English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
snow ball tree گل بدماغ
Other Matches
snow ball با گلوله برف زدن
snow ball گلوله برف
blood snow [watermelon snow] [red snow] برف سرخ [برف با خون]
The snow doesn't stay on the ground. [The snow doesn't stick.] [American English] , [The snow doesn't settle.] [British English] برف روی زمین نمی ماند.
tree bench [bench encircling a tree trunk] نیمکت [دور تنه ] درخت
There was a heavy fall of snow (snow-fall). برف سنگینی بارید
snow course برف راهه
snow برف امدن
snow برفک
snow under <idiom> قبول چیزی که نمیتوان از آن مراقبت کرد
snow پوشاندن کامل صفحه رادار باتولید پارازیت
snow واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
to d. with snow پوشاندن
snow برف باریدن
snow برف
snow under شکست فاحش خوردن
snow under بیش ازحدتوانایی در کاری مستغرق شدن
snow under مستغرق ساختن
snow برفک روی صفحه تلویزیون [اصطلاح روزمره]
to d. with snow ازبرف
packed snow برف فشرده شده
accumulation of snow توده برف
snow inlet دریچه ریزش برف
cloggy snow برف چسبناک
snow lily بنفشه گل سفیدوحشی
snow leopard یوز پلنگ
snow job ماست مالی
snow goggles عینک افتابگیر
snow goggles عینک توفان
snow gauge برف سنج
snow gage برفسنج
snow gun ماشین ایجادکننده برف مصنوعی
snow flake برف ریزه
snow flake یکجور گل حسرت
snow job <idiom> لاف استادی زدن
snow job <idiom> لاف زدن
continuous snow بارشبرفدائمی
snow survey برفسنجی
snow tire تایریخ شکن
snow tire لاستیک مخصوص حرکت روی برف تایر زمستانی
snow white سفید یکدست
snow white مثل برف سفید اسم خاص
corn snow برفی که دانه بندی درشت دارد
corn snow برف شکری
corn snow برف تگرگی
corn snow تگرگ
snow shovel پارو
intermittent snow بارشمتناوببرف
snow shoe برفی
snow line خط برف
snow line خطی که حدبرف همیشگی رامعین میکند
Snow thaws. برف آب می شود
snow machine ماشین ایجاد کننده برف مصنوعی
snow plough برف روب
snow plough برف پران
snow shower بارشبرف
snow guard محافظبرف
snow plough برف پاک کن
snow shoe کفش
surmounted with snow پوشیده از برف
snow goose غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
snow-white سفید برفی
to crust [snow] تشکیل دادن به پوسته سخت [برف]
snow blind برف کور
snow blindness برف کور
snow blindness برف کوری
snow blink تکههای ابر سفید در اسمان یا صفحه رادار
granular snow برف سفت با دانههای درشت
snow boot پوتین برف یا اسکی
snow bound دچار برف
snow-white برفام
snow-white سفید
snow storm کولا ک برف
snow job سرهم بندی
new fallen snow برف تازه
snow slip بهمن
snow devil بهمن
snow grouse بعدا پرسیده شود
snow berry گل برف
snow berry گل مروارید
snow blind برف کوری
snow geese غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
snow bound بازمانده از زفتن بواسطه برف
snow capped دارای قله پوشیده از برف برف پوشیده
snow drift برف انبار
snow farming اماده کردن پیست اسکی
snow fence دیواره برفگیر
snow fence حفاظ برف
snow flake برف دانه
snow thrower برف خور
snow drift توده برف
snow tractor تراکتور برف
snow-capped دارای قله پوشیده از برف
snow cave اتاق برفی
snow charge بار برف
snow clad برف پوشیده
snow clad پر برف
snow clad برف پوش
to shovel snow با بیل برف کندن
snow covers برف پشته
snow flake دانه برف
snowplough [ snow-clearer] برف روب [آلت برف پاک کن ]
The snow is more than a meter deep. برف یک متر بلندیش است.
to stamp the snow off your boots با کوبیدن پا برف را از چکمه ها پاک کردن
I've shoveled snow all the morning. من تمام صبح برف پارو کردم.
effective snow melt برف ذوب شده موثر در جریان رودخانه
We had a light fall of snow. برف سبکی بارید
half a metre deep in snow نیم متر زیر برف
snow blower [rotary snowplough] برف خور
measurement of snowfall: snow gauge اندازهگیریمقداربارشباران
The snow crunched [scrunched] underfoot. برف زیر پاهایم [پاهایمان] خرد شد.
The driver coaxed his bus through the snow. راننده با دقت اتوبوس را از توی برف راند .
ablation [melting of snow or ice] گداز [آب شدن] [سطح کوه یخ یا برف]
tree مشاهده پروندههای ذخیره شده روی دیسک ه برای نشان دادن پرونده ها و زیرپرونده ها مرتب شده اند
tree بشکل درخت شدن
tree بدرخت پناه بردن
tree شجره النسب درخت کاشتن
tree قالب کفش چوبه دار
tree شجر
tree درخت
tree درتنگنا قرا ردادن
before the tree جلو درخت
tree شاخسار
tree فرمان TREE
tree سیستم داده که هرداده یا گره آن فقط دو انشعاب دارند
the f. of a tree برگهای درخت
tree مین میکند
tree سیستم ساختار داده که هر داده به دادههای دیگر بوسیله انشعابها وصل است .
tree روش سریع انتخاب که اطلاع اولین مرتب کردن در مرحله دوم استفاده میشود تا سرعت انتخاب بالا رود
heavy drifting snow at ground level بارشبرفسنگیندرسطحزمین
slight drifting snow at ground level بارشبرفاندکدرسطحزمین
tree trunk ساقهاصلیدرخت
to lop a tree درختی را آراستن
roof tree کش دیرک افقی چادر
the foot of the tree پای درخت
tree of heaven درخت عرعر
tree of life درخت زندگی [این نگاره بگونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف بکار رفته و جلوه ای از حیات انسان را تداعی می کند.]
peach tree درخت هلو
parse tree درخت تجزیه
ordered tree درخت مرتب شده
to prune a tree سرشاخه درختی را زدن
mulberry tree درخت توت
minimal tree درختی که گرههای ترمینالی ان مرتب شده تا باعث عملکردبهینه ان درخت شوند
minimal tree درfکه گرههای آن به روش بهینه سازماندهی شده اند تا بیشترین کارایی را داشته باشند
to prune a tree درختی را آراستن
mastic tree درخت بنه
margosa tree ازاد درخت شالسنجان
pear tree درخت گلابی
planer tree درخت ازاد
cross-tree [رابط عرضی دکلها]
pulm tree درخت نارگیل
to lop a tree سرشاخه درختی را زدن
smoke tree بوته سماق
shoe tree قالب کفش
saddle tree یکجورگل لاله درامریکای شمالی
saddle tree قلتاق
roof tree کش بالای شیروانی
ridge tree کش بالای شیروانی
plum tree درخت گوجه
plum tree درخت الو
margosa tree تلخ
tree diagram نمودار درخت
summer tree شاه تیر
stunted tree درخت رشد نکرده وکوتاه
tree network شبکه درختی
tree planting درختکاری
strawberry tree توت فرنگی درختی
spindle tree اونموس
spanning tree زیرگرافی از یک گراف
spanning tree روش ایجاد توپولوژی شبکه که حلقهای ندارد و در صورت شکل یا خطای شبکه باعث افزونگی میشود
spanning tree درخت پوشا
sorrel tree درخت ترشک
sorrel tree ترشک درختی
summer tree حمال
summer tree تیرسردر
to truncate a tree شاخههای درختی را زدن
to spray a tree داروی ویژه بردرختی افشاندن تا انکه میکربهای ان کشته شود
to shin up a tree از درختی بالارفتن
to girt a tree دوردرختی راپیمودن
to girdle a tree پوست درخت راحلقهای بریدن
tree farm محوطه درخت کاری جنگل
tree farm خزانه درخت
threaded tree درخت پیچ دار
the root of a tree ریشه درخت
the pith of a tree مغز درخت
tree house خانه بالای درخت
tree sort مرتب کردن درختی
tree structure ساخت درختی
tree structure ساختار درخت
A tree is known by its fruit . <proverb> درخت با میوه هایش شناخته مى شود .
A tree is known by its fruit. <proverb> درخت از میوه اش شناخته مى شود.
date tree درخت خرما
mastic tree درخت چاتلنغوش
lemon tree درخت لیمو
Coniferous tree درخت جوزدار [ از فامیل کاج ]
Deciduous tree درخت برگریز
He uprooted the tree . درخت را از ریشه ( جا ) ؟کند
tree structure ساختاردرختی
tree surgeon ویژه گر برش و قطع بخشهای بیماری زده یا پوسیده درختان
tree surgery تشریح علمی درخت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com