Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 87 (5 milliseconds)
English
Persian
the books that you bought
کتابهایی که شما خریدید
Other Matches
bought
خریدن
bought
خریداری کردن بدست اوردن
dear bought
گران تمام شده
dear bought
گران خرید
dear bought
جنس گران خریداری شده خریداری به قیمت گران
I bought it on your recommendation.
بسفارش وتوصیه شما آنرا خریدم
I bought the bicycle on impulse .
یکدفعه زد بکله ام واین دوچرخه راخریدم
I bought it on the recommendation of a friend.
طبق توصیه دوستم آنرا خریدم
Vistory was dearly bought .
پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
A slave bought with money is more free than he who.
<proverb>
بنده زر خرید آزادتر از بنده شکم است .
He bought them expensive presents, out of guilt.
او
[مرد]
بخاطر احساس گناهش برای آنها هدیه گران بها خرید.
i have as many books as you
کتاب شما دارید منهم دارم
to keep books
دفترداری کردن
keep books
دفترداری کردن
many books
کتابهای بسیار
my other books
کتابهای دیگر من
many books
چندین کتاب
our books
کتابهای ما
our books
کتابهامان
those books are yours
مال شما است
the two books are a like
با هردو یک جور معامله کردم
these books are their
این کتابهامال ایشان است
those books are yours
ان کتابها
various books
کتابهای گوناگون یا مختلف
keep books
<idiom>
one for the books
<idiom>
چیز غیر عادی
i have as many books as you
هر چند
i had many books he had none
من کتابهای بسیار داشتم اوهیچ نداشت
books
دفتر
books
شماره بازیگرخطاکار
books
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
books
رزرو کردن توقیف کردن
d.'s books
ورق
books
ثبت کردن
f. of books
مایل به کت اب
f. of books
عاشق کتاب
books
فصل یاقسمتی از کتاب
he took to books
زدبکتاب
he took to books
پرداخت به کتاب خواندن
books
مجلد دفتر
books
درکتاب یادفترثبت کردن
books
کتاب
log books
رخداد نگاشت
We have two books extra.
دوتا کتاب اضافه ( زیادی) داریم
log books
رخداد نامه
phone books
کتاب راهنمای تلفن
My books are all scattered.
کتابهایم همه پرت وپلاشده اند
telephone books
راهنمای تلفن
telephone books
دفتر تلفن
lodge-books
کتاب مقررات معماری
Stackup the books.
کتابهارا روی هم بچین
To cook the books.
حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
phone books
دفتر حاوی شمارههای تلفن
Enter it in the books .
آنرا دردفاتر وارد کنید
hit the books
<idiom>
برای کلاس آماده شدن
leave your books w me
برای
to borrow up to ... books
تا...
[مدتی]
کتاب قرض گرفتن
log books
دفتر رخدادهای روزانه
comic books
کتاب دارای کاریکاتورهایی که داستانی را شرح میدهد
comic books
کتاب کاریکاتور
sibilline books
کتابهای فالگیر رومیان باستان که میگفتندزنهای غیبگو نوشته اند
sacred books
کتب مقدسه
books of this type
این نوع کتابها
collecting books
وصول مطالبات
list of books
فهرست یا صورت کتابها
leave your books w me
درنظر
leave your books w me
پیش
inspired books
کتابهای الهام شده
i owe for all my books
پول همه کتابهای خود راقرض کردم
heretical books
کتب ضلال
the books hereof
کتابهای این کتابخانه
talking books
صفحه گرامافون مخصوص تدریش زبان وغیره
heretical books
کتب ضلاله
prayer books
دعانامه
cash books
دفتر نقدی
to be in ones good books
موردالتفات کسی بودن
prayer books
نماز نامه
prayer books
کتاب نماز
sacred books
کتابهای مقدس
to be in ones black books
مغضوب کسی واقع شدن
coffee-table books
کتاب پر تصویر و بزرگ و پر جلایی که روی میزپیشدستی قرار میدهند
in one's good books (graces)
<idiom>
موردعلاقه شخص قرار گرفتن
the fire books of moses
اشعاریا کتابهای پنجگانه توراه
the desk is piled with books
کتابهادر روی میزانبوه شده اند
the desk is piled with books
میز از کتاب انباشته شده است
Put the books back on the shelf.
کتابها را بگذار توی قفسه سر جایش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com