English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 124 (7 milliseconds)
English Persian
snow blink تکههای ابر سفید در اسمان یا صفحه رادار
Other Matches
blood snow [watermelon snow] [red snow] برف سرخ [برف با خون]
The snow doesn't stay on the ground. [The snow doesn't stick.] [American English] , [The snow doesn't settle.] [British English] برف روی زمین نمی ماند.
on the blink <idiom> کارنکردن
blink چشمک زدن
blink روشن خاموش شدن چراغها
blink چشمک
blink نادیده گرفته نگاه مختصر
blink سوسو زدن تجاهل کردن
blink microscope میکروسکوپ چشمک زن
ice blink سفیدی افق از انعکاس دریا
eye blink reflex بازتاب پلک زدن
There was a heavy fall of snow (snow-fall). برف سنگینی بارید
snow under <idiom> قبول چیزی که نمیتوان از آن مراقبت کرد
snow under شکست فاحش خوردن
snow under بیش ازحدتوانایی در کاری مستغرق شدن
snow under مستغرق ساختن
to d. with snow پوشاندن
to d. with snow ازبرف
snow course برف راهه
snow برفک روی صفحه تلویزیون [اصطلاح روزمره]
snow برفک
snow پوشاندن کامل صفحه رادار باتولید پارازیت
snow برف
snow واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
snow برف امدن
snow برف باریدن
snow line خط برف
snow drift برف انبار
snow ball با گلوله برف زدن
snow lily بنفشه گل سفیدوحشی
snow tire لاستیک مخصوص حرکت روی برف تایر زمستانی
snow tire تایریخ شکن
snow ball گلوله برف
snow plough برف پاک کن
snow shoe کفش
snow shoe برفی
snow shovel پارو
snow plough برف روب
snow machine ماشین ایجاد کننده برف مصنوعی
snow line خطی که حدبرف همیشگی رامعین میکند
snow storm کولا ک برف
snow plough برف پران
snow survey برفسنجی
snow white سفید یکدست
snow white مثل برف سفید اسم خاص
snow tractor تراکتور برف
snow thrower برف خور
to shovel snow با بیل برف کندن
to crust [snow] تشکیل دادن به پوسته سخت [برف]
packed snow برف فشرده شده
cloggy snow برف چسبناک
surmounted with snow پوشیده از برف
continuous snow بارشبرفدائمی
intermittent snow بارشمتناوببرف
snow guard محافظبرف
snow shower بارشبرف
Snow thaws. برف آب می شود
snow job <idiom> لاف زدن
snow job <idiom> لاف استادی زدن
snow goose غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
snow slip بهمن
new fallen snow برف تازه
snow berry گل برف
snow berry گل مروارید
snow blind برف کور
snow blind برف کوری
snow blindness برف کور
snow blindness برف کوری
snow boot پوتین برف یا اسکی
corn snow برفی که دانه بندی درشت دارد
snow devil بهمن
snow grouse بعدا پرسیده شود
snow-white سفید
snow-white برفام
snow-white سفید برفی
snow-capped دارای قله پوشیده از برف
snow geese غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
accumulation of snow توده برف
corn snow تگرگ
corn snow برف تگرگی
corn snow برف شکری
granular snow برف سفت با دانههای درشت
snow bound دچار برف
snow bound بازمانده از زفتن بواسطه برف
snow leopard یوز پلنگ
snow flake دانه برف
snow flake برف دانه
snow flake برف ریزه
snow flake یکجور گل حسرت
snow gage برفسنج
snow gauge برف سنج
snow goggles عینک توفان
snow goggles عینک افتابگیر
snow gun ماشین ایجادکننده برف مصنوعی
snow inlet دریچه ریزش برف
snow job سرهم بندی
snow job ماست مالی
snow fence حفاظ برف
snow fence دیواره برفگیر
snow clad برف پوش
snow covers برف پشته
snow clad پر برف
snow clad برف پوشیده
snow capped دارای قله پوشیده از برف برف پوشیده
snow drift توده برف
snow farming اماده کردن پیست اسکی
snow cave اتاق برفی
snow charge بار برف
The snow is more than a meter deep. برف یک متر بلندیش است.
snow ball tree گل بدماغ
effective snow melt برف ذوب شده موثر در جریان رودخانه
to stamp the snow off your boots با کوبیدن پا برف را از چکمه ها پاک کردن
We had a light fall of snow. برف سبکی بارید
snowplough [ snow-clearer] برف روب [آلت برف پاک کن ]
I've shoveled snow all the morning. من تمام صبح برف پارو کردم.
The snow crunched [scrunched] underfoot. برف زیر پاهایم [پاهایمان] خرد شد.
The driver coaxed his bus through the snow. راننده با دقت اتوبوس را از توی برف راند .
ablation [melting of snow or ice] گداز [آب شدن] [سطح کوه یخ یا برف]
snow blower [rotary snowplough] برف خور
measurement of snowfall: snow gauge اندازهگیریمقداربارشباران
half a metre deep in snow نیم متر زیر برف
heavy drifting snow at ground level بارشبرفسنگیندرسطحزمین
slight drifting snow at ground level بارشبرفاندکدرسطحزمین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com