English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 106 (7 milliseconds)
English Persian
it did not meet our views منظور مارا انجام نداد نظرماراتامین نکرد
Other Matches
views نمایش
views نقطه نظر
views از نظرگذراندن
views دیدن
views چشم انداز قضاوت
views دید
views نظریه عقیده
views منظره
views نیمرخ
views جستجوی چیزی , به ویژه آنچه روی صفحه نمایش داده شده است
views بازدیدکردن
views منظور
views نظریه
views نظر
views نما
The views بر نگرد
views دیدگاه
dissolving views منظرههای محوشده درفانوس شعبده
exchange of views رایزنی
with the joint views of با جلب نظر
to take long views دور اندیشی کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
to have views upon somthing چشم یاطمع بچیزی داشتن
take long views دوراندیش بودن
exchange of views تبادل نظر
illiberal views تنگ نظری
of narrow views نظر تنگ
of narrow views تنگ نظر
to interchange views تبادل نظر کردن
express one's views افهار نظر کردن
sane views نظریات معقولانه یا معتدل
illiberal views نظر پست
bird's eye views دورنما
bird's eye views دید کلی
bird's eye views نظر اجمالی
bird's eye views منظرهای که از بلندی دیده میشود
bird's eye views منظرهی هوایی
bird's eye views چشمانداز
showing partial views اعمال نظر
showing partial views اعمال نظر کردن
To exchange views with someone . . To compare notes with some one. با کسی تبادل نظرکردن
to come to meet به طرف کسی رفتن برای برخورد
meet نشست نشست گاه
meet درخور
meet مناسب دلچسب
meet شایسته
to meet the a of به تصویب رسیدن
to meet any one's a مورد تحسین کسی واقع شدن
meet معرفی شدن به ملاقات کردن
meet مقتضی تقاطع
meet : جلسه
meet پیوستن
meet مواجه شدن تقاطع کردن
to come to meet به طرف کسی رفتن
to meet لطف کردن
to meet [تقاضایی را] برآوردن
meet دیدار
meet up with <idiom> تصادفی ملاقاتکردن
I wish I could meet ( see ) her . کاش می توانستم اورا ببینم
to go to meet any one کسیرااستقبال کردن
to go to meet any one به پیشواز کسی رفتن
meet اشتراک
meet سازش کردن
meet پرداختن
meet مسابقه
meet : برخورد کردن یافتن
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
to meet [به نیازی] جواب دادن
meet مطابقت کردن
meet برخورد کردن
meet تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
meet مطابق شرایط بودن
To meet a deadline . تا مهلت مقرر کاری را انجام دادن
I would like tovisit ( see, meet ) you more often . می خواهم باز هم بیشتر پیش شما بیایم
meet someone half-way <idiom> به توافق رسیدن با کسی
meet half way مدارا کردن
meet for a man شایسته است که
The meet is overdone. این گوشت خیلی پخته و سرخ شده است.
The meet is underdone. این گوشت آبدار است.
The meet is too tough. این گوشت خیلی سفت است.
to be coming up to meet به طرف کسی رفتن برای برخورد
The meet is salty. این گوشت شور است.
meet half way مصالحه کردن سازش کردن
to be coming up to meet به طرف کسی رفتن
meet joomeok زیر مشت
meet of approval of به تصویب ..... رسیدن
to meet half way درنیمه راه کسی را دیدن یابرخورد کردن
to meet the ear شنیده شدن
to meet the eye چشم نظر را جلب کردن نمودار بودن
to meet with a repulse رد شدن
to meet with a repulse پذیرفته نشدن پاسخ رد شنیدن
dual meet مسابقههای تیمی
triangular meet مسابقه دو و میدانی بین سه تیم
when two sundays meet وقت گل نی
quadrangular meet مسابقه شنای دورهای بین 4تیم مسابقه دورهای بین 4تیم با محاسبه مجموع امتیازهای فردی
meet some one's objections به ایرادات کسی جواب دادن
meet pallmok زیر ساعد
to meet a demand تقاضایی را براوردن
track meet مسابقاتورزشی
meet for a man در خور مرد
to make both ends meet در حدود درامد خود خرج کردن
make ends meet <idiom> باپول شخصی گذران روزگار کردن
make ends meet دخل و خرج را در توازن نگه داشتن
To break even . To make both ends meet. خرج ودخل
It doesnt meet the present day requirments(needs). جوابگوی احتیاجات امروزی نیست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com