English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English Persian
part song اهنگ ملودی چهاربخشی بدون ساز
part song آواز دسته جمعی بدون ساز
Other Matches
to song a song سرود خواندن
song سرود
song نغمه
song اواز سرودروحانی
song تصنیف
song ترانه شعر
for a song <idiom> به خاطر پول کمی
song and dance حرف
sing-song آواز
sing-song شعر بندتنبانی
sing-song صدایمصنوعی و یکنواخت
sing-song دادن آهنگ مصنوعی و یکنواخت به صدا
sing-song تناوب یکجور و خسته کنندهی نواخت یا تن صدا
sing-song شعر یکنواخت
torch song شعر احساساتی وعشقی
sing-song ترنم
bacchanalian song سرود مستانه
swan song بانگ خدا حافظی وداع
swan song واپسین عمل یا اثر یا گفتار صدای قو
song and dance توضیح واضحات
song and dance توضیح گریز آمیز
swan song <idiom> آخرین سیما
song and dance <idiom> دلیل آوردن
bacchanalian song ساقی نامه
song and dance رقص و آواز
song and dance توضیح زاید
to chirp a song سرودخواندن
no song no supper تانخوانی شام نخواهیم داشت
love song غزل
love song سرود عاشقانه
shout song سرودهای مذهبی خیلی بلندسیاه پوستان جنوب امریکا
song of songs غزل غزلهای سلیمان
siren song سرود دلفریب وافسونگرانه
folk song سرودتوده
the song of a bird چهچه مرغ
theme song ملودی یا قطعه موسیقی تکرار شونده
theme song قطعه تکراری
i was pierced by his song نغمه او بر من
i was pierced by his song اثر کرد
part off جدا کردن
on the other part از طرف دیگر
two part کاغذ
part way تا اندازهای
two part با ورقه اصلی وثانوی برای کپی
on his part از طرف او
part with each other ازهم جدا شدن
part way نیمه
take part دخالت کردن
take part مداخله کردن شرکت کردن
take part دخالت یا شرکت کردن
take part سهیم شدن
take part سهیم بودن
take the part of طرفداری کردن
A part of the whole . جزئی از کل
on his part <adv.> از طرف او [مرد]
for my part <adv.> از طرف من
on your part <adv.> از سمت تو [از طرف تو]
for your part <adv.> از سمت تو [از طرف تو]
on your part <adv.> از طرف تو
for your part <adv.> از طرف تو
on my part <adv.> از طرف من
for my part <adv.> از سوی من
on my part <adv.> از سوی من
for his part <adv.> از طرف او [مرد]
on your part <adv.> از طرف شماها
from your part <adv.> از طرف شماها
for your part <adv.> از طرف شماها
themselves [for their part] <adv.> از طرف آنها
as part of بخشی از
to take part [in] شرکت داشتن [در]
in part <idiom> تا یک اندازه
for your part <adv.> از طرف شما
on your part <adv.> از طرف شما
on their part <adv.> از طرف آنها
for their part <adv.> از طرف آنها
on her part <adv.> از طرف او [زن]
for her part <adv.> از طرف او [زن]
take part in <idiom> درچیزی شرکت داشتن
name part بازی کننده نمایش که نامش را روی داستان نمایش می گذارند
better part قسمت بیشتر
part نمایش یک بخش از صفحه و نه تمام آن
part عضو
part سهم
part قط عات کوچک ماشین برای جابجایی قطعهای که شکسته شده یا گم شده است
part قالب زمان معروف برای ترتیب استاندارد MIDI
part بخشی از چیزی
for my part من که
for the most part بیشتر
for the most part اکثرا
for my part از سهم خودم
in part در یک قسمت
in part تایک اندازه
part سهم ناحیه
part جزء
part قسمت
part جدا شدن
part عضو نقطه
part عنصر اصلی
part way بخشی از راه
part قطعه
part جزء مساوی
part خرد جزء مرکب چیزی
part پاره
part مکان
part اسباب یدکی اتومبیل
part مقسوم
part قطعه یدکی
part برخه
part نقش بازگیر
part بخش
part جداکردن
part تفکیک کردن تفکیک شدن
imaginary part بخش موهومی [ریاضی]
address part جز نشانی
imaginary part قسمت موهومی [ریاضی]
address part جزء آدرس
address part جزء نشانی
part-singing یکجورآواز
part and parcel <idiom> قسمت مهمولازم
To part ones hair . فرق سر باز کردن
part-timer فردیکهبصورتنیمهوقتکارمیکند
spare part قطعهیدک
part-time برخه کاری
companion part لنگ
bit part قسمتکوچکوبیاهمیتیکفیلمیانمایشنامه
do one's bit (part) <idiom> کار گروهی بنا به مقدار وقت واستعداد
To play ones part . نقش خودرا بازی کردن
imaginary part مولفه موهومی [ریاضی]
to part one's hair فرق سر خود را باز کردن
part-time نیمه وقت
part-time برخه کار
part time پاره وقت
part time نیمه وقت
part time برخه کاری
piece part قطعه سرهم و جدا نشدنی
part [American E] فرق سر [مدل مو]
part-time پاره وقت
replacement part زاپاس
replacement part قطعه یدکی
replacement part مضایقه
replacement part قطعه جایگزینی
part of speech بخش گفتار
part of speech ادات سخن
ness on his part این بیشتر بواسطه کمرویی است
piece part قطعه یک پارچه
it was no part of my plan کی جزو نقشه من بود
press part بخش فشرده
production part بخش تولید
running part قسمت رونده
it was no part of my plan ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
integral part جزء لازم
integral part جزء مکمل
standing part قسمت ثابت تاکل
standing part قسمت ثابت
standing part قسمت ایستا
take in good part خوب تلقی کردن
integral part جزء لاینفک
inhomogeneous part بخش غیریکنواخت
part the hair فرق بازکردن
part plan نقشه جزیی
part performance عقد یا قرارداددارای تشریفات یا شکل خاص
middle part قسمت میانی
middle part میان
part and parcel جزء لاینفک
to part company with any one رفاقت را با کسی بهم زدن
part correlation همبستگی پارهای
part learning یادگیری بخش بخش
part list فهرست اجزاء
part list فهرست قطعات فهرست لوازم یدکی
part number شماره قطعه
part of ship گروه بندی کار
part owners شرکا
part owners افراد شریک المال
part payment پرداخت اقساطی
part payment بیعانه قسط
part performance عقد معین
in part payment علی الحساب
imaginary part جزء موهومی
detail part قسمت مفصل
formed part بخش شکل داده شده
flat part قسمتمسطح
to part with freinds دال براغاز کردن چیزی =از
hauling part قسمت متحرک
hauling part قسمت کشنده
fractional part جز کسری
part time برخه کار
work part قطعه کار
detail part قسمت مشروح نامه یا مقاله
companion part لنگه قطعه متقابل قطعه راهنما
imaginary part جزء انگاری
wholly or in part جزئی یا کلی
to part in pieces پاره پاره کردن
companion part میل لنگ
to part the hair فرق باز کردن
to part the hair فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
component part جزء ساختمان
aliquot part charge خرج چند قسمتی
aliquot part charge خرج چندجزئی
multi part stationery کاغذ متمادی با چند ورق با هم یا همراه کاربن یا بدون کاربن
ninth part of a man خیاطی کردن دوزندگی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com