Dictiornary-Farsi | pose a question | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 113 (2 milliseconds)

English	Persian
pose a question	سوال مطرح کردن


Search result with all words

to pose a question to any one	ازکسی سئوالی
to pose a question to any one	پرسیدن
Other Matches

pose	:
pose	قیافه گیری برای عکسبرداری
pose	ژست
pose	وضع حالت
pose	قیافه گرفتن
pose	وانمودشدن
pose	ژست گرفتن
pose	اقامه کردن
pose	سوال پیچ کردن باسئوال گی رانداختن
pose	: مطرح کردن گذاردن
pose	قراردادن
His liberalism is merely a pose [an act]	آزادمنشی او فقط تظاهر است
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.]	آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.
in question	موردبحث
in question	موضوع بحث
there is no question but that.	شکی نیست که) .00000
to p any one with question	کسی را از پرسش زیاد بستوه اوردن
to p any one with question	کسی را سوال پیچ کردن
to have a question for somebody	از کسی سئوالی داشتن
this very question	دقیقا همین پرسش
out of the question <idiom>	غیرممکن
to ask somebody a question	ازکسی سئوالی کردن
to ask somebody a question	از کسی سئوالی پرسیدن
That's out of the question.	این غیرممکن است که عملی بشود.
out of question	خارج از موضوع
that is not of the question	این خارج ازموضوع است
that is not the question	موضوع این نیست
beside the question	پرت
beside the question	خارج از موضوع
question	تحقیق کردن از
question	تردید کردن در
Might I ask a question?	اجازه می دهید یک سئوال بکنم؟
question	پرسیدن تحقیق کردن
question	موضوع
question	استفهام مسئله
question	سوال
question	مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
I have a question.	من یک سئوال دارم.
question	موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
without question	بی شک بدون شک بی تردید محققا بی چون وچرا
question	تردید پرسش
question	پرسش
trick question	سوالیکهجوابآننادرستاست
I don't think there's any question about it.	من فکر نمی کنم که در مورد آن تردیدی وجود داشته باشد.
There are two sides to every question . <proverb>	هر مساله ای دو جنبه دارد.
pop the question <idiom>	تقاضای ازدواج
To discuss a question with someone .	موضوعی را با کسی مطرح کردن
His honest is beyond question.	دردرستی اوحرفی نیست
Answer me this question.	جواب این سؤالم را بده
raise a question	مطرح کردن سوال
This question is not at issue.	بحث روی این موضوع نیست.
That is a separate question.	این یک موضوع جدایی است.
the German question	مسئله آلمان [تاریخ] [بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
to beg the question	در پاسخ به پرسشی جاخالی دادن
to beg the question	طفره رفتن از پرسشی
the year in question	سالی که مورد بحث است
open to question <adj.>	مشکوک
open to question <adj.>	مورد شک
That is a separate question.	این جدا از موضوع بحث ما است.
question-master	فردپرسشگردریکمسابقهیاامتحان
question mark	پرسش نشان
cross question	بازجویی
cross question	سئوال بطریق استنطاق
essay question	سوال انشایی
i asked him a question	پرسشی از او کردم
i asked him a question	چیزی ازاو پرسیدم
i asked him a question	سئوالی از اوپرسیدم
indirect question	پرسش غیرمستقیم
oblique question	پرسش غیرمستقیم
it is a question of money	موضوع پول است
it is a question of money	موضوع بسته به
cross question	استنطاق
call in question	تردید کردن در
question mark	" که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
question marks	علامت سوال
question marks	پرسش نشان
question marks	" که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
question mark	علامت سوال
cross-question	بدقت جویاشدن از
cross-question	استنطاق کردن
leading question	سوال تلقینی
leading question	پرسش راهنمایی کننده
buring question	مسئله هیجان اور
it is a question of money	پول است
question tag	جملاتپرسشتفکیدی
question in dispute	مسئله متنازع فیه
rhetorical question	مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
to call in question	تردیدکردن در
to beg the question	نکته مورد منازعه رامسلم فرض کردن
sides of the question	اطراف موضوع
the eastern question	مسئله خاور
the goods in question	کالای موردبحث
the question referred to above	موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
question in dispute	موضوع متنازع فیه
to pop the question	پیشنهاد عروسی کردن
previous question	موضوع کفایت یا عدم کفایت مذاکرات
put the question	مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
put to the question	برای گرفتن اعتراف زجر دادن
question answer	سئوال- جواب
question answer	صف
question answer	صف بستن
question answer	در صف گذاشتن
the tax in question	مالیات موضوع بحث
To bring up a topic(question).	سؤالی را پیش کشیدن
open ended question	پرسش باز پاسخ
To raise a question . To bring up a matter .	موضوعی رامطرح کردن
I foud myself in opposition to my friends on this question .	در مورد این موضوع نظریات مخالفی با دوستانم داشتم
to put a [big] question mark over something	چیزی را نامشخص [نامعلوم ] کردن
Excepting [With the exception of] two students, no one could answer the last question correctly.	به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
The striker's injury puts a question mark over his being fit in time for the tournament.	آسیب مهاجم آمادگی سر موقع او [مرد] را برای مسابقات نامشخص می کند.