English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
to be in ones black books مغضوب کسی واقع شدن
Other Matches
the two books are a like با هردو یک جور معامله کردم
books شماره بازیگرخطاکار
books اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
books رزرو کردن توقیف کردن
books درکتاب یادفترثبت کردن
books کتاب
books مجلد دفتر
books ثبت کردن
those books are yours مال شما است
many books چندین کتاب
keep books <idiom>
one for the books <idiom> چیز غیر عادی
many books کتابهای بسیار
our books کتابهای ما
our books کتابهامان
those books are yours ان کتابها
these books are their این کتابهامال ایشان است
books فصل یاقسمتی از کتاب
various books کتابهای گوناگون یا مختلف
my other books کتابهای دیگر من
he took to books زدبکتاب
i have as many books as you هر چند
i have as many books as you کتاب شما دارید منهم دارم
he took to books پرداخت به کتاب خواندن
f. of books عاشق کتاب
f. of books مایل به کت اب
d.'s books ورق
keep books دفترداری کردن
to keep books دفترداری کردن
books دفتر
i had many books he had none من کتابهای بسیار داشتم اوهیچ نداشت
phone books کتاب راهنمای تلفن
phone books دفتر حاوی شمارههای تلفن
telephone books دفتر تلفن
hit the books <idiom> برای کلاس آماده شدن
Stackup the books. کتابهارا روی هم بچین
log books رخداد نامه
Enter it in the books . آنرا دردفاتر وارد کنید
talking books صفحه گرامافون مخصوص تدریش زبان وغیره
To cook the books. حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
My books are all scattered. کتابهایم همه پرت وپلاشده اند
comic books کتاب کاریکاتور
comic books کتاب دارای کاریکاتورهایی که داستانی را شرح میدهد
log books دفتر رخدادهای روزانه
We have two books extra. دوتا کتاب اضافه ( زیادی) داریم
to be in ones good books موردالتفات کسی بودن
telephone books راهنمای تلفن
the books that you bought کتابهایی که شما خریدید
the books hereof کتابهای این کتابخانه
log books رخداد نگاشت
prayer books کتاب نماز
cash books دفتر نقدی
collecting books وصول مطالبات
list of books فهرست یا صورت کتابها
leave your books w me درنظر
heretical books کتب ضلال
leave your books w me برای
leave your books w me پیش
inspired books کتابهای الهام شده
i owe for all my books پول همه کتابهای خود راقرض کردم
heretical books کتب ضلاله
prayer books نماز نامه
prayer books دعانامه
sibilline books کتابهای فالگیر رومیان باستان که میگفتندزنهای غیبگو نوشته اند
sacred books کتب مقدسه
sacred books کتابهای مقدس
books of this type این نوع کتابها
to borrow up to ... books تا... [مدتی] کتاب قرض گرفتن
lodge-books کتاب مقررات معماری
in one's good books (graces) <idiom> موردعلاقه شخص قرار گرفتن
the desk is piled with books میز از کتاب انباشته شده است
the desk is piled with books کتابهادر روی میزانبوه شده اند
coffee-table books کتاب پر تصویر و بزرگ و پر جلایی که روی میزپیشدستی قرار میدهند
the fire books of moses اشعاریا کتابهای پنجگانه توراه
Put the books back on the shelf. کتابها را بگذار توی قفسه سر جایش
he went there in black اوبا جامه سیاه انجا رفت
black out حرکت با چراغ جنگی در شب خاموشی شبانه استتار شبانه
black out قطع کامل برق خاموش شدن چراغ ها خاموشی شهر
black out خاموشی
to black out قلم زدن
look black متغیر بنظر امدن
to black out سیاه کردن
black d. دم گاز خفه کننده
black بازیگر دوم شطرنج
black سیاه شده
black چرک وکثیف
black زشت
black تهدید امیز عبوسانه
black سیاهی
black دوده لباس عزا
black بی رنگ
black وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
black سیاه رنگی
black سیاه کردن
black 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
black بستانکار بودن در حساب
black تیره
black سیاه
in the black <idiom> سود بردن
black سیاه رنگ
black wool پشم سیاه
black box سرعت و مسافت سنج [ وسایل نقلیه خودرو]
platinum black پلاتین سیاه
platinum black گرد سیاه پلاتین حاصله از حل املاح ان
night black سیاه
Black sheep جوجه اردک زشت [اصطلاح روزمره]
black induction توقف القا
black vomit طاعون زرد [پزشکی] [بیماری]
give someone a black look با خشم به کسی نگاه کردن
ivory black گرد سوخته استخوان
black writer چاپگری که در آن تونر به نقاط گرم شده توسط اشعه لیزر می چسبد برای اسکن کردن تصویر
blacker than black تراز فراسیاه
bone black عاج سیاه
black ant مورچه سیاه [حشره شناسی]
carbon black دوده
gas black دوده
eriochrome black سیاه اریوکروم
black vomit تب زرد [پزشکی] [بیماری]
furnace black سیاهی کوره
he wears black سیاه پوشیده است
channel black دوده
ivory black رنگ سیاه که از اهکی کردن عاج میسازند
black will take no other hue بالای سیاهی رنگی نیست
slate black رنگ ارغوانی مایل بسیاه
black ball توپسیاه
black spot جادهباآمارتصادفبالا
black marks سابقهی بد
black mark سابقهی بد
black Marias اتومبیل گشتی پلیس
black Maria اتومبیل گشتی پلیس
black eyes بدنامی
black eyes سیاهی اطراف چشم
black eyes چشم سیاه
black eyes سیه چشم
blue-black آبیپررنگ
black section گروهیغیراداریدرداخلیکحزبسیاسیکهمدافعحقوقسیاهپوستاناست
black pudding سوسیستولیدشدهازگوشتوخونخوک
black bread نانسیاه
black salsify شنگ
black square خانهسیاه
black stone مهرهیسیاه
black economy پولیکهبدوناطلاعدولتبرایفرارازمالیاتکسبشود
black marketeer کسیکهدربازارسیاهفعالیتدارد
black marketeering دادوستددربازارسیاه
jet-black سیاه سیاه
jet-black سیاه شبقی
jet-black سیاه براق و تیره
black eye بدنامی
black eye سیاهی اطراف چشم
You went in a black veil, but must come out in a w. <proverb> با چادر سیاه رفتى باید با کفن سفید بیرون بیائى .
There is no colour beyond black . <proverb> بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
black coffee قهوه بدون شیر
black coffee قهوه سیاه
black armband سرآستین [برای سوگواری ]
to look at the black side [about something] بدبین بودن [برای چیزی]
the black sea دریای سیاه
the black race نژاد سیاه
Black will take no other hue. <proverb> بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
in black and white <idiom> بصورت نوشتار
black eye چشم سیاه
black eye سیه چشم
black and white چاپ
black and white دستنوشته
black and white سیاه و سفید
They were all dreesd in black. تمام آنها لباس سیاه پوشیده بودند
to lool black خشمگین یا متغیر بنظر امدن
They were dressed all in black. همه آنها لباس تمام سیاه پوشیده بودند
Black and white. سیاه وسفید ( عکس ؟ فیلم وغیره )
slate black رنگ سیاه سنگ لوحی
black dog مالیخولیا
black body جسم سیاه
black body قسمت خطرناک
black bile سوداء
black bile صفرای سیاه
black beetle سوسک گرمابه
black ash خاکستر سیاه
black art سحر
black art جادوگری
black anneal سیاه گداختن
black a vised سیه چرده
black a vised سبزه دارای پوست تیره
animal black ذغال حیوانی
aniline black سیاه انیلینی
acetylene black دوده استیلنی
aceko black نوعی رنگ سیاه اسیدی
black book دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
black book کتاب سیاه
black dog کج خلقی
black diamond الماس سیاه
black designation علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
black death طاعون یا وبا
black coral شبه
black coral پسر
black concept علامت حاوی پیام طبقه بندی شده سیستم ارتباطی حاوی پیام طبقه بندی شده
black coffee قهوه بی شیر
black coffee قهوه تلخ
black cherry الوبالو
black cap کلاه سیاه
black cap کلاهی که هنگام اجرای حکم اعدام برسرمحکوم گذارند
black buzzard قره سنقر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com