English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 25 (3 milliseconds)
English Persian
monitored اگاهی دهنده
monitored انگیزنده گوشیار
monitored به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن مبصر
monitored دیده بانی کردن
monitored بازبین
monitored بازبینی کردن نظارت کردن
monitored بازدید کار دستگاه
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored نظارت کردن
monitored اگاه ساز
monitored فرابین
monitored فرانگر
monitored صفحه نمایشی که قنل امنیتی برای فرکانس دید مورد نظر برای هر نوع کارت گرافیکی دارد
monitored برناه کامپیوتری که اجازه میدهد دستورات ابتدایی وارد سیستم عامل شوند.
monitored برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitored مداری که منبع الکتریسیته را قط ع میکند اگر خطا داشته باشد یا قطعهای را خراب کند
monitored سیستمی که خطاهای مدار را بررسی میکند
monitored واحد نمایش تصویری برای نمایش متن با کیفیت باا یا گرافیک
monitored تولید شده توسط کامپیوتر
monitored 1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند
monitored یک برنامه کنترلی
monitored صفحه نمایش تصویر
monitored مونیتور نمایشگر
monitored مبصر
monitored صفحه نمایش
Partial phrase not found.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com