English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
to hitch a lift [ride] from somebody سواری شدن [در خودروی کسی]
Other Matches
hitch پیچ وخمیدگی
hitch and go نوعی پاس که گیرنده بجلو می دود و به سمت دیگر می چرخد و باز به جلو ادامه میدهد
to hitch مجانی سوار شدن
There is a hitch somewhere. یک جای کار گره خورده است
hitch up اسب را یراق کردن
to hitch اوتو استاپ زدن
to hitch سرجاده ایستادن و با شست جهت خود را نشان دادن
hitch نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
hitch کامل کردن پاس به دریافت کننده
hitch گرفتاری
hitch مانع محظور
hitch گیر
hitch تکان دادن
hitch هل دادن
hitch بستن
hitch up خفت زدن به
hitch انداختن
hitch بند
hitch اتصال
hitch اویختن
hitch خفت
hitch-hiked مفتی سوار ماشین کسی شدن
hitch-hike اتواستاپ زدن
marline hitch گره ننوmarlin
marlinespike hitch گره درفش
hitch-hike مفتی سوار ماشین کسی شدن
midshipman's hitch گره دانشجو
timber hitch گره وصل کردن زه به شاخه پایین کمان
rolling hitch گره سه خفت
timber hitch گره تیر
swab hitch bend sheet
half hitch گره نیم خفت
blackwall hitch گره قلاب
half hitch نیم خفت
hitch kick شوت قیچی
hitch tie گره اویزان
hitch tie گره شستی
clove hitch نوعی گره
clove hitch گره دو خفت
clove hitch گره کشتی بان
clove hitch بند دو خفت
buntline hitch گره حلقه
hitch kick پرش طول با دو گام برداشتن درهوا و دست بالای سر
half hitch نیم گره
hitch-hiked اتواستاپ زدن
hitch-hikes مفتی سوار ماشین کسی شدن
hitch pin سوزنگره
last-minute hitch گیریی در لحظه آخر
There is a hitch in this project. این طرح یک جایش گیر دارد
hitch-hiker کسیکهدرسرجادهباانگشتشصتخودتقاضایماشینمیکند
towing hitch حالتاتواستاپزدن
cow hitch گروهگاوی
hitch-hiking اتواستاپ زدن
hitch-hiking مفتی سوار ماشین کسی شدن
hitch-hikes اتواستاپ زدن
hitch one's wagon to a star <idiom> دنبال هدف رفتن
basket hitch tie گره اویزان دو خفتی
to get a lift from somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
to get a lift with somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
lift سواری [گردشگری] [خودرو رانی]
useful lift اختلاف بین وزن ثابت ایروستات و وزن کل
Where is the lift? آسانسور کجاست؟
lift well چاه بالابر
lift well چاه اسانسور
lift آسانسور
lift on بارگیری کشتی توسط جرثقیل
lift off جهش اولیه موشک یا گلوله هنگام شروع پرتاب جدا شدن از سکو
lift off بلند شدن هواپیما یا موشک
lift بار زدن
lift بالا بردن
lift بالارو
lift بالا دادن
lift جرثقیل
lift مقدورات هوایی
lift فرفیت
lift بالابردن
lift بالارو دامنه بالابری
lift بلند کردن شریک رقص اززمین
lift دزدیدن
lift بالابر
lift برداشتن
lift رفع کردن
lift-off جدا شدن یک هواپیما یا هررسانگر دیگر از زمین یا ازرسانگر مادر
lift-off تخلیه کشتی توسط جرثقیل
lift از جاکندن
lift بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift وسیله اوج گرفتن هواپیمای بی موتور کندن وزنه از زمین
lift حمل و نقل هوایی
lift مرتفع بنظرامدن بلندی
lift بالارفتن
lift یک وهله بلندکردن بار
lift دزدی
lift بالابری
lift سرقت ترقی
lift پیشرفت
lift ترفیع اسانسور
lift برا
lift جر ثقیل بالا بر
lift اسانسور
lift حمل کردن
lift بلند کردن
lift سرقت کردن
to lift up one's horn مغرور بودن
to lift one's hand دست به سوگند برداشتن
to lift one's hand سوگند خوردن
to give one a lift کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
ski lift تله اسکی
air lift دستگاه ابکش با هوای فشرده
ski lift دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
to lift up one's heel لگد زدن
valve lift کل حرکت خطی سوپاپ لایهای
translational lift برای انتقالی
total lift برای کل
to lift up one's hand دست بدعا برداشتن
topping lift طناب وصل به دکل برای نگهداری تیر اصلی افقی
to lift up one's horn جاه طلب بودن
topping lift مهار بالایی
top lift طبقه زیرین پاشنه پا
ski lift تخت روان
opportune lift فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده
lift [of a pump] مقدار تحویل [تلمبه ای] [مهندسی]
lift [of a pump] مقدار حمل [تلمبه ای] [مهندسی]
to not lift a finger <idiom> اصلا هیچ کاری نکردن
to offer somebody a lift به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
to give somebody a lift کسی را سوار کردن
to give somebody a lift به کسی سواری دادن
lift [of a pump] مقدار انتقال [تلمبه ای] [مهندسی]
lift a blockade محاصره را پایان دادن
lift the seizure رفع توقیف
lift arm دستهبالابر
lift bridge پلبالارو
lift cord طناببالابر
lift span پلبالارو
scenery lift چشماندازآسانسور
face lift عملجراحیکشیدنپوستصورت
Lift up the table. سرمیز رابلند کن
You can lift the piano alone. تنهائی نمی توانی پیانو رابلند کنی
to not lift a finger <idiom> دست به سیاه و سفید نزدن [اصطلاح]
ti lift one's head نیرو گرفتن
false lift برای کاذب
lift fan توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
lift fire بلند کردن اتش
lift fire قطع کردن اتش از روی یک هدف
lift frequency تناوب حمل و نقل
lift frequency تعداددفعات حمل بار
lift helicopter هلی کوپتر باری
lift helicopter هلی کوپترحمل و نقل
asymmetrical lift برای نامتقارن
assault lift حمل و نقل هوایی هجومی
assault lift ترابری هجومی
lift pass پاس عمقی
lift pump تلمبه کششی
lift shaft محور بالابر
lift strut پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift the ban on رفع توقیف کردن
dead lift کوشش بیهوده
lift dumper کاهنده برا
lift curve منحنی برا
lift engine توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
economic lift عمرقانونی
economic lift عمر قانونی وسیله
heavy lift حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
dynamic lift برای دینامیکی
dissymmetry of lift ناهم اندزگی برا
derrick lift کشیدن وزنه به روی سینه باپاهای راست
deal lift بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
center of lift مرکز برا
back lift حرکت چوب کریکت به عقب پیش از ضربه
hydraulic lift بلند کردن اب به نیروی اب
j bar lift تله اسکی میلهای دونفره
jet lift استفاده از تراست موتورجت
lift axis محور برا
lift coefficient ضریب برا
lift control کنترل اسانسور
lift cruise توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift thrust نسبت برا به تراست
lift fire زیادکردن برد اسلحه
suction lift ارتفاع مکش
lift van صندوقچه محکم
static lift برای استاتیک
lift vector بردار برا
shoe lift پاشنه کش
amphibious lift ترابری اب و خاکی
lift wire سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
airborne lift تناژیکان هوابرد
poma lift تله اسکی میلهای برای انتقال نفر بنفر
amphibious lift حمل ونقل اب خاکی
olympic lift کنده یک چاک
olympic lift بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
suction lift ارتفاع نظیر مکش در پمپ
airborne lift بار هوابرد
lift truck خودرو دارای جرثقیل
t bar lift تله اسکی دونفره یا کلنگی
lift truck لیفتراک
suction lift بلندی مکش
lift valve سوپاپ بالارونده
lift van یخدان
slope of lift curve شیب منحنی برا
lift a finger (hand) <idiom> کاری بکن ،کمک کردن
[Could I] give you a lift? [colloquial] به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com