Dictiornary-Farsi | to melted in to tears | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

✘ Close


Total search result: 44 (4 milliseconds)
English	Persian
to melted in to tears	بگریه در امدن


Other Matches

melted	اب شدن
melted	نرم شدن
melted	گداختن تبدیل شدن
melted	از گرما سوختن
melted asphalt	اسفالت ماستیک
melted asphalt	اسفالت ریختگی
to melted in to another form	بطور غیر محسوس تبدیل شکل دادن
Pity melted my heart .	دلم کباب شد
f. tears	گریه زورکی
tears	چاک دادن
tears	دریدن
tears	پاره کردن
tears	چاک
tears	پارگی
tears	:
tears	گسیختن گسستن
tears	سرشک
tears	اشک
tears	گریه
tears	: دراندن
to gulp down ones tears	گریه رادرگلوحبس کردن
to rain tears	اشک باریدن
to rain tears	اشک ریختن
to shed tears	اشک ریختن
move to tears	اشک از چشمان کسی جاری شدن
to burst into tears	مانندانارترکیدن
to burst into tears	زیرگریه زدن
they mingle their tears	با هم گریه می کنند
crocodile tears	اشک تمساح
crocodile tears	اشک دروغی
job's tears	دمع ایوب
job's tears	شجره التسبیح
to wepp bitter tears	زارزار گریستن
he laughed till the tears came	انقدر خندیدکه اشکش سرازیرشد
tears fell down his cheeks	اشک از چشمانش سرازیر شد
tears rained down his cheeks	اشک بر چهره اش روان شد
to kiss away a child's tears	بابوسیدن بچه اشکهایش راپاک کردن
tears suffused his eyes	اشک در چشمانش پر شد
to cry bitter tears	زارزارگریستن
To burst into tears (laughter).	زیر گریه ( خنده ) زدن
Her sad story moved us to tears.	داستان غم انگیزش همه ما را بگریه انداخت
To begin to weep . to burst into tears .	گریه افتا دن
Tears remedy every irremediable ailment. <proverb>	گریه بر هر درد بى درمان دواست .


Recent search history

Contact | Terms | Privacy