Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
steam pressure drives turbine
فشاربخارمحرکتوربین
Other Matches
steam turbine
توربین بخار
back pressure turbine
توربین بخاری که تمام بخارخروجی ان با فشار به داخل شبکه گرم کننده جذب میشود
low pressure turbine
توربین فشار ضعیف
high pressure steam
بخار فشار قوی
To bring pressure to bear . To exert pressure .
اعمال فشار کردن
To bring pressure to bear . To exert pressure .
فشار خون دارد
turbine
توربین
turbine
توربین بخار
drives
باعث کار کردن یک نوار یا دیسک شدن
drives
راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
drives
رانندگی ارابه مسابقهای
drives
سوارشدن و کنترل اتومبیل
drives
ضربه از پایین
drives
فرار گل زن
drives
گریز پا به توپ
drives
دنده
drives
شفت
drives
جلو بردن
drives
رانش سواری دوندگی
drives
بخشی ازکامپیوتر که نوار یا دیسک را راه می اندازد
drives
وسیلهای که دیسک مغناطیسی را می چرخاند و محل نوک خواندن / نوشتن را کنترل میکند
drives
حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drives
مکانیزمی که نوار مغناطیسی را روی نوکهای درایو منتقل میکند
drives
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives
گرداننده
drives
محرکه گیربکس
drives
فرمان
drives
رانندگی کردن
drives
سائق
drives
ضربه درایو
drives
راندن
drives
راندن گرداندن گرداننده
drives
بردن
drives
عقب نشاندن بیرون کردن
drives
تحریک کردن
drives
سواری کردن کوبیدن
drives
ولت محرک
turbine rotor
رتور توربین
turbine nozzle
شیپوره توربین
gas turbine
توربین گاز
turbine vane
تیغه توربین
supersonic turbine
توربین مافوق صوت
turbine governor
تنظیم کننده توربین
turbine disc
دیسک توربین
turbine blade
پره توربین
turbine blade
تیغه توربین
turbine wheel
چرخ توربین
water turbine
توربین ابی
free turbine
توربین ازاد
turbine runner
حرکتدهندهتوربین
turbine headcover
سرپوشتوربین
turbine building
ساختمانتوربین
turbine pump
پمپ توربینی
rotation of the turbine
چرخشتوربین
turbine stage
طبقه توربین
driving turbine
توربینگرداننده
compressor turbine
توربینکمپرسور
stream turbine
توربین بخار
reaction turbine
توربین عکس العملی
impluse turbine
توربین فشار ضربهای
impulse turbine
توربین ضربهای
logical drives
گردانندههای منطقی
disk drives
گرده ران
disk drives
گرداننده دیسک دیسک گردان
one nails drives another
غم جدید غم کهنه را بر از یاد
He drives recklessly.
بی احتیاط رانندگی می کند
disk drives
گرده چرخان
disk drives
دیسکخوان
tape drives
نوارچرخان
tape drives
دستگاه نوارخوان
tape drives
نوار گردان
tape drives
نوار چرخان نوار ران
disk drives
دیسک ران دیسک چرخان
tape drives
نوار ران
radial flow turbine
توربین با جریان شعاعی
axial flow turbine
توربین محوری
air turbine starter
استارتری در موتورهای توربینی که توسط هوای فشرده توربین کوچکی را که توسط چرخدنده هایی باکمپرسور درگیراست میچرخاند
turbine-compressor shaft
میلهکمپرسورتوربین
variable discharge turbine
توربین گازی که جرم جریان ان توسط شیرها یا دریچه هایی کنترل میشود و قدرت توربین را با ارتفاع ومتغیرهای دیگر سازگارمیکند
high head turbine
توربین فشار قوی
internal combustion turbine
توربین گازی
start stop drives
محرکهای قطع و وصلی
he drives a roaring trade
کارش خوب گرفته است
he drives a roaring trade
کاروبارش درکسب بسیارخوب است
axial flow impulse turbine
فشارمستقیم
vertical-axis wind turbine
توربینبادیمحورعمودی
horizontal-axis wind turbine
توربینافقیبامحوربادی
axial flow impulse turbine
توربین محوری
turbine shaft turns generator
محورتوربینچرخوانندهژنراتور
axial flow turbine engine
موتور توربین گاز باکمپرسور جریان خطی
dual sided disk drives
گردانندههای دیسک دو طرفه
steam up
عصبانی کردن
steam
دمه
steam
way under get
steam
بخار کردن
to get up steam
بخاربرای راه انداختن ماشین تولیدکردن
under one's own steam
<idiom>
بدون کمک
steam
بخار
let off steam
<idiom>
ازدست دادن انرژی اضافه
to get up steam
کم کم گرم شدن
steam up
تحریک کردن
steam
بخار اب
steam
بخاردادن
steam whistle
سوت بخار
live steam
بخار زنده
steam ship
کشتی بخار
steam shovel
خاک انداز بخاری
steam valve
دریچه بخار
superheated steam
بخار داغ
steam hammer
چکش بخاری
steam whistle
سوت ماشین
steam curing
عمل اوردن بتن با بخار
steam trap
تله بخار
steam tight
مانع خروج بخار
steam roller
جاده کوب غلتک
steam roller
جاده صاف کن
steam boat
کرجی بخار
steam boat
کشتی بخار
steam boiler
دیگ بخار
steam engine
ماشین بخار
steam engine
موتور بخار
steam stripping
تقطیر با بخار اب
gland steam
بخار دور اب بند
gland steam
بخار دورزبانه
steam distillation
تقطیر با بخار اب
steam bath
حمام بخار
steam fitter
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
steam lance
یخ اب کن بخاری
steam lance
یخ اب کن
steam heating
ایجاد حرارت با بخار
steam hammer
چکش بخار
steam generator
دیگ بخار
steam generator
بخارزا
steam gauge
بخار سنج
steam gas
بخار دواتشه
exhaust steam
بخار خروجی
steam fog
مه حاصل از بخار اب
steam fitter
تعمیر کارلوله بخار
steam brake
ترمز بخاری
To let off steam . To get it off ones chest.
دل خود را خالی کردن
bucket of steam
سطل بخار
steam iron
ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
steam irons
ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
to steam ahead or away
با حرارت کار کردن
steam outlet
مدخلخروجیبخار
water cools the used steam
آبخنککنندهبخاراستفادهشده
steam propulsion of ships
راندن کشتی ها بوسیله بخار
steam pile driver
شمعکوب بخاری
condensation of steam into water
تراکمبخاردرآب
steam pile driver
دنگ بخاری
bleeder type steam engine
ماشین بخار با شیر اطمینان
water is pumped back into the steam generator
برگشتنانفجارآببداخلژنراتوربخار
pressure
فشردن مضیقه
pressure
فشار هوا
pressure
سنگین
pressure
مشقت
pressure
بار
f.pressure
فشارمایع
pressure
فشار
pressure from outside
فشار از بیرون
[خارج]
pressure
بار سنگین مصائب وسختیها
pressure sweeping
روبیدن فشاری
pressure lubrication
دستگاه روغنکاری فشاری
pressure surface
سطح پیزومتریک
pressure surface
سطح فشار
pressure suit
لباس مخصوص پرواز درارتفاعات زیاد
sense of pressure
حس فشار
pressure head
ارتفاع فشار
starting pressure
فشار استارت
pressure of speech
فشار تکلم
pressure lamp
چراغ تلمبهای
pressure points
نقطههای گیرنده فشار
pressure regulator
شیر تنظیم
pressure hull
بدنه ضد فشار
pressure regulator
شیر فشار شکن
pressure sense
حس فشار
to be under deadline pressure
عجله داشتن
pressure gradient
گرادیان فشار
pressure cabin
بخشی از هواپیما که افراد وخدمه در ان قرار دارند وهمیشه فشار در ان برابر یابیشتر از حد تعیین شده است
pressure cabin
هواپیمای دارای دستگاه تهویه مقاوم با فشار هوا
partial pressure
فشار جزیی
pressure breathing
تنفس مصنوعی دادن با تولیداختلاف فشار هوا دستگاه تنفس یدکی اکسیژن برای خلبان
pressure balance
فشارسنج
pressure altitude
ارتفاع از روی دستگاه فشارسنج هواپیما ارتفاع فشارسنجی
pressure adjustment
تنظیم فشار
pressure above the atmosphere
فشار بالای جو
pore pressure
فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
pore pressure
فشار درونی
pitot pressure
فشار برخورد هوا که به منظور اندازه گیری سرعت هوا بکار میرود
pitot pressure
فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
pressure casting
قطعه ریخته گری فشاری
pressure cook
دیگ زودپز
pressure gaverner
تنظیم کننده فشار
pressure gaverner
ناطم فشار
pressure gauge
فشارسنج
pressure gauge
فشار سنج ابگونه وموادمنفجره
pressure front
جبهه موج ضربتی ترکش گلوله اتمی میدان موج ضربتی
pressure fraction
کسر فشاری
pressure face
سمت فشار
pressure device
عامل فشاری مین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com