Dictiornary-Farsi | replacement part | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)

English	Persian
replacement part	زاپاس
replacement part	قطعه یدکی
replacement part	مضایقه
replacement part	قطعه جایگزینی


Other Matches

replacement	تعویض یکانها
replacement	جایگزینی نفرات
replacement	عوض کردن
replacement	جانشین
replacement	تعویض قطعه
replacement	عوض
replacement	جانشین سازی
replacement	جانشینی
replacement	جایگزینی
replacement	تعویض
replacement service	سرویس جایگزین رفت و آمد [حمل و نقل]
replacement cost	هزینه جایگزینی
line replacement	تعویض خط جبهه
loss replacement	جایگزینی تلفات و ضایعات
replacement capital	سرمایه جایگزینی
replacement capital	سرمایه جانشینی
replacement cost	هزینه تعویض
replacement cost	هزینه جایگزین کردن چیزی
replacement demand	نیازمندیهای جایگزینی تقاضای جایگزینی پرسنل
replacement factor	ضریب جایگزینی پرسنل ووسایل
replacement investment	استهلاک
replacement investment	سرمایه گذاری جانشینی
replacement theory	نظریه جایگزینی
line replacement	یکان تعویض کننده یکان جبهه
replacement bus service	سرویس جایگزین رفت و آمد [حمل و نقل]
bulk replacement storage	سهمیه کل جایگزینی درصحنه عملیات
computation of replacement factors	محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
take part	مداخله کردن شرکت کردن
take part	دخالت کردن
for my part <adv.>	از سوی من
on my part <adv.>	از سوی من
take part	دخالت یا شرکت کردن
take part	سهیم بودن
take the part of	طرفداری کردن
two part	کاغذ
two part	با ورقه اصلی وثانوی برای کپی
part way	تا اندازهای
part way	نیمه
for your part <adv.>	از طرف شماها
from your part <adv.>	از طرف شماها
take part	سهیم شدن
on his part <adv.>	از طرف او [مرد]
name part	بازی کننده نمایش که نامش را روی داستان نمایش می گذارند
on his part	از طرف او
on the other part	از طرف دیگر
part off	جدا کردن
on your part <adv.>	از طرف شما
part with each other	ازهم جدا شدن
for his part <adv.>	از طرف او [مرد]
on my part <adv.>	از طرف من
on your part <adv.>	از طرف شماها
part way	بخشی از راه
A part of the whole .	جزئی از کل
on their part <adv.>	از طرف آنها
for their part <adv.>	از طرف آنها
on her part <adv.>	از طرف او [زن]
for her part <adv.>	از طرف او [زن]
themselves [for their part] <adv.>	از طرف آنها
take part in <idiom>	درچیزی شرکت داشتن
in part <idiom>	تا یک اندازه
for my part <adv.>	از طرف من
as part of	بخشی از
on your part <adv.>	از سمت تو [از طرف تو]
for your part <adv.>	از سمت تو [از طرف تو]
on your part <adv.>	از طرف تو
to take part [in]	شرکت داشتن [در]
for your part <adv.>	از طرف تو
for your part <adv.>	از طرف شما
for my part	از سهم خودم
part	عضو
part	سهم
part	قسمت
part	نمایش یک بخش از صفحه و نه تمام آن
part	قط عات کوچک ماشین برای جابجایی قطعهای که شکسته شده یا گم شده است
for the most part	اکثرا
for the most part	بیشتر
for my part	من که
in part	در یک قسمت
in part	تایک اندازه
part	بخشی از چیزی
part	قالب زمان معروف برای ترتیب استاندارد MIDI
part	سهم ناحیه
better part	قسمت بیشتر
part	عضو نقطه
part	عنصر اصلی
part	جزء مساوی
part	خرد جزء مرکب چیزی
part	بخش
part	پاره
part	قطعه
part	جزء
part	مکان
part	اسباب یدکی اتومبیل
part	نقش بازگیر
part	جداکردن
part	جدا شدن
part	قطعه یدکی
part	تفکیک کردن تفکیک شدن
part	مقسوم
part	برخه
imaginary part	مولفه موهومی [ریاضی]
imaginary part	بخش موهومی [ریاضی]
companion part	لنگه قطعه متقابل قطعه راهنما
imaginary part	قسمت موهومی [ریاضی]
To part ones hair .	فرق سر باز کردن
part of ship	گروه بندی کار
To play ones part .	نقش خودرا بازی کردن
do one's bit (part) <idiom>	کار گروهی بنا به مقدار وقت واستعداد
part and parcel <idiom>	قسمت مهمولازم
detail part	قسمت مشروح نامه یا مقاله
component part	جزء ساختمان
detail part	قسمت مفصل
companion part	میل لنگ
companion part	لنگ
part-time	پاره وقت
part-time	نیمه وقت
part-time	برخه کاری
part-time	برخه کار
part time	پاره وقت
part time	نیمه وقت
part time	برخه کاری
part time	برخه کار
part of speech	ادات سخن
part of speech	بخش گفتار
address part	جزء نشانی
address part	جزء آدرس
address part	جز نشانی
part song	آواز دسته جمعی بدون ساز
part [American E]	فرق سر [مدل مو]
to part one's hair	فرق سر خود را باز کردن
part the hair	فرق بازکردن
spare part	قطعهیدک
part performance	عقد معین
inhomogeneous part	بخش غیریکنواخت
in part payment	علی الحساب
imaginary part	جزء موهومی
imaginary part	جزء انگاری
part number	شماره قطعه
running part	قسمت رونده
standing part	قسمت ثابت تاکل
integral part	جزء لاینفک
part list	فهرست قطعات فهرست لوازم یدکی
standing part	قسمت ثابت
part list	فهرست اجزاء
it was no part of my plan	ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
part owners	شرکا
part performance	عقد یا قرارداددارای تشریفات یا شکل خاص
part plan	نقشه جزیی
part song	اهنگ ملودی چهاربخشی بدون ساز
integral part	جزء لازم
part payment	بیعانه قسط
part payment	پرداخت اقساطی
integral part	جزء مکمل
piece part	قطعه یک پارچه
piece part	قطعه سرهم و جدا نشدنی
press part	بخش فشرده
production part	بخش تولید
standing part	قسمت ایستا
part learning	یادگیری بخش بخش
to part with freinds	دال براغاز کردن چیزی =از
wholly or in part	جزئی یا کلی
ness on his part	این بیشتر بواسطه کمرویی است
work part	قطعه کار
part owners	افراد شریک المال
middle part	قسمت میانی
middle part	میان
flat part	قسمتمسطح
bit part	قسمتکوچکوبیاهمیتیکفیلمیانمایشنامه
part-singing	یکجورآواز
part-timer	فردیکهبصورتنیمهوقتکارمیکند
to part the hair	فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
to part in pieces	پاره پاره کردن
to part the hair	فرق باز کردن
hauling part	قسمت کشنده
part and parcel	جزء لاینفک
to part company with any one	رفاقت را با کسی بهم زدن
part correlation	همبستگی پارهای
it was no part of my plan	کی جزو نقشه من بود
fractional part	جز کسری
take in good part	خوب تلقی کردن
formed part	بخش شکل داده شده
hauling part	قسمت متحرک
part company with a person	رفاقت را با کسی بهم زدن
multi part stationery	کاغذ متمادی با چند ورق با هم یا همراه کاربن یا بدون کاربن
ninth part of a man	خیاطی کردن دوزندگی کردن
operative part of a deed	قسمت اصلی سند
ninth part of a man	خیاط
ninth part of a man	درزی
die pressed part	بخش فشرده حدیدهای
fixed point part	جزء کسری
to bruise a part of the body	کبود شدن یک قسمت از بدن [پزشکی]
ninth part of a man	لباس دوختن برای
die formed part	بخش قالبی حدیدهای
He played the part of Rostam .	نقش رستم را بازی کردن ( د رتئاتر وسینما)
aliquot part charge	خرج چندجزئی
aliquot part charge	خرج چند قسمتی
sue and losse part	عرضه کالا به صورت مجزا یاتفکیک شده
part-time weaver	بافنده پاره وقت
part time job	کار نیمه وقت
he took my words in good part	سخنان مرا بخوبی تلقی نمود از سخنان من نرنجید