English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
suit carrier پوششکتوشلوار
Other Matches
suit up ذخیره در انتظار بازی
suit دادخواست
suit خواستگاری دعوی
suit منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
in suit with موافق با
in suit with موافق
suit تعقیب انطباق
g suit لباس مخصوص هوانوردی
non suit ترک دعوی به وسیله خواهان
suit جامه [کت و شلوار]
suit yourself هر چه دلتان میخواهد بکنید من چه میدانم چه بکنید
suit لباس دادن به
suit مرافعه خواستگاری
suit دادخواست عرضحال
suit یکدست لباس پیروان
suit خدمتگزاران ملتزمین
suit تقاضا
suit درخواست
suit توالی
suit تسلسل نوع
suit مناسب بودن
suit وفق دادن جور کردن
suit خواست دادن تعقیب کردن
suit جامه
suit خواستگاری کردن
suit case جا رختی
to put in suit بدادگاه اوردن
to makes suit در خواست کردن
tank suit مایو
survival suit لباس نجات
suit case جامه دان
to put in suit بمرافعه کشیدن
union suit پیراهن و شلوار یکپارچه
warm up suit گرمکن
antiblackout suit لباس ضد فشار اب
training suit لباسورزشی
snuggle suit لباسگرم
one-piece suit لباسیکسره
judo suit لباسجودو
bathing suit شلوارشنا
jump suit لباس خانه و استراحت
jump suit روپوش
water suit لباس ضد نیروی ثقل
water suit لباس ضد فشار اب
suit case چمدان
suit at law دعوی
does rice suit you? برنج بشمامیسازد
dress suit لباس رسمی شب
exposure suit لباس محافظ
fearnought suit لباس اتش نشانی
fearnought suit لباس نسوز
minor suit خال خشتی
legal suit تعقیب قضایی
i have a suit to the shah به شاه عرض دارم
i have a suit to the shah عریضه برای شاه دارم
legal suit دادخواست قانونی
minor suit یا خال گشنیزی
night suit جامه خواب
major suit دست عالی وپر امتیاز
suit at law مرافعه
suit at law دادخواهی
strong suit دست قوی
boiler suit رجوع شود به coveralls
slack suit لباس مخصوص گردش یا استراحت
slack suit لباس راحتی
ski suit لباس اسکی
pressure suit لباس مخصوص پرواز درارتفاعات زیاد
party to a suit متداعی
party to a suit طرف دعوی
it does not suit my taste بذائقه من خوش نمیاید
lounge suit لباسرسمیمردان
birthday suit <idiom> کاملا لخت وبرهنه
follow suit <idiom> از دیگری تقلیدکردن
alimony suit ادای نفقه [حقوق]
wet suit لباس غواصی
trouser suit کتشلوارزنانه
shell suit نوعیکتوشلوارغیرمعمولی-شلوولباجنسدرخشندهوبراقوسبک
paternity suit ادعایزنمبنیبرازدواجبامردیبرایطلبمالی
ancillary suit دعوی طاری
anti g suit لباس ضد فشار ثقل
anti g suit لباس ضد اثر سرعت ثقل
dry suit لباس غواصی
to suit the action to the word کردار راباگفتاروفق دادن گفتن وکردن
he wears a new suit to day امروز جامه
Suit the action to the word. حرفی را فورا" عملی کردن
suit the punishment to the crime انطباق مجازات بر جرم
he wears a new suit to day نوپوشیده است
Suit the action to the word . بگفته خود عمل کردن
bring a suit against a person اقامه دعوی علیه کسی کردن
The climate of Europe desnt suit me. حال آمدن ( بهوش آمدن )
carrier حامل
carrier متصدی حمل و نقل
carrier مکاری
carrier وسیله حمل و نقل
carrier ترک بند
carrier موسسه حمل و نقل
carrier فرستنده بار شرکت حمل و نقل
carrier حمل کننده
carrier موج حام-ل
carrier نامه بر
carrier باربر
carrier ناو هواپیمابر
carrier دستگاه کاریر
carrier حامل غلطک حمال
carrier برنامه حامل میکرب
carrier carrier aircraft
carrier روش ارسال سیگنالهای متفاوت روی یک کانال با داده ارسالی با فرکانسهای مختلف
carrier فرکانس سیگنال پیش از تقسیم شدن
carrier وسیلهای که بخشی از میکروفیلم را نگه می دارد
carrier حالت موج پیاپی و با فرکانس بالا که توسط یک سیگنال قابل تقسیم است
carrier سیگنال ارسالی توسط مودم برای آگاهی دادن به کامپیوتر محلی از اینکه یک سیگنال ازمودم راه دور تشخیص داده است
carrier پروتکل ارتباطات شبکهای که از ارسال دو منبع در یک زمان جلوگیری میکند و باید منتظر شوند و سپس ارسال کنند. قابل استفاده برای کنترل ارسال داده روی شبکه ایترنت
carrier مشابه 1595
carrier ارسال داده ساده
carrier داده ارسالی موج مانند
carrier 1-هر رسانه یا وسیلهای که قادربه ذخیره سازی داده است . 2-سیگنالهای دادهارسالی موج مانند
T carrier استاندارد آمریکا برای خط وط ارسال داده دیجیتال مثل T, TC و استانداردهای سیگنال مربوط DS, DSC
carrier سیگنال RSC از مودم به کامپیوتر برای بیان دریافت یک موج داده ارسالی
The tailor ruined my suit ( jacket , dress ) . خیاط لباسم راخراب کرد
water carrier دلو
letter carrier نامه رسان پستچی
weapon carrier حامل جنگ افزار
puck carrier گوی دار
weapon carrier کامیون حامل جنگ افزار کامیون حامل توپ
log carrier حاملچوبگرد
negative carrier محلقرارگیرینگاتیو
letter carrier چاپار
video carrier حامل ویدئو
troop carrier نیرو بر
luggage carrier ترک بند موتورسیکلت
lumber carrier کشتی تیر بر
charge carrier حامل بار [فیزیک] [شیمی] [مهندسی]
oxygen carrier اکسیژن بر
personnel carrier نفربر
personnel carrier خودرو نفربر
piton-carrier میخحامل
bulk carrier وسیله حملی که کالای فله حمل میکند
ball carrier بازیگری که با توپ میدود
battery carrier شاسی باتری
hod carrier ناوه کش
carrier company تیم یا گروه چهار نفرهای که برای ماموریت خارج ازکشور انتخاب می شوند
carrier detect کشف حامل
carrier detect تشخیص حامل
carrier frequency بسامد حامل
carrier frequency فرکانس حامل
carrier frequency فرکانس حامل امواج بی سیم یا رادار
carrier frequency فرکانس موج حامل
carrier gas گاز حامل
carrier handle دستگیره حمل
carrier handle دسته حمل
attack carrier ناو هواپیمابر افندی
bulk carrier کشتی که کالای فله حمل مینماید
ammunition carrier خودرو مهمات کش
carrier pigeon کبوتر نامه بر
carrier pigeon کبوتر قاصد
carrier pigeons کبوتر نامه بر
carrier pigeons کبوتر قاصد
aircraft carrier ناو هواپیمابر
aircraft carrier carrier : syn
actual carrier موسسه حمل و نقل واقعی
air carrier شرکت ترابری هوایی
ammunition carrier مهمات بیار
carrier sense detect collision accesswith multiple دستیابی چندتایی با کشف تلاقی
image carrier حامل تصویر
common carrier گاراژ دار
common carrier متصدی حمل ونقل حامل مشترک
common carrier موسسه حمل و نقل عمومی شرکت حمل و نقل عمومی متصدی حمل و نقل
fuse carrier فیوزگیر
common carrier متصدی حمل ونقل
common carrier موسسه حمل و نقل عمومی
common carrier شرکتی دولتی که تلفن تلگراف و سایر امکانات مخابراتی را جهت عموم تهیه میکند حامل مشترک
contracting carrier موسسه حمل و نقل موردقرارداد
data carrier داده بر
data carrier حامل داده ها
data carrier حامل داده
destination carrier کشتی حامل ناو تعمیراتی بمقصد یاتعمیرگاه
free carrier تحویل به حمل کننده کالا
free carrier یکی از قرارداد-های اینکوترمزکه در ان فروشنده کالا را به اولین حمل کننده تحویل می نماید
fuse carrier نگهدارنده فیوز
helicopter carrier ناو هلیکوپتر بر
common carrier مکاری
carrier's risk خطرات به عهده حمل کننده
combination carrier کشتی که کالاهای گوناگون حمل مینماید
carrier wave موج حامل امواج رادار یا بی سیم
carrier wave موج حامل
carrier's lien در گرو شرکت حمل
carrier's risk ریسک به عهده شرکت حمل ونقل
carrier system سیستم حامل
sound carrier حامل صوت
color carrier حامل رنگ
telephone carrier current جریان حامل تلفنی
carrier task force گروه رزمی هواپیمابر دریایی
color carrier reference فاز مبنای حامل رنگ
breech block carrier حامل کولاس
breech block carrier الات متحرک
carrier striking force نیروی ضربتی متشکل ازناوهای هواپیمابر ناوگان هواپیمابر ضربتی
carrier air group دو یا چند گردان هوایی که درروی یک ناو مستقر باشند گروه هوایی ناو هواپیمابر
brake shoe carrier نگهدارنده کفشک ترمز
carrier chrominance signal پیام رنگ تابی
carrier color signal پیام رنگ تابی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com