Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English
Persian
ready position
حالت حاضر به تیر
ready position
حاضربه تیراندازی
ready position
وضعیت حاضربه حرکت هلیکوپتر
Other Matches
Are you ready to go?
حاضرید برویم ؟
ready use
دم دستی
get ready
<idiom>
آماده شدن از
Since you are not ready ...
چونکه هنوز آماده نیستی...
ready for use
اماده بهره برداری
As you are not ready ...
چونکه هنوز آماده نیستی...
When will they be ready?
چه وقت آنها حاضر میشود؟
ready for use
اماده مصرف
get ready
اماده کردن
get ready
حاضر کردن یا شدن
get ready
حاضر شدن
ready
خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
ready
حاضربه تیر حاضر باشید
ready
قبضه حاضر
ready
حاضر به کار
ready
اماده
ready
مهیا کردن حاضر کردن
ready
اماده کردن
get ready
اماده شدن حاضر کردن
ready use
اماده مصرف
ready
مناسب برای استفاده از یا فروش .
ready
که منتظر است تا قابل استفاده شود
ready reckoner
کتابچه یاجدولی که حسابهای عمل شده واماده دران موجوداست
ready for operation
اماده کار
combat ready
دارای امادگی رزمی
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
combat ready
اماده به رزم
ready rack
قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
ready money
پول موجود
ready reservist
جزو احتیاط اماده به خدمت
ready money
پول فراهم شده
ready line
صف پشت خط اتش
ready money
پول نقد
ready line
خط انتظار
ready for duty
اماده انجام وفیفه
dinner is ready
ناهاراماده
dinner is ready
است
mission ready
اعلام امادگی هواپیما برای پرواز
make ready
حاضر شدن
make ready
اماده شدن حاضر کردن
make ready
اماده کردن
he is ready at excuses
اماده است
he is ready at excuses
برای بهانه انگیزی
not operationally ready
از کار افتاده
not operationally ready
غیر اماده ازنظر عملیاتی
ready for duty
اماده کار
ready for assembly
اماده جهت نصب
ready cap
حالت انتظار هواپیمای جنگنده برای پرواز
ready acceptance
حسن قبول
operationally ready
حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
mission ready
هواپیمای اماده برای پرواز
operationally ready
حاضر به عملیات
operationally ready
حاضر به کار
ready for duty
اماده خدمت
ready room
اطاق توجیه
ready service
اماده به کار
rough and ready
خشن
ready-made
اماده
ready made
اماده
rough and ready
<idiom>
زبروخشن ولی موثر
ready missile
موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
Please have my bill ready.
لطفا صورتحسابم را آماده کنید.
what a ready welcome i found!
چه حسن استقبالی از من کردند !
I am always ready to help my friends.
همیشه حاضرم بدوستانم کمک کنم
I am ready to compromise.
کارها روبراه است
rough and ready
سریع العمل
ready witted
بافراست
ready service
اماده به استفاده فوری
ready to die
اماده مردن
ready to die
اماده برای مرگ
He has a ready pen.
قلم شیوا وروانی دارد
mission ready
اماده پرواز
ready wit
حاضر جوابی
ready witted
تیز هوش
ready to pay at any moment
دست به کیسه
to stand ready for
[+ noun]
آماده بودن برای
to stand ready to
[+ verb]
آماده بودن برای
ready-mix truck
کامیون مخلوط کن
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
ready-mix truck
تراک میکسر
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
Get ready for the journey(trip)
برای مسافرت حاضر شو
ready mixed paints
رنگهای مخلوط اماده
ready mixed concrete
بتن اماده
to give a ready consent
بی درنگ رضایت دادن
to give a ready consent
زود
heat ready indicator
چراغتعینگرما
To prepare something. To get somethings ready.
چیزی را حاضر کردن
ready for cinnection to the mains
اماده جهت اتصال به شبکه
Cash . Ready money .
وجه نقد
data terminal ready
امادگی ترمینال داده
to give a ready consent
رضایت دادن
ready-mix truck
کامیون بتون مخلوط کن
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
ready solubility in water
امادگی برای زودحل شدن دراب
camera ready copy
کپی اماده تکثیر
data set ready
امادگی مجموعه داده ها
army ready material program
برنامه بهبود امادگی رزمی اماد
position
شغل رسمی
position
موضعگیری مدافع موضعگیری مدافع
position
شکل موقعیت
position
قراردادن امورات مربوط به وفایف
position
بردار مکان
[ریاضی]
position
مستقرشدن یاکردن
position
محل چیزی
position
مدت زمان لازم برای دستیابی به داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا ماشین نوار. حاوی تمام حرکات ماده از قیبل نوک خواندن و بازو
on position
وضعیت وصل
position
قرار دادن چیزی در محل خاص
an a for a position
درخواست دهنده برای کار
t position
حالت یک اسکیت عمود براسکیت دیگر
position
محل
position
جا
position
نظریه
y position
حالت- ایگرگ
position
وضعیت
position
مقام
position
موقعیت
position
قراردادن یاگرفتن
position
منصب
position
مقام یافتن سمت
position
جایگاه
position
مرتبه مقام
position
شغل
position
نهش
position
وضعیت موضع
position
وضع چگونگی
to be in a position to do something
موقعیتش باشد که کاری را انجام بدهند
position
وضع
position
مقام شغل سازمانی
position
حالت محل سازمانی
position
موضع
screen position
مکان صفحه
rest position
وضعیت ساکن
selection of position
انتخاب موضع
rest position
موقعیت سکون
rest position
استراحتگاه
rigging position
وضعیت هواپیما که دران محورعرضی و یک محورطولی اختیاری در یک صفحه افقی قرار دارند
set position
اماده در نقطه اغاز
stag position
پاباز در هوا
stag position
وضع پاهای باز
squatting position
وضعیت چمباتمه در تیراندازی
sitting position
وضعیت نشسته
sign position
موقعیت علامت
sign position
مکان علامت
sign position
موضوع علامت
air position
موقعیت هوایی موقعیت هوایی هواپیما
response position
مکان جواب
repetition of position
تکرار وضعیت
assumed position
موضع فعلی موضع اشغال شده فعلی
attack position
موضع تک
axial position
وضعیت محوری
battle position
موضع نبرد
battle position
محل ناو در دریا
benzylic position
موقعیت بنزیلی
bit position
موقعیت ذره
blocking position
موضع سد کننده
axial position
حالت محوری قرارگاه محوری
assumed position
موضع فرضی
secondary position
موضع فرعی
reference position
محل پاسگاه فرماندهی تاکتیکی دریایی موضع فرماندهی
referee's position
اعلام کشتی در خاک از سوی داور
referee's position
خاک شدن در کشتی
reclining position
حالت غنوده
all position welding
جوشکاری دو طرفه
alternate position
موضع یدکی
alternate position
موضع فرعی
secondary position
موضع یدکی
bowsprit position
موقعیت دکل خوابیده
starting position
وضعیت راه اندازی
tuck position
موفقیتجمعشده
straight position
فرم مستقیم
position of the ligament
طرزقراگیریرباط
position marker
نشانگرموقعیت
pike position
وضعخمشدنبدنشکل7باپاها
leg position
مدلپا
document-to-be-sent position
موقعیتفرستادنمدارک
arm position
موقعیتبازو
starting position
وضعیت صفر
This position is much too small for me .
این سمت برای من خیلی کوچک است
pole position
آغازگاه
[ستاره شناسی]
[ارتش]
pole position
جلوتر از همه در صف
[مسابقه]
shooting position
حالت بدن و اسلحه در تیراندازی
position vector
بردار مکان
[ریاضی]
lotus position
چمباتمه لوتوسی
lotus position
جاگیری لوتوسی
to seek a position
جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن
air position
وضعیت هوایی
He has not enough experience for the position.
برای اینکار تجربه کافی ندارد
switch position
موضع دفاعی بینابین
switch position
موضع رابط دفاعی
supplementary position
موضع یدکی
supplementary position
موضع تکمیلی
steinitz position
پوزیسیون اشتاینیتسی
to seek a position
مشورت کردن
to seek a position
نظر خواستن
winning position
پوزیسیون برنده
wing position
وضعیت بال نسبت به بدنه هواپیما
forward position
موقعیت رو به جلو
waltz position
رقص والس
waiting position
ایستگاه انتظار قایقهای گشتی سریع السیر حالت انتظار یااماده باش قایقهای گشتی
validated position
شغل بلاتصدی سازمانی
validated position
محل سازمانی خالی
unit position
مکان واحد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com