English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 107 (6 milliseconds)
English Persian
no one raised his voice صدای هیچکس درنیامد
Other Matches
self raised خودساخته
raised برجسته
raised ورامده
raised برامده
self raised خود پرورده
self raised ترقی کرده در اثر مساعی خود
raised shoulder شانه برجسته
raised shoulder شانه سکویی
raised kerb لبه بلند
raised kerb جدول بلند
raised flooring کف مرتفع
raised beach بالاکنار
raised work منبت
raised to the purple بپایه مترانی رسیده
raised type حروف برجسته برای
The wages wI'll be raised. دستمزد ها بالاخواهند رفت
raised head سربرجسته
raised figure طرح برجسته
raised band نواربرجسته
raised pointed arch قوس جناغی
He has never taken a step for any one . He has never raised a finger to تا کنون برای کسی قدم یبر نداشته است ( مسا عدتی نکرده )
voice-over سخنان افزوده
voice-over صدای خارج از تصویر
with one voice بایک زبان متفقا
voice بیان کردن
A voice came from beyond . صدائی از غیب آمد
voice ادا کردن
voice تولید مجدد صدا مشابه صوت انسان
voice توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
voice خروجی صوت
voice وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voice رای
voice باصدابیان کردن
voice ادا کردن
voice صدای انسان
voice گفتاری
voice اواز
voice تولید صدا مشابه صوت انسان که نتیجه سنتز صدا است
voice کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voice وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voice واک
voice صدا
voice شفاهی صوتی
voice صوت
voice اوا
voice سرویس پاسخگوی کامپیوتری با استفاده از صدای سنتز شده برای پاسخ به سوالات
voice صدای سخنرانی انسان
voice recognition تشخیص صدا
voice synthesis ترکیب صدا
voice output خروجی صوتی
voice synthesis ترکیب صوتی
voice output خروجی به صورت صدا
voice recognition تشخیص صوتی
voice response جواب صوتی
voice recognition بازشناسی صدا
voice tube لولههای صدارسان
voice-overs صدای خارج از تصویر
voice-overs سخنان افزوده
voice selector انتخابگرصدا
the range of voice دانگ صدا
She has a soft voice صدای نرمی دارد
At the top of ones voice . با صدای هرچه بلند تر
A firm voice . صدای محکم
give voice to <idiom> احساس ونظرت رابیان کن
voice synthesizer ترکیب کننده صدا
voice operated با کار افت صدایی
negative voice قدغن کردن
negative voice رای مخالف دادن
to a ones voice to music صدای خودراباسازجفت کرد
the public voice عمومی
the public voice ارا
the passive voice فعل مجهول
the passive voice بنای مجهول
the active voice فعل معلوم
he started at my voice از صدای من از جا پرید
the active voice معلوم
voice coil پیچک صدا
voice communications ارتباطات صوتی
voice mail پست اوایی پست صوتی
voice mail پست صوتی
voice key کلید صدایی
voice input ورودی صوتی
negative voice حق رد
negative voice رد
negative voice منع نشانه مخالفت
negative voice رای مخالف رد کردن
voice frequency بسامد صدایی
i had no voice in that matter من دران قضیه رایی نداشتم
She has a lovely ( nice ) voice. صدای قشنگه دارد
She has a lovely (nice) voice. صدای قشنگه دارد
She has a delightfully mellow voice . صدای گرمی دارد
automatic voice network شبکه صوتی خودکار
My voice is not clear today. صدایم امروز صاف نیست
voice grade channel ارتباطات کامپیوتر به کامپیوتر بااستفاده از خطوط عادی بکاربرده شده در ارتباطات تلفنی مجرای از دریچه صدایی
voice grade channel کانال ارسال گفتار
voice store and forward ذخیره و ارسال صدا
voice grade channel مجرای از درجه صدایی
voice operated device دستگاه با کار افت صدایی
voice answer back یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
voice answer back پاسخ سمعی
voice edit buttons دکمههایتصیحصدا
To speak in a low voice. آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
He has a rich mellow voice. صدایش گرم وپخته است
sweet words (voice,sleep کلمات ( صدا خواب )شیرین
I hear a strange noise ( voice , sound ) . صدای غریبی به گوشم می رسد
Speak in a low voice . Spead slowly . یواش حرف زدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com