Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
home truth
حقایقیکهدربارهخودتاناز دیگریمیفهمید
Other Matches
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
Home , sweet home .
هیچ کجا منزل خود آدم نمی شود ( ازنظرراحتی وغیره )
The hotel was home from home .
هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
The truth was known to no one other than himself.
هیچ کس به غیر از خود او
[مرد]
حقیقت را نمی دانست.
in truth
در حقیقت
in truth
براستی
to tell the truth
راست گفتن
I would like to know the truth.
من دوست دارم که واقعیت رو بدونم.
truth
راستی
truth
صدق
truth
حقیقت
truth
درستی صداقت
the truth will out .
<proverb>
یقیقت بر ملا خواهد شد .
to tell the truth
حرف راست زدن
tell the truth
حقیقت را گفتن
truth value
ارزش درستی
moments of truth
هنگامی که گاو باز برای کشتن با گاو رو به رو میشود
Ask the truth from the child .
<proverb>
یرف راست را از بچه بپرس.
truth table
جدول ارزش
[منطق]
[ریاضی]
half truth
سخن نیم راست
half truth
حقیقت ناقص
approving truth
دلیل قانع کننده
moments of truth
لحظهی راستیننما
Nothing hurts like the truth.
حقیقت تلخ است
To speak the truth.
حقیقت را گفتن
Swear to tell the truth .
قسم بخور که راست بگویی
approving truth
حقیقت مسلم
I would like to learn the truth.
من دوست دارم از واقعیت مطلع بشوم.
moments of truth
دم سرشتنما
truth table
جدول درستی جذول صحت
truth table
روش بیان تابع منط ق به عنوان خروجی یک مجموعه ورودیهای ممکن
truth table
در جبر بولی
truth table
دو مقدار
truth table
جدول صحت
truth table
جدول درستی
to thrash out the truth
حقیقت امری را بزحمت وباازمایشهای پی درپی دریافتن
the truth of if is doubted
درحقیقت
the truth of if is doubted
ان تردی است
the truth of if is doubted
صحت ان موردتایید است
truth drug
داروی کشف حقیقت
moment of truth
دم سرشتنما
in the interests of truth
برای خاطر راستی
moment of truth
هنگامی که گاو باز برای کشتن با گاو رو به رو میشود
moment of truth
لحظهی راستیننما
To tell you the truth. Frankly speaking.
راستش رابخواهی
thereis not a p of truth init
ذرهای راستی دران نیست
home help
کمکحالبیمار
nobody home
<idiom>
فکرش جای دیگر است
third home
بازیگر مهاجم
home like
وطنی
WI'll you take me home?
مرا به منزل می رسانید ؟
home like
راحت
home like
خانگی
may i see you home?
برسانم
may i see you home?
اجازه دهید شمارابخانه
On my way home. . .
اگر سرم راببرند امضاء نخواهم کرد
Is there anybody at home ? Anybody home ?
کسی منزل هست ؟
home
زادبوم
On my way home. . .
سرراهم بمنزل ...
at home
<idiom>
درخانه
home
اولین رکورد داده در فایل
home
وطن اسایشگاه
home
جا به داخل لوله راندن
home
زمین خودی
home
وطن
home
ریز کامپیوتر طراحی شده برای مصرف خانگی که برنامههای کاربردی آن شامل آموزش
home
منزلگاه
home
وطن
home
بازی
home
امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
home
روش بررسی و حمل تراکنشهای باک به خانه کاربر به وسیله ترمینال یا مودم
home
کلیدی که نشانه گر را به شروع خط متن می برد
home
که معمولا در بالا سمت چپ قرار دارد
home
نقط ه شروع چاپ روی صفحه
home
محل زندگی کسی
It came home to me.
به نظرم رسید.
home
خانه
home
مرزوبوم
come home
کشیده شدن لنگر به طرف ناو
home
میهن وطن
home
میهن
home
سرزمین پدر و مادر
home
میهن
home
اقامت گاه
It came home to me.
به فکرم رسید.
home
شهر بخانه برگشتن
home
خانه دادن
home
بطرف خانه
at home
پذیرایی در ساعت معین
home
منزل
home town
زادشهر
to pay home
تلافی کامل کردن
to pine for home
دلتنگی برای میهن کردن ارزوی وطن کردن
home towns
شهر موطن
home towns
زادگاه
home town
خاستگاه
home town
زادگاه
home town
شهر موطن
home stretch
گام های پایانی
home stretch
مرحله نهایی
home stretch
پایانراه
we sang them home
ایشان را با اواز و سرود تامنزلشان همراهی کردیم
tumble home
خم درونی
home towns
خاستگاه
home towns
زادشهر
home-made
<adj.>
خانگی
to send home
به خانه
[از جایی که آمده اند]
برگرداندن
He came straight home.
صاف آمد خانه
at home and abroad
در داخل و خارج
[از کشور]
She lost her way home .
راه خانه اش را گه کرد
What is your home address?
نشانی منزلتان چیست ؟
He went home on leave .
مرخصی گرفت رفت منزل
I'll be at home today .
امروز منزل خواهم بود
to start for home
رهسپار به
[راه]
خانه شدن
close to home
<idiom>
به احساسات شخصی نزدیک شدن
home economics
اقتصاد منزل
Theres no place like home .
<proverb>
هیچ جا مثل خانه نمى شود .
You have my home address.
شما آدرس من را دارید.
home-made
<adj.>
در خانه ساخته
[تهیه]
شده
Home appliances
وسایل خانگی
home-grown
خانگی
home-grown
محصول خانه
Home Secretary
مسئولدفتر
Home appliances
لوازم خانگی
take-home pay
مزد پس از کسر مالیات و غیره
take-home pay
حقوق خالص
take-home pay
مزد خالص
take-home pay
خالص دریافتی
home plate
صفحهبازی
home straight
خطمستقیموسطبازی
children's home
محلنگهداریبچههاییکهپدرومادر خوبوشایستهایندارند
home ground
آشنا بهمحیط
home time
زمانیکهمدارستعطیلمیشود
stately home
خانهاشرافی
Try to be home before dark.
سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
home address
آدرس منزل
to make one's way home
راه خانه را پیش گرفتن
home product
محصولات داخلی
home country
محل تولید
home country
کشور اصلی
home consumption
مصرف داخلی
home consumption
مصرف خانگی
home building
ساختمان مسکونی
home born
خانه زاد
home born
طبیعی
home born
بومی
home address
نشانی مبداء
home address
نشانی منزلگاه
home currency
پول داخلی
home currency
پول ملی
home port
پایگاه مادر
home port
پایگاه اصلی
home page
باز کردن صفحهای از وب سایت
home market
بازار داخل کشور
home market
بازار داخلی
home made
ساخت بومی
home made
ساخت داخلی
home key
کلید Home
home hole
اخرین بخش زمین یا یک دوربازی گلف
home front
عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
harvest home
محل جمع اوری خرمن
harvest home
پایان درو
harvest home
اخر خرمن
mobile home
خانه متحرک
home computers
کامپیوتر خانگی
home computer
کامپیوتر خانگی
Home Office
وزارت داخله
Home Office
وزارت کشور
broken home
خانواده گسیخته
nursing home
اسایشگاه پیران
home economics
تدبیر منزل
home economics
اقتصاد خانه داری
home-brew
مشروبات خانگی
home-made
ساخت میهن
home-made
وطنی
funeral home
محلی که دران مرده را جهت انجام مراسم تدفین یا سوزاندن اماده میکنند
funeral home
مرده شوی خانه
delivery to the home
تحویل در خانه
convalescent home
نقاهت خانه
bound for home
اماده رفتن به کشور میهن
at home and abroad
در سفر و حضر
at home and abroad
در درون و بیرون کشور
at home and abroad
در داخله و خارجه
rest-home
اسایشگاه
rest home
اسایشگاه
home brew
مشروبات خانگی
home product
محصولات ملی
let us make a p for home
کوشش کنیم زودبخانه برسیم
run home
جا گذاشتن
run home
توگذاشتن
home trade
داد و ستد داخلی
sickfor home
دلتنگ
home trade
تجارت داخلی
home trade
خرید وفروش داخلی
sickfor home
دلتنگی کننده برای میهن وخانه خود بیماروطن
home use entry
اعلامیه مصرف
home use entry
اعلامیه مصرف شخصی
i wrote home
کاغذنوشتم
mobile home
تریلی
i wrote home
برای خانه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com