Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
multi strand machine
دستگاه چند رشتهای
Other Matches
multi way machine
دستگاه چند راهه
multi purpose machine
ماشین چند کاره
multi spindle drilling machine
ماشین مته با چند هرزگرد
strand
مسیر رسیدن
strand
بصخره خوردن کشتی
strand
تنها گذاشتن
strand
بهم بافتن وبصورت طناب دراوردن
strand
گیرافتادن
strand
متروک ماندن
strand
کرانه
strand
مجرا
strand
رشته
strand
کنار دریا
strand
کرانه بندرگاه
strand
کنار رود
strand
به گل نشستن کشتی
strand
لا
strand
لایه رودخانه
strand plain
کران دشت
copper strand
رشته مسی
continous strand furnace
کوره رشتهای دائمی
multi-
دستوری که حاوی بیش از یک آدرس باشد.
multi
سیستم کامپیوتری که به چندین کاربر اجازه دستیابی به یک فایل یا برنامه در یک زمان میدهد
multi
دستوری که حاوی بیش از یک آدرس باشد.
multi-
در معنای زیاد یا بیشتر از یکی
multi
در معنای زیاد یا بیشتر از یکی
multi-
سیستم کامپیوتری که به چندین کاربر اجازه دستیابی به یک فایل یا برنامه در یک زمان میدهد
multi disk
وسیلهای که از اندازههای مختلف و قالبهای دیسک می خواند
multi-millionaire
بسیار پولدار
multi-millionaire
بسیار ثروتمند
multi stage
چند طبقه
multi-millionaires
بسیار پولدار
multi-millionaires
بسیار ثروتمند
multi way switch
کلید تبدیل
multi way switch
کلید چند راهه
multi-coloured
چندرنگه
multi-storey
چندطبقه
multi valued
چند ارز
multi user
چند کاربری
multi tasking
همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
multi tasking
اجرای چندین کار
multi tasking
توانایی سیستم کامپیوتری برای اجرای دو یا چند برنامه همزمان
multi stage
چند مرحلهای
multi address
با چند نشانی
multi purpose
چند منظوره
multi programming
سیستم عامل که چندین برنامه را همزمان اجرا میکند
multi ply
چند لا
multi platform
که روی سخت افزارهای مختلف اجرا میشود
multi pass
چند گذری
multi disk
سیستمی که دیسک درایوهای نصب شده با اندازههای مختلف دارد
multi meter
سنجه چند کاره
multi mate
مالتی میت
multi disk
مربوط به چندین نوع دیسک
multi level
چند سطحی
multi contact
چند قطبی
multi chamber
نوعی محفظه احتراق درموتورهای توربین که در ان محفظه ها دورتادورقرارگرفته اند
multi channel
چند کاناله
multi variate analysis
تحلیل چند متغیره
multi board computer
کامپیوتری که چندین تخته مدار مجتمع دارد که به یک تخته اصلی وصل هستند
multi blade grap
قلاب چند تیغه
multi user system
سیستم کامپیوتری که در هر لحظه بیشتر از یک کاربر را پشتیبانی میکند
multi electrode valve
لامپ چند قطبی
multi tone horn
بوق با اصوات مختلف
multi terminal system
سیستمی که چندین ترمینال به یک CPU وصل شده اند
multi flame burner
اجاق چند شعله
multi grid tube
لامپ چند شبکه
multi bus system
معماری کامپیوتر که باس سریع بین CPU و حافظه اصلی و یک باس کند تر بین CPU و سایر وسایل جانبی دارد
multi conductor cable
کابل افشان
A multi-storey building.
ساختمان چندین طبقه
multi conductor cable
کابل چند رشتهای
multi color recorder
نگارنده چند رنگ
multi contact plug
دوشاخه با کنتاکتهای متعدد
multi circuit switch
کلید سری
multi-purpose ladder
نردبانچندمنظوره
multi-ply plywood
تختهچندخط
multi window editor
برنامه ایجاد و ویرایش تعدادی برنامه کاربردی مستقل هر یک در یک پنجره مستقل در صفحه نمایش در یک زمان
multi-chain necklaces
گردن بند چند زنجیره
multi jet blowpipe
بوری چند شعله
multi line spectrum
طیف چند خطی
multi purpose vehicle
وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
multi rate meter
کنتور با چند نرخ مختلف
multi scan monitor
مشابه 6632
multi segment magnetron
ماگنترون با اند چند تیغهای
multi span bridge
پل چند دهانه
multi stage sampling
نمونه گیری چند مرحلهای
multi stage production
تولید چند مرحلهای
multi stage press
پرس چند طبقه
multi stage experiment
ازمایش چند مرحلهای
multi stage amplifier
امپلی فایر چند طبقه
multi stage amplifier
تقویت کننده چند طبقه
multi level planning
برنامه ریزی چند سطحی
multi chamber klin
کوره چند محفظهای
multi statement line
خط ی از برنامه کامپیوتری که حاوی بیشتر از یک دستور یا عبارت است
multi layer weld
جوشکاری چند لایه
multi-ply yarn
نخ چند لا
multi speed motor
موتور چند سرعتی
multi stage scaffolding
داربست چند طبقه
multi part stationery
کاغذ متمادی با چند ورق با هم یا همراه کاربن یا بدون کاربن
multi prupose project
طرح چند منظوره
multi layer coil
سیم پیچی چند لایه
multi span deap beam
تیر تیغه چند دهانه
multi-storey car park
پارکینگ طبقاتی
multi-storey car park
پارکینگ چند طبقه
multi strike printer ribbon
ریبون جوهری در چاپگر که بیشتر از یک بار قابل استفاده است
perveance of a multi electrode valve(tub
پروه انس لامپ چند قطبی
multi section type rotary switch
سوئیچ گردان نوع چند مقطعی
Unimog
[a range of multi-purpose auto four-wheel drive medium trucks]
یونیماک
[حمل و نقل]
two way machine
ماشین دو راهه
machine
کامپیوتر یا سیستم یا پردازندهای که از قط عات مختلف متصل بهم برای انجام یک عمل تشکیل شده است
d.c. machine
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
machine sensible
قابل درک توسط کامپیوتر
machine
کامپیوتری که میتواند کد اصلی با کامپایل کند
machine
تراشیدن ماشین
machine
براده برداشتن
machine
خطای ناشی از خرابی قطعه
machine
شیارانداختن روی فلز
machine
تراشکاری کردن صیقل کردن
machine
ماشین کردن با ماشین رفتن
machine
شماره یا آدرس مطلق که نقط های در حافظه که کلمه داده قابل یافتن و دستیابی است را مشخص میکند
machine
کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود
machine
خطای ناشی خرابی سخت افزار
machine
فرمولی که کامپیوتر آنالوگ نوشته است تا حل کند
machine
بیت اجرا میشود
machine
سیستم کامپیوتری که برای ترجمه متن و دستورات از یک زبان به دیگری به کار می رود
machine
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine
عمل پردازش دستورات در برنامه توسط کامپیوتر
machine
غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
machine
نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
machine
یری را تقلید می کنند و حاوی دلایل اولیه و سایر خصوصیات انسان هستند
machine
دستوری که توسط ماشین تشخیص داده میشود و بخشی از مجموعه دستورات محدود آن است
machine
ماشین شبیه سایز شده و عملیات آن
machine
که قابل اجرا روی هر سیستم کامپیوتری باشد
machine
ذخیره شده روی یک رسانه که مستقیما وارد کامپیوتر میشود
machine
دستوری که مستقیما CPU را کنترل میکند و بدون نیاز به ترجمه تشخیص داده میشود
machine
بایت تشکیل شده است برای عملوند و داده و آدرس
machine
تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machine
زبان برنامه نویسی که روی کامپیوتری که کامپایلر مناسب دارد قابل ترجمه و اجرا است
machine
تعداد قط عات متحرک جدا یا بخشها که با هم کار می کنند تا فرآیندی را انجام دهند
machine
ماشین
machine
کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
machine
زبان برنامه نویسی که حاوی دستوراتی است به صورت کد دورویی که مستقیما توسط واحد پردازش مرکزی بدون ترجمه فهمیده میشود
machine
دستگاه
drilling machine
دریل
[ابزار]
boring machine
دریل
[ابزار]
drilling machine
مته برقی
[ابزار]
boring machine
مته برقی
[ابزار]
drilling machine
دستگاه مته
[ابزار]
facsimile (machine)
دستگاه فکس
open machine
ماشین باز
freezing machine
فریزر
[غذا و آشپزخانه]
fax (machine)
دستگاه فکس
inductor machine
ماشین با قطب چاکدار
machine ringing
زنگ ماشینی
machine shop
کارگاه محاسبات ماشینی
machine run
اجرای ماشین
machine run
رانش ماشین
machine representation
نمایش ماشیی
machine recognization
بازشناختی توسط ماشین
machine readable
قابل خواندن توسط ماشین
machine readable
خواندنی توسط ماشین
machine oriented
ماشین گرا
machine operator
متصدی ماشین
machine operator
اپراتور ماشین
machine operator
اپراتوردستگاه
machine time
وقت ماشین
machine time
زمان ماشین کاری
machine translation
ترجمه ماشینی
teaching machine
ماشین اموزش
mowing machine
علف چین
mowing machine
ماشین علف چینی
mortising machine
دستگاه کام کنی
molding machine
دستگاه قالب گیری
milling machine
دستگاه فرز
milling machine
ماشین فرز
milling machine
ماشین تراش
milking machine
ماشین قابل حمل که داده ماشینهای مختلف را می پذیرد و به کامپیوتر بزرگتر ارسال میکند
machine word
کلمه ماشین
machine welding
جوشکاری ماشینی
machine operator
کارگردان ماشین
boring machine
دستگاه مته
[ابزار]
pinball machine
ماشین پینبال
accept machine
دستگاه پذیرنده
talking machine
گرامافون
talking machine
دستگاه ضبط صوت
sub-machine guns
تیربار خودکار
sub-machine guns
تیربار دستی
teaching machine
ماشین تدریس
sub-machine guns
مسلسل دستی
tabulating machine
جدول نویس
tabulating machine
جدول بند
sowing machine
بذر افشان
spininning machine
ماشین یا دستگاه ریسندگی
spreading machine
مقسم بتن
fax machine
فاکس
sunchronous machine
ماشین سنکرون
swaging machine
حلبی خمکن
synchronous machine
ماشین همگام
synchronous machine
ماشین همزمان
the machine is in operation
ماشین در گردش است ماشین دایر است
three phase machine
ماشین سه فازه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com