English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 99 (6 milliseconds)
English Persian
sacred books کتابهای مقدس
sacred books کتب مقدسه
Other Matches
sacred to موقوف به
sacred to مختص
sacred وقف شده
sacred خاص موقوف
sacred روحانی
sacred مقدس
to swear by all that is sacred خوردن
sacred cows گاومقدس
being in the sacred state to pilgrimage during محرم ecca
sacred cows شخص مصون از انتقاد
sacred places جاهای مقدس
sacred places اماکن متبرکه
sacred place حرم
sacred ibis لکلک نیل
sacred ibis لک لک مصری
sacred cow گاومقدس
sacred cow <idiom> چارهای نیست
sacred cow شخص مصون از انتقاد
to swear by all that is sacred بمقدسات عالم سوگند
the sacred mosque مسجدالحرام
sacred to god موقوف بخدا
sacred to god خاص خدا
the sacred state pilgrimage to mecca احرام
many books چندین کتاب
to keep books دفترداری کردن
many books کتابهای بسیار
my other books کتابهای دیگر من
our books کتابهای ما
our books کتابهامان
keep books دفترداری کردن
those books are yours مال شما است
those books are yours ان کتابها
these books are their این کتابهامال ایشان است
the two books are a like با هردو یک جور معامله کردم
various books کتابهای گوناگون یا مختلف
one for the books <idiom> چیز غیر عادی
keep books <idiom>
f. of books مایل به کت اب
f. of books عاشق کتاب
d.'s books ورق
books اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
books دفتر
books ثبت کردن
books درکتاب یادفترثبت کردن
books شماره بازیگرخطاکار
books رزرو کردن توقیف کردن
he took to books پرداخت به کتاب خواندن
he took to books زدبکتاب
i have as many books as you کتاب شما دارید منهم دارم
books کتاب
i had many books he had none من کتابهای بسیار داشتم اوهیچ نداشت
i have as many books as you هر چند
books فصل یاقسمتی از کتاب
books مجلد دفتر
log books دفتر رخدادهای روزانه
comic books کتاب دارای کاریکاتورهایی که داستانی را شرح میدهد
comic books کتاب کاریکاتور
to borrow up to ... books تا... [مدتی] کتاب قرض گرفتن
lodge-books کتاب مقررات معماری
Enter it in the books . آنرا دردفاتر وارد کنید
log books رخداد نگاشت
log books رخداد نامه
phone books کتاب راهنمای تلفن
phone books دفتر حاوی شمارههای تلفن
telephone books دفتر تلفن
telephone books راهنمای تلفن
My books are all scattered. کتابهایم همه پرت وپلاشده اند
Stackup the books. کتابهارا روی هم بچین
To cook the books. حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
We have two books extra. دوتا کتاب اضافه ( زیادی) داریم
to be in ones good books موردالتفات کسی بودن
talking books صفحه گرامافون مخصوص تدریش زبان وغیره
books of this type این نوع کتابها
collecting books وصول مطالبات
inspired books کتابهای الهام شده
heretical books کتب ضلال
heretical books کتب ضلاله
i owe for all my books پول همه کتابهای خود راقرض کردم
list of books فهرست یا صورت کتابها
leave your books w me درنظر
leave your books w me برای
prayer books دعانامه
prayer books نماز نامه
to be in ones black books مغضوب کسی واقع شدن
hit the books <idiom> برای کلاس آماده شدن
cash books دفتر نقدی
prayer books کتاب نماز
leave your books w me پیش
the books that you bought کتابهایی که شما خریدید
the books hereof کتابهای این کتابخانه
sibilline books کتابهای فالگیر رومیان باستان که میگفتندزنهای غیبگو نوشته اند
the fire books of moses اشعاریا کتابهای پنجگانه توراه
the desk is piled with books کتابهادر روی میزانبوه شده اند
coffee-table books کتاب پر تصویر و بزرگ و پر جلایی که روی میزپیشدستی قرار میدهند
in one's good books (graces) <idiom> موردعلاقه شخص قرار گرفتن
the desk is piled with books میز از کتاب انباشته شده است
Put the books back on the shelf. کتابها را بگذار توی قفسه سر جایش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com