English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 79 (5 milliseconds)
English Persian
pilot رهبر
pilot لیدر
pilot خلبان هواپیما راننده کشتی
pilot اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
pilot پیلوت چراغ راهنما
pilot رهبری کردن خلبانی کردن
pilot راندن ازمایشی
pilot خلبان
pilot راهنمای ناو راهنمایی کردن
pilot ناوبری کردن
pilot راهنمای ناوبری
pilot راننده
pilot راننده قایق روی یخ
pilot ناخدا
pilot زبان برنامه نویسی کامپیوتری که از قالب مبتنی بر متن استفاده می کنند و در آموزش کامپیوتر به کار می رود
pilot Teaching or InquiryLearning Programming یک زبان برنامه نویسی
pilot زبان پایلوت
pilot پیلوت
Other Matches
co pilot کمک خلبان
first pilot خلبان اول
first pilot سرخلبان سرملوان
co-pilot کمک خلبان
pilot plant کارگاه نمونه
pilot's trace کالک دستی خلبان
pilot's trace کالک راهنمای خلبان هواپیما
pilot valve سوپاپ تنظیم
pilot model مدل یا قالب نمونه اولیه وسایل و ماشین الات یاقطعات
pilot tunnel تونل کوچکی که جلو تونل اصلی حفر میشود تا شیب وسمت واقعی تونل اصلی که بایستی حفر گردد تعیین شودو به تونل راهنما معروف است
pilot study بررسی مقدماتی
pilot rudder تیغه سکان مانور ناو
pilot production تولید نمونه
pilot model مدل ازمایشی
pilot motor موتور کوچک
pilot plant واحد ازمایش صنعتی
pilot officer ستوان دوم هوایی
pilot plant کارخانه نمونه
reference pilot نمونه مرجع
pilot lights افروزک
helicopter pilot خلبان چرخبال [شغل] [حمل و نقل هوایی]
helicopter pilot خلبان هلیکوپتر [شغل] [حمل و نقل هوایی]
automatic pilot [A/P] خلبان اتوماتیک [حمل و نقل هوایی]
automatic pilot [A/P] خلبان خودکار [حمل و نقل هوایی]
paragliding pilot خلبانپاراگلایدور
pilot lights پیلوت
pilot lights شمعک
How can I make such pilot چگونه میتوانم با خلبان جمله بسازم
pilot model نمونه ازمایشی
pilot method عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
pilot brush زغال راهنما
pilot book direction sailing
pilot bearing بلبرینگ لغزنده
pilot bearing بلبرینگ کلاج
pilot ballon بالون اکتشافی
pilot charges هزینههای راهنما
one should not drop the pilot شخص نباید رایزنی راکه بدواطمینان پیدا کرده است رها کند
gyro pilot سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
coast pilot کتاب راهنمای ساحلی راهنمای ساحلی
automatic pilot خلبان اتوماتیک
automatic pilot وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر
automatic pilot دستگاه خودکار هدایت کشتی وهواپیما
pilot burner چراغ کوچک اجاق گاز وامثال ان
pilot burner پیلوت
pilot cell پیل راهنما
pilot materials وسایل و دست ابزارهای ماشین سازی یا مدل سازی
pilot master سر راهنما
pilot lamp لامپ پیلوت
pilot lamp لامپ کنترل
pilot lamp لامپ خبر
pilot injection تزریق مقدماتی
pilot house پل فرماندهی
pilot chart نقشههای راهنمای دریایی نقشه ناوبری دریایی
pilot engine ماشینی که راه را برای ماشین دیگر صاف و اماده میسازد
test pilot خلبان ازمایش کننده هواپیما
pilot house اطاق سکان
clutch pilot bearing زغال کلاچ
pilot line operation کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
pilot line production تولید به حداقل در کارخانجات نظامی
pilot gas tube پیلوتلولهگاز
clutch pilot bearing بلبرینگ کلاچ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com