English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
paper feed channel کانالتغذیهکاغذ
Other Matches
paper feed خورش کاغذی
paper feed key کلیدتغذیهکاغذ
feed مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
feed وسیلهای که در هر لحظه یک ورق وارد چاپگر میکند
feed روش وارد کردن کاغذ به چاپگر. دندانه چرخ چاپگر به دندانه سوراخهای لبه کاغذ متصل میشود
feed وسیلهای که ایستگاههای مختلف را وارد کامپیوتر میکند
feed سوراخهای دندانه دار پانچ شده در امتداد لبه کاغذ
feed وسیلهای که کاغذ و نور را وارد ماشین میکند مثل چاپگر یا دستگاه فتوکپی
feed وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
to feed off چاق کردن
to feed off پرواری کردن
to be out at feed درچرابودن
to be off ones feed افتادن
to be off ones feed ازخوراک
feed چرخ نوار که روی ماشین نصب میشود
feed کاررساندن
feed خوردن
feed پروردن چراندن
feed خوراک دادن
feed خورد
feed خوراک علوفه
feed خوراندن تغذیه کردن
feed جلو بردن
feed علیق
feed خوراک
feed تغذیه گردن
feed پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
feed درون گذاشت
feed خوراندن
feed تغذیه کردن
sprocket feed محل نگهداری کاغذ که چاپگر کاغذ را باچرخ دندانه دار در سوراخهای مقدار لبه هر کاغذ می چرخاند
bottle-feed بچهایکهشیرخشکرابهشیرمادرشترجیحمیدهد
stall feed پرواری کردن
cross feed خورد متقابل
cross feed تغذیه عرضی
feed back اخذ اطلاعات ومقایسه ان با استاندارد
cutler feed تغذیه کاتلر
feed back بکارگیری اطلاعات حاصله
feed back بازخور
pin feed خورد سنجاقی
pin feed قرقرهای
pin feed تغذیه ممتد کاغذ
face up feed خورد رو به بالا
face down feed خورد رو به پایین
stall feed در طویله برای پروار شدن نگهداشتن
feed someone a line <idiom> فریب دادن
chicken feed <idiom> یه لقمه بخور ونمیر ،پول بسیارکم
card feed خورد کارت
breast-feed شیر پستان دادن
to feed ones eyes چشم چرانی کردن
to feed oneself غذاخوردن
spoon feed باقاشق غذا دادن
spoon-feed باقاشق غذا دادن
tractor feed روش وارد کردن کاغذ در چاپگر که سوراخهای لبه کاغذ در دندانههای چاپگر قرار می گیرند تا کاغذ به جلو برود
chicken feed مبلغ ناچیز
chicken feed غذای جوجه
breast-feed با پستان شیردادن
force-feed به زور خوراندن
jackpot feed لولهتغذیهمحتوایپول
feed tube مجرایعبورغذا
feed table صفحهعلوفه
feed pin سوزنتغذیه
feed lever اهرم دندانهچرخ
feed dog دندهزیرین
force-feed واخوراندن
force-feed به زور به خورد کسی دادن
tractor feed تغذیه کاغذ پیوسته
spoon-feed <idiom> ساده کردن چیزی برای کسی
parallel feed خورد موازی
form feed تغذیه کاغذ
feed water اب رسیده به دیگ بخار ناو
feed track شیار پیشبری
feed tank مخزن سوخت
feed tank مخزن اب
feed stock مواد اولیه که جهت تولید به کارخانه وارد میشود
feed stock مواد اولیه
form feed خورش ورقه
friction feed مکانیزم چاپگر که در آن کاغذ با قرار دادن آن بین دوچرخ حرکت میکند
main feed تغذیه اصلی
make up feed اب مصرفی دیگ بخار ناو
magazine feed تغذیه مخزن
line feed گذرخط
line feed تغذیه خط
line feed تعویض سطر
line feed تعویض خط
friction feed تغذیه کاغذ توسط گیر دادن یک ورقه کاغذ میان دو غلطک تغذیه کاغذ تک
feed roller غلتک پیش بر
feed reel حلقه خوراننده
feed pump پمپ تغذیه
feed holes سوراخهای پیشبر
feed hole سوراخ پیش بر
feed heater دستگاه صرفه جویی درحرارت
feed door دری که ازان سوخت درکوره میریزند
feed belt نوارتغذیه فشنگ نوار مهمات
feed belt نوار خوراک دهنده
feed back بازخورد
feed back فیدبک
feed hopper ناودان پیش بری
feed mechanism مکانیزم تغذیه
feed pump پمپ سوخت رسانی
feed pitch گام پیش بری
feed pipe لوله تغذیه
tractor feed printer چاپگر تغذیه شده تراکتوری
dial feed press پرس میزی گردان
line feed character دخشه تعویض پذیر
for peanuts [and for chicken feed] <idiom> چندرغاز [رایگان] [مفت] [مزد خیلی کم برای انجام کاری]
form feed character کاراکتر تغذیه فرم
dial feed press پرس رولور
petrol feed pump پمپ تغذیه بنزین
force feed oiler روغندان فشاری
sight feed lubricator روغندان
power feed cable کابل برق رسانی
oil feed pipe لولهتغذیهروغن
power feed cable کابل تغذیه برق
support [nourish, feed] تغذیه کردن
tractor feed mechanism مکانیسم تغذیه تراکتوری
support [nourish, feed] خوراک دادن
axial feed method روش تغذیه محوری
support [nourish, feed] غذا دادن
He has a family of six to. support . he has six mouths to feed. شش سر نانخور دارد ( تحت تکلف )
force feed circulation oiling روغنکاری گردشی تحت فشار
Q Channel یکی از هشت کانال اطلاعاتی که داده مشخص کننده شیار و زمان گردش مطلق را نگهداری میکند
i/o channel کانال ورودی و خروجی
channel شیار دراوردن
channel روگاه شیار
channel ناودان فولاد "یو" شکل
channel سلسله مراتب
channel مجرای ابگذری کانال
channel ابراهه
channel رسانه
channel خط مشی
channel ابراه
channel کانال ساختن
channel کانال مجرا
channel انتقال تعویض محل خدمت مسیرانجام کار
channel قسمت عمیق اب
channel گذرگاه ابی
channel ابرو ابراهه
channel کانال تلویزیون
channel باب
channel تنگه
channel مجرا
channel چانل بی سیم
channel راه ابی
channel رده
channel ابروی پهن
right channel بلندگویسمتراست
channel دستوری به کانال یا واحد کنترل که حاوی اطلاعات کنترلی مثل انتخاب داده یا ریشه هاست
y channel کانال ایگرگ
channel اتصال مستقیم بین کانالهای اصل ورودی / خروجی در کامپیوتر تا ارسال داده با سرعت زیاد را ممکن کند
channel ترعه مجرا
channel هرگونه نقل وانتقال چیز یااندیشه ونظر و غیره
channel کندن
channel دریا
channel شیاردار کردن
channel ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
channel ناودان
channel اتصال فیزیکی بین دو نقط ه که اجازه ارسال داده میدهد
channel ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channel بیشترین نرخ ارسال داده روی یک کانال
channel یچ کردن بین آنها
channel راهگان
channel اتصال بین یک پردازنده و یک رسانه جانبی که انتقال داده را ممکن می سازد
channel کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
channel کانال
channel خط ارتباطی برای حمل سیگنالهای داده
channel رسانه واسط که به کانالهای مختلف اجازه اتصال میدهد
channel واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channel 1-صف تقاضای استفاده از کانال . 2-صف داده هایی که روی کانال ارسال شده اند
channel جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
mid channel وسط کانال
escape channel مجرای تخلیه اب
telephone channel کانال تلفن
cross-Channel برقراریارتباطومسافرت از کانال
oil channel مجرای روغن
multi channel چند کاناله
monochrome channel کانال تکرنگ
military channel چانل نظامی مجرای نظامی
military channel سلسله مراتب نظامی
mid channel مرکز کانال
irrigation channel کانال ابیاری
irrigation channel جدول
irrigation channel مادی
marketing channel مجرای توزیع
drip-channel آبچکان
to be tuned in to a channel کانالی را گرفته باشند
headwater channel کانال اباره
multiplexer channel کانال تسهیم کننده
p channel mos تکنولوژی نیمه هادی اکسیدفلزی نسبتا" قدیمی برای دستگاههایی که با تکنولوژی LSI ساخته شده اند
output channel کانال خروجی
output channel مجرای خروجی
approach channel کانال ورودی- نهر ورودی
narrowband channel کانال باباند باریک
narrowband channel مجرا با نوار باریک
n channel mos مداری که از جریان تولید شده بارهای منفی استفاده میکند
multiplexor channel مجرای تسهیم کننده
grade of channel درجه کانال
multiplexer channel مجرای تسهیم کننده
luminance channel کانال روشنایی
communication channel کانل ارتباطی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com