Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 125 (6 milliseconds)
English
Persian
score-console
صفحهنمایشامتیاز
Other Matches
console
کنسول
[نوعی ستون نگهدارنده تزئینی یا پیش گردی]
display console
پیشانه نمایشگر
master console
پیشخوان اصلی
centre console
میزفرمانمرکزی
information console
کنسولاطلاعاتی
organ console
قسمتهایکنسول
producer console
کنسولتولید
sound console
پایه صدا
operator console
پیشانه اپراتور
duplex console
پیشانه مضاعف
display console
کنسول نمایش
control console
کنسول کنترل
control console
پیشانه کنترل
console table
میزی که پایههای کج داردوبه دیوارتکیه میدهند
systems console
پیشانه سیستم ها
systems console
میزفرمان سیستم ها
console printer
چاپگر کنسول
console operator
اپراتور کنسول
key-console
[تیر یک طرف بسته شده]
operator console
کنسول اپراتور
operator console
پیشانه متصدی
To comfort (console) someone.
از کسی دلجویی کردن
computer control console
panel control
vacuum system console
کاهشدهندهسیستمخلاء
console type writer
ماشین تحریر میز فرمان
To keep the score.
حساب امتیاز رانگاهداشتن
What is the score?
چند به چندیم ؟ ( امتیاز شما ری در بازی )
He knows the score .
سرش توی حساب است
score it under
زیر ان خط بکشید
t score
نمره T
to keep score
حساب
to keep score
بازی رانگاهداشتن
on this score
از این حیث
on this score
از این بابت
what is the score
حساب برد و باخت چقدراست
what is the score
هر کدام چند بازی داریم
score out
خط زدن
score
نشان
score
نشان معدل
score
بریدگی
score
خط
score
امتیاز
score
نمره
score
امتیاز گرفتن حساب امتیازات
score
پوان اوردن
score
تحقیر کردن ثبت کردن
score
حساب کردن بحساب اوردن
score
حساب
score
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
score
مارک
score
چوب خط نمره
score
رتبه تیر بخال زدن رتبه بندی کردن
score
نمره اوردن
score
شیار
He knows the score .
سرخوردن ( واخوردگی ویأس )
score
گرم کردن اسب ثبت حرکات
to know the score
<idiom>
سری توی حساب داشتن
score
خط افتادن
score
خط زدن
score
پیروزی
score
فاصله ازنقطه اغاز تا خط امتیازگاوبازی
settle a score with someone
<idiom>
عین چیزی را به کسی پس دادن
To score a goal .
گل زدن ( درفوتبال وغیره )
stanine score
نمره نه بخشی
test score
نمره ازمون
standardized score
نمره بهنجار شده
standard score
نمره معیار
sigma score
نمره معیار
to score with a girl
<idiom>
موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری
[اصطلاح روزمره]
He told us what the score was.
جریان را برایمان تعریف کرد ( گفت )
total score
نمره کامل
To score points.
امتیاز آوردن ( ورزش )
true score
نمره حقیقی
unweighted score
نمره غیروزنی
transmuted score
نمره تبدیل شده
weighted score
نمره وزنی
time score
نمره زمانی
three score and ten
هفتاد
set the score
افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
accuracy score
نمره دقت
lie score
نمره دروغگویی
ipsative score
نمره نسبی
gross score
نمره خام
graphic score
نمره نگارهای
grade score
نمره کلاسی
gain score
نمره افزوده
evaluation score
نمره ارزیابی
error score
نمره خطا
deviation score
نمره انحراف
derived score
نمره اشتقاقی
corrected score
نمره اصلاح شده
composite score
نمره مرکب
box score
جدول امتیازها
box score
حساب بازی
box score
نتیجه برد وباخت بازی
blind score
امتیاز اضافی به تیمی که عضو ان غایب یا اخراج شده و جانشینی ندارد
additional score
نمره اضافی
main score
نمره اصلی
normalized score
نمره هنجار شده
observed score
نمره مشاهده شده
run up a score
قرض بهم رساندن
score a person
از کسی پیش بردن
score a person
بر کسی پیش دستی کردن
score off a person
از کسی پیش بردن
score off a person
بر کسی پیش دستی کردن
score keeper
منشی
score out that word
ان واژه را خط بزنید
score out that word
روی ان واژه خط بکشید
score sheet
برگ امتیاز
real score
نمره واقعی
raw score
نمره خام
on the score of neglect
بعنوان غفلت ازاین بابت
on the score of neglect
ازاین حیث
evaluation score
نمره ازمایش
percentile score
نمره صدکی
perfect score
امتیاز کامل
predicted score
نمره پیش بینی شده
foot score line
خط امتیاز انتهایی
hog score line
خطامتیازپایانی
annual average score
میانگین نمره سالیانه تعرفه خدمتی
army standard score
نمرات استاندارد و اندازههای بدنی افراد
sweeping score line
خطکمکنندهامتیاز
segment score number
بخششمارهامتیاز
I know my job ( stuff ). Iknow the score ( ropes ) .
درکارم واردهستم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com