English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
level crossing bell زنگخطعبور
Other Matches
level crossing گذر همتراز
level crossing گذرگاه همکف
level crossing محل تقاطع دو خط راه اهن
level crossing sign علامتخطعبور
crossing the t قطع کردن راه ستون دشمن
crossing over تبادل ژنی
crossing نقطه تلاقی دوراهی
crossing نقطه تقاطع
crossing مسیررژه
crossing دوراهی
crossing out قلم خوردگی
crossing هدف عبورکننده در مسیر رژه
crossing گذرگاه
crossing رژه رونده
crossing محل تقاطع
crossing عبور
forced crossing عبور اجباری از رودخانه
ford crossing تقاطع جاده با مجاری ابگذر
criss-crossing یکوری
criss-crossing کج
criss-crossing برخورد
pedestrian crossing گذرگاه پیاده
criss-crossing بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-crossing دارای نقش چلیپایی کردن
deliberate crossing عبور با فرصت از رودخانه
criss-crossing چلیپایی کردن
criss-crossing با ضربدر مشخص کردن
criss-crossing همبر کردن
criss-crossing به طور ضربدر
crossing points نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing points محل برخورد دو خط
crossing points نقطه تلاقی
crossing point نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing point محل برخورد دو خط
crossing point نقطه تلاقی
grade crossing تقاطع شاهراه
grade crossing تقاطع راه اهن
grade crossing تقاطع پیاده روها تقاطع راه اهن و جاده
zebra crossing خط عابر پیاده
flank crossing دور زدن جناح دشمن
flank crossing عبوراز جناح دشمن
pedestrian crossing گذرگاه پیادگان
hasty crossing عبور تعجیلی از رودخانه
double-crossing دورویی کردن خیانت کردن
double-crossing نارو زدن
crossing site محل عبور اجباری
crossing site محل گذار
crossing plane سطح تقاطع
crossing area منطقه عبور
built up crossing قطعه ریل متقاطع
cart crossing گذرگاه ارابه
cattle crossing گذرگاه چارپایان
How long does the crossing take? چه مدت این مسافرت دریایی طول می کشد؟
occupation crossing پل اختصاصی
occupation crossing پل محلی
crossing line خط تقاطع
pelican crossing دکمه ای که با زدن آن عبور و مرور قطع میشود
crossing site محل پایاب
street crossing تقاطع
street crossing چهارراه
crossing tower برج تقاطع در کلیسا
crossing the line عبور از خط استوا
criss-crossing سوتفاهم
criss-crossing سردرگمی
criss-crossing طرحچلیپایی
criss-crossing امضای اشخاص بیسواد
criss-crossing همبر
criss-crossing پایی
crossing the line عبور از استوا
crossing area منطقه گذار منطقه پایاب
crossing target هدف متحرک
crossing target هدفی که درسمت حرکت میکند هدف عبور کننده در مسیر رژه
crossing target هدفهای متحرک عرضی
wading crossing عبور از پایاب
wading crossing عبور از اب درقسمتهای قابل عبور
bell زنگ در پایان هر روند بوکس
The bell goes at 9 . ساعت 9 زنگ می خورد ( می زنند )
bell 0 فرم استاندارد انتقال توسط تلفن با سرعت 003 بیت درثانیه یا کمتر
bell a شکل استاندارد انتقال داده توسط تلفن با سرعت 0021بیت در ثانیه
bell زنگ
bell دارای زنگ کردن کم کم پهن شدن
bell ناقوس
bell زنگ اویختن به
bell زنگ زنگوله
heading crossing angle زاویه بین سمت مسیرهواپیمای رهگیر و هواپیمای هدف در لحظه درگیری
crossing barrier mechanism قالبفلزی
bell's bund دیوار هدایت کننده اب
bell-gable ناقوس خانه
blue bell گزارش بدرفتاری
bell-cast [لبه ی برجسته بام]
bell socket تبدیلی
bell tent چادر قلندری
blue bell گزارش جنایت
bell-flower حلقه گل
bell's palsy فلج بل
bell tower برج ناقوس
bell transformer ترانسفورماتور زنگ اخبار
bell wire سیم زنگ اخبار
bell wether سردسته
bell wether پیش اهنگ
bell wether پیش اهنگ گله گوسفندزنگوله دار
bell-metal مفرغ
bell-cote ناقوس خانه
bell push دکمهزنگدرخانه
bell-bottomed شلوارپاچهگشاد
muzzle bell دافع دهانه شیپوری لوله توپ
magneto bell زنگ اخبار جریان متناوب
The name rings at bell. لین اسم به گوشم آشناست
lutine bell زنگ که ازکشتی قدیمی لوتین برداشته شده و در دفتر شرکت بیمه لویدز نصب گردیده و برای اعلام خبرهای مهم انرا به صدا در می اورند
lutine bell زنگ کشتی لوتین
ring a bell <idiom> یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
passing bell ناقوس مرگ
passing bell زنگی که هنگام درگذشتن کسی بزنند
bell-arch قوس منحنی
bell-cage [ساختار نگهدارنده ناقوس در ناقوس خانه]
bell-conopy [سقف بعضی از ناقوسها با سنتوری]
bell-chamber [اتاقی با یک یا چند ناقوس بزرگ در قاب]
pull the bell زنگ را بزنید
pull the bell ریسمان زنگ رابکشید
silver bell درخت لعل
bell mouthed دهن گشاد
bell metal ترکیب مس و قلع
door bell زنگ درخانه
bell bottoms شلواردمپاگشاد
sleigh bell زنگوله سورتمه
swimming bell اندام شنا
swing bell اسبابی مانند دنبل برای تقویت عضلههای بازو و شانه
alarm bell خطر
alarm bell زنگ
to bell the cat زین برگرگ نهادن
heath bell گل خلنگ
hare bell سنبل کوهی
glss bell مردنگی
diving bell الت غواصی
muzzle bell شعله پوش شیپوری
electric bell زنگ اخبار
bell brace دکمهسکوت
dumb bell میله اهنی دوسرگلوله داربرای ورزش
bell roof سقفناقوسی
bell-tower برج بلند
bell-roof بام شیپوری
bell metal مفرغ
bell-ringing بهصدادرآوردنناقوسکلیسا
bell lap زنگ اخرین دور مسابقه دوچرخه سواری صدای زنگ در اخرین دور دو
bell lap اخرین دور مسابقه
bell glass مردنگی
bell gear چرخدنده ثابت بزرگی درسیستم کاهش دور سیارهای
bell crank اهرم دوطرفهای در سیستم کنترل برای تغییر جهت حرکت
bell conveyor دستگاهی که مخلوط بتن را ازروی نوار به محل بتن ریزی حمل میکند
bell character کد کنترلی که باعث میشود ماشین یک سیگنال قابل شنیدن ایجاد کند
bell book دفتر ثبت دستورات موتور
bell book دفتر موتورخانه
bell ringing transformer مبدل زنگ اخبار
bell shaped curve منحنی زنگوله شکل
bell shaped magnet اهنربای زنگ شتری
bell and hopper arrangement ترتیب قیف و مخروط
Somebody is ringing the door bell. یکنفر دارد زنگ دررامی زند
give the bell a ring زنگ رابرنید
Bell compatible modem مودمی که طبق استاندارد AT & T کار میکند
single stroke bell زنگ تک ضربه
bell magendie law قانون بل- ماژندی
i heard the bell ring زنگ را شنیدم که صدا کرد صدای زنگ را شنیدم
bell adjustment inventory پرسشنامه سازگاری بل
bell type annealing furnace کوره التهابی نوع مسدود
The child of ones old age is a bell hung from ones. <proverb> بجه سر پیرى زنگوله تابوت است .
bell type distributing gear زنگ کوره بلند
he did his level best کوتاهی نکرد
he did his level best انچه از دستش برامدکرد
level نشانه گرفتن
level مسطح شدن
level ترازکردن
level ترازسازی
level موزون هدف گیری
level یک دست
level رده
level تراز بنایی
level هدف در خط دید شماقرارگرفت
level مستقیم
level تراز سطح افقی افقی کردن
level پایه
level یک نواخت
level هم پایه
A level مرحلهی دوم امتحانات دورهی متوسطه
level out برابر کردن
level out یکنواخت کردن
level with each other برابر
level with each other در یک تراز
level to تراز کردن
to level off یکنواخت شدن [ناحیه ای]
to level off مسطح شدن [ناحیه ای]
level تراز
level هم تراز
level سطح برابر
level هموار
level best خیلی عالی
level best خیلی خوب
level best بسیارعالی
level الت ترازگیری
level میزان
level سطح
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com