Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 191 (9 milliseconds)
English
Persian
lift strut
پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
Other Matches
strut
پایه
strut
قفل نگهدارنده
strut
شمع پشتبند
strut
پایه در پل پستوان
strut
توحلقی
strut
تیر
strut
ریل نگهدارنده یاضامن پایه اتش
strut
ستون
strut
خرامیدن
strut
قدم زنی باتبختر
strut
خرامش
strut
حماله محور پروانه ناو
crown-strut
[شمع پشتبند عمودی]
suspension strut
ستونمعلق
interplane strut
پایه هایی که دو بال هواپیماهای دوباله را به هم متصل میکند
wing strut
پایه بال
effective length of strut
بلندی کمانش
effective length of strut
ارتفاع کمانش
lift well
چاه بالابر
lift
فرفیت
lift on
بارگیری کشتی توسط جرثقیل
lift off
بلند شدن هواپیما یا موشک
useful lift
اختلاف بین وزن ثابت ایروستات و وزن کل
Where is the lift?
آسانسور کجاست؟
lift off
جهش اولیه موشک یا گلوله هنگام شروع پرتاب جدا شدن از سکو
lift
آسانسور
lift
سواری
[گردشگری]
[خودرو رانی]
to get a lift from somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
to get a lift with somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
lift well
چاه اسانسور
lift
بالابری
lift
مقدورات هوایی
lift
دزدی
lift
حمل کردن
lift
بار زدن
lift
جرثقیل
lift
بالابردن
lift
بالا دادن
lift
حمل و نقل هوایی
lift
اسانسور
lift
یک وهله بلندکردن بار
lift
مرتفع بنظرامدن بلندی
lift
بالارفتن
lift
پیشرفت
lift
سرقت ترقی
lift
ترفیع اسانسور
lift
سرقت کردن
lift
بالارو
lift
جر ثقیل بالا بر
lift
بالارو دامنه بالابری
lift
از جاکندن
lift
وسیله اوج گرفتن هواپیمای بی موتور کندن وزنه از زمین
lift
دزدیدن
lift
بالا بردن
lift
بالابر
lift
برداشتن
lift
رفع کردن
lift-off
جدا شدن یک هواپیما یا هررسانگر دیگر از زمین یا ازرسانگر مادر
lift-off
تخلیه کشتی توسط جرثقیل
lift
برا
lift
بلند کردن
lift
بلند کردن شریک رقص اززمین
lift
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
to lift one's hand
دست به سوگند برداشتن
ti lift one's head
نیرو گرفتن
to lift up one's hand
دست بدعا برداشتن
valve lift
کل حرکت خطی سوپاپ لایهای
static lift
برای استاتیک
to lift up one's heel
لگد زدن
to lift up one's horn
جاه طلب بودن
to lift up one's horn
مغرور بودن
to lift one's hand
سوگند خوردن
poma lift
تله اسکی میلهای برای انتقال نفر بنفر
to give one a lift
کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
suction lift
ارتفاع مکش
suction lift
بلندی مکش
lift wire
سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
suction lift
ارتفاع نظیر مکش در پمپ
t bar lift
تله اسکی دونفره یا کلنگی
olympic lift
بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
olympic lift
کنده یک چاک
opportune lift
فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده
top lift
طبقه زیرین پاشنه پا
topping lift
مهار بالایی
to not lift a finger
<idiom>
اصلا هیچ کاری نکردن
lift
[of a pump]
مقدار تحویل
[تلمبه ای]
[مهندسی]
lift
[of a pump]
مقدار حمل
[تلمبه ای]
[مهندسی]
to offer somebody a lift
به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
to give somebody a lift
کسی را سوار کردن
to give somebody a lift
به کسی سواری دادن
lift a blockade
محاصره را پایان دادن
You can lift the piano alone.
تنهائی نمی توانی پیانو رابلند کنی
Lift up the table.
سرمیز رابلند کن
topping lift
طناب وصل به دکل برای نگهداری تیر اصلی افقی
total lift
برای کل
translational lift
برای انتقالی
lift
[of a pump]
مقدار انتقال
[تلمبه ای]
[مهندسی]
lift arm
دستهبالابر
lift bridge
پلبالارو
lift cord
طناببالابر
lift span
پلبالارو
scenery lift
چشماندازآسانسور
face lift
عملجراحیکشیدنپوستصورت
to not lift a finger
<idiom>
دست به سیاه و سفید نزدن
[اصطلاح]
economic lift
عمر قانونی وسیله
dead lift
کوشش بیهوده
amphibious lift
حمل ونقل اب خاکی
amphibious lift
ترابری اب و خاکی
lift axis
محور برا
lift coefficient
ضریب برا
lift control
کنترل اسانسور
airborne lift
بار هوابرد
lift cruise
توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
jet lift
استفاده از تراست موتورجت
lift engine
توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift curve
منحنی برا
lift dumper
کاهنده برا
assault lift
ترابری هجومی
j bar lift
تله اسکی میلهای دونفره
dynamic lift
برای دینامیکی
dissymmetry of lift
ناهم اندزگی برا
economic lift
عمرقانونی
false lift
برای کاذب
heavy lift
حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
derrick lift
کشیدن وزنه به روی سینه باپاهای راست
deal lift
بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
center of lift
مرکز برا
back lift
حرکت چوب کریکت به عقب پیش از ضربه
asymmetrical lift
برای نامتقارن
hydraulic lift
بلند کردن اب به نیروی اب
assault lift
حمل و نقل هوایی هجومی
lift fan
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
lift fire
بلند کردن اتش
lift the ban on
رفع توقیف کردن
lift the seizure
رفع توقیف
lift thrust
نسبت برا به تراست
lift truck
خودرو دارای جرثقیل
lift truck
لیفتراک
air lift
دستگاه ابکش با هوای فشرده
lift valve
سوپاپ بالارونده
ski lift
تله اسکی
ski lift
تخت روان
lift van
یخدان
lift van
صندوقچه محکم
ski lift
دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
lift shaft
محور بالابر
lift pump
تلمبه کششی
lift fire
قطع کردن اتش از روی یک هدف
lift fire
زیادکردن برد اسلحه
lift frequency
تناوب حمل و نقل
lift frequency
تعداددفعات حمل بار
lift helicopter
هلی کوپتر باری
lift helicopter
هلی کوپترحمل و نقل
lift vector
بردار برا
airborne lift
تناژیکان هوابرد
shoe lift
پاشنه کش
lift pass
پاس عمقی
diesel lift engine
موتوردیزلچپ
ammunition lift capability
فرفیت حمل ونقل مهمات
ammunition lift capability
مقدورات حمل مهمات
direct lift control
کنترل مستقیم برا
[Could I]
give you a lift?
[colloquial]
به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
to hitch a lift
[ride]
from somebody
سواری شدن
[در خودروی کسی]
air lift pump
پمپ حبابی
lift-arm cylinder
سیلندردستهیبالابر
lift cord lock
قفلطناببالابر
gas lift module
مخزنمرتفعگاز
blade lift cylinder
سیلندربالابرندهتیغه
lift drag ratio
نسبت برا به پسا
lift is full of troubles
زندگی را سراسر سختی است
slope of lift curve
شیب منحنی برا
high lift configuration
شکل برای زیاد
link lift vehicle
حمل و نقل بار و پرسنل به صورت یکپارچه حمل یکپارچه
vertical lift bridge
پل بالارو
blade lift fan
تیغهپروانهصعودی
high lift device
وسایل برای زیاد
thumb a lift/ride
<idiom>
اتوزدن
lift a finger (hand)
<idiom>
کاری بکن ،کمک کردن
Please let me give you a lift (ride).
اجازه بدهید سوارتان کنم
The elevator ( lift ) is out of order .
آسانسور خراب است.
high lift system
سیستم برای زیاد
to lift a car by jack
خودرویی را جک زدن
This stone wont lift.
این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
fork-lift truck
نوعیوسیلهحرکتی
olympic lift and cross face
کنده حصیر مال
leg lift and side roll
کنده سرانبون
olympic lift and cross face
گرفتن بازوی چپ حریف از جلو وران پای راست از پشت
To rais ( lift, remove ) an embargo.
رفع محاصره کردن
lift-fan air inlet
مدخلهوایهواکششچپ
leg ride and cross face olympic lift
سگک وارو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com