Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 153 (8 milliseconds)
English
Persian
integrated staff
ستاد توام
integrated staff
ستاد یکپارچه ستاد التقاطی
Other Matches
integrated
یکپارچه
integrated
ای که حاوی گرده وسایل جانبی است که با هم سیستم کامپیوتری را تشکیل می دهند
integrated
محیط اداره که همه عملیات با کامپیوتر مرکزی انجام می شوند
integrated
NDSI
integrated
مودمی که بخش درونی سیستم باشد
integrated
نوعی طراحی مدار که قادر به تولید قط عات با توان پایین و کوچک است
integrated
برنامه مقلد که با سیستم عامل چند رسانهای کار میکند
integrated
روش سازمانی برای بازیابی و ورود داده با بیشترین کارایی
integrated
پایگاه داده که قادر به تامین اطلاعات برای نیازهای مختلف بدون داده افزودنه است
integrated
نرم افزار مثل سیستم عامل و پردازشگر کلمه که در سیستم کامپیوتری ذخیره شده است و طبق نیازهای سیستم است
integrated
جامع
integrated defense
پدافند ازمناطق توام دفاعی
integrated defense
پدافند هوایی توام
integrated aircraft
هواپیمای یک پارچه
integrated circuit
ای سی
integrated circuit
مدار مجتمع
integrated circuit
مدار مجتمع IC
integrated intensity
شدت کل
integrated program
برنامه مجتمع
integrated program
برنامه مرتبط
integrated intensity
شدت انتگرال گرفته شده
integrated revision
بررسی نهایی جداول سازمان و تجهیزات
integrated training
اموزش توام
integrated software
نرم افزار مجتمع
integrated circuit
مداری که همه قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک نیمه هادی کوچک قرار دارند به وسیله روشهای حکاکی و شیمیایی
integrated accounting package
بسته پیش نوشته حسابداری مجتمع
computer integrated manufactureing
کارخانه کاملا" اتوماتیک
integrated computer package
software integrated
integrated data processing
پردازش داده مجتمع
integrated injection logic
IIL
integrated reservoir operation
بهره برداری توام از چندمخزن
monolithic integrated circuit
مدار مجتمع یکپارچه
staff
با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staff
چوب پرچم ستاد ارتش
staff
تیر
staff
چوب بلند
staff
پرسنل
staff
افسران صاحب منصبان
staff
اعضاء هیئت
staff
کارمندان
staff
1- ستاد 2- کارکنان
staff
کارمندان کارکنان
staff
مربوط به ستاد سمبه پاک کننده توپ
staff
پرسنل ستاد ستادی
staff
قسمت ستاد
staff
مخلوط سیمان و گچ
staff
کارکنان
redeploy
[staff]
عوض کردن
personal staff
ستاد خصوصی فرمانده
staff duty
ماموریت ستادی
levelling staff
شاخص تراز
member of staff
کارمند
redeploy
[staff]
تغییر دادن
operating staff
کارمندان عملیاتی
operating staff
متصدیان
pack staff
بغچه نگه دار
pack staff
بارنگهدار
paraprofessional staff
کارکنان غیر تخصصی
personal staff
ستاد شخصی
redeploy
[staff]
برگرداندن
redeploy
[staff]
تبدیل کردن
staff of life
مایه حیات
leveling staff
میر
planning staff
ستاد طرح ریزی کننده
quarter staff
نیزه چوبی
rammer staff
دسته سمبه
staff section
بخش ستادی
staff section
قسمت ستادی دسته سمبه
staff section
قطعات سمبه
staff sergeant
گروهبان دوم
staff study
بررسی ستادی
staff supervision
نظارت ستادی
supervisory staff
کارمندان مباشر
supervisory staff
مباشرین
surveyor's staff
ژالون نقشه برداری
technical staff
کارمندان یا اعضای فنی
the staff of old age
عصای پیری
tip staff
عصای سر فلزی
treble staff
موسیقی
staff officer
افسر ستاد
staff nurse
سرپرستار
staff of life
نان یا چیزی شبیه ان
rammer staff
چوب سمبه
special staff
ستاد تخصصی
special staff
ستاداختصاصی
staff college
دانشگاه جنگ
staff coordination
هماهنگی ستادی
staff duty
وفیفه ستادی
staff duty
کار ستادی
staff estimate
براورد ستادی
staff gauge
اشل اندازه گیری ارتفاع اب رودخانه
staff gauge
اشل دستی
staff levelling
میر ترازیابی
hotel staff
کارکنان هتل
staff manager
رئیس کارگزینی
ground staff
افرادنگهداریکنندهیکزمینورزشی
army staff
ستاد نظامی
general staff
ستاد کل
general staff
ستاد ارتش
ensign staff
میله پرچم پاشنه
editorial staff
هیئت مدیره یانویسنده
directing staff
ستاد هدایت کننده
directing staff
ستاد هادی
brigade staff
ستاد تیپ
conducting staff
ستاد هادی
conducting staff
ستاد هدایت کننده
analysis staff
ستاد تجزیه و تحلیل کننده گروه تجزیه و تحلیل کننده
combined staff
ستاد مختلط ستاد متشکل از پرسنل نظامی چند کشور در عملیات
combined staff
ستاد مرکب
army staff
ستاد نیروی زمینی
army staff
ستادارتش
general staff
ستاد عمومی
general staff
ستادفرماندهی
levelling staff
میر
Chief of Staff
رئیس ستاد
leveling staff
ژالون نقشه برداری
joint staff
ستاد مشترک
half staff
نیم افراشته
jacob's staff
مسافت سنج
jacob's staff
چوبی که نوک اهنی داردودرزمین پیمایی بکارمیرود
jack staff
میله پرچم سینه
gangway staff
نگهبان پله
Chiefs of Staff
رئیس ستاد
hand staff
دسته خرمن کوب
hand staff
چوبدستی
assistant chief of staff
معاون رئیس ستاد
vice chief of staff
جانشین رئیس ستاد
water staff gauge
اشل اندازه گیری عمق اب
army general staff
ستادنیروی زمینی
army general staff
ستاد عمومی ارتش
vice chief of staff
دستیاررئیس ستاد
assistant chief of staff
معاونت
supreme commander's staff
ستاد کل ارتش
deaputy chief of staff
رئیس رکن از رده سپاه به بالا
general staff college
دانشکده فرماندهی و ستاد دانشگاه جنگ
joint chief of staff
رئیس ستاد مشترک
joint chief of staff
رئیس ستاد ارتش
marked levelling staff
میر ترازگیری
marked levelling staff
میر مدرج
assistant chief of staff, g
رکن یکم اداره یکم
assistant chief of staff, g
معاونت پرسنلی
supreme commander's staff
ستاد عالی ارتش
command and general staff college
دانشکده فرماندهی وستاد دانشگاه جنگ
assistant chief of staff,g (intelligenc
معاونت اطلاعات
command and general staff college
دافوس
assistant chief of staff,g (intelligenc
رکن دوم اداره دوم
assistant chief of staff, g (operations
معاونت عملیات
assistant chief of staff, g (operations
رکن سوم اداره سوم
assistant chief of staff,g(civil affair
معاونت امور غیرنظامیان رکن پنجم اداره پنجم
The singer and his staff commandeered the entire backstage area.
خواننده و کارکنانش تمام پشت صحنه را برای خود اشغال کرده بودند.
The editorial staff drew unflattering comparisons between the mayor and a dictator.
هیات تحریریه مقایسه برخورنده ای بین این شهردار و دیکتاتوری کرد.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com