Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
to talk shop
در باره کار صحبت کردن
Search result with all words
talk shop
<idiom>
درموردکار شخصی صحبت کردن
Other Matches
To talk rot. To talk through ones hat. To make irrelevant remarks.
پرت وپلا( چرت وپرت ) گفتن
You are a fine one to talk . You of all people have a nerve to talk .
تو یکی دیگه حرف نزن !
To talk in measured terms . To talk slowly.
شمرده صحبت کردن
To talk thru ones hat . To talk rubbish .
حرف مفت زدن
To talk thru ones hat. To talk bunkum.
از روی شکم حرف زدن
Talk brings on talk.
<proverb>
یرف یرف مى آورد .
Lets talk business. Lets talk turkey.
بی تعارف وجدی حرف بزنیم
shop
کارگاه
shop
مغازه گردی کردن دکه
shop
خریدکردن
shop
فروشگاه
shop
کارگاه تعمیرگاه
shop
کارخانه
shop
کارخانه خرید کردن
shop around
<idiom>
به مغازههای مختلفی برای خریدچیزی رفتن
shop
مغازه
shop
دکان
to keep shop
دکان داشتن
to keep shop
دکان داری کردن
keep shop
دکانداری کردن
shop
محل ساخت
he does nothing but talk
فقط حرف میزند
to talk away
بصحبت یاگفتگو گذراندن
to talk down
خاموش یاساکت کردن
to talk something over with somebody
با بحث چیزی را با کسی حل و فصل کردن
to talk
[to]
صحبت کردن
[با]
talk over
<idiom>
بحث وگفتگو
to talk
[to]
گفتگو کردن
[با]
talk out
<idiom>
بحث تا رسیدن به نتیجه
talk down
ساکت کردن
talk down
از روبردن
talk up
گستاخی کردن
talk up
با صدای بلند حرف زدن
talk up
بانظر مساعد مورد بحث قراردادن
he does nothing but talk
کاری جزحرف زدن ندارد
to talk something over with somebody
با کسی در باره چیزی مفصل گفتگو کردن
talk over
مورد بحث ومذاکره مجدد قراردادن
talk out
مطرح مذاکره قرار دادن
talk out
بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
talk into
<idiom>
موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
talk up
<idiom>
صحبت درمورد
talk
حرف
talk out of
<idiom>
به نتیجه نرسیدن
talk
مبادله
talk
مذاکره حرف زدن
talk
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk
صحبت کردن
talk
صحبت
talk
گفتگو
talk down to someone
<idiom>
از کلمات ساده استفاده کردن
shop drawing
نقشه یا تفصیل مشخصات فنی که بکارخانهای فرستاده میشود
betting shop
جائیکهرویاسبهاشرط بندی میکنند
shop girl
شاگرد دکان
shop girl
شاگرد پادو
smith's shop
کارگاه اهنگری
smith's shop
اهنگری
shop keeper
دکان دار
shop keeper
صاحب دکان
shop lifter
دکان بر
shop test
ازمایش کارگاهی
shop supply
وسایل لازم برای تعمیرگاه تدارک کردن تعمیرگاه
shop lifter
دزد مشتری نما
shop lifting
دزدی از مغازه ها
shop supply
اماد تعمیرگاهی
sweet shop
مغازهشیرینیوسیگارفروشی
welding shop
کارگاه جوشکاری
pawn shop
مغازهی کارگشایی و گروبرداری
window shop
به کالاهای درون ویترین مغازه نگاه کردن
winding shop
کارگاه سیم پیچی
union shop
مغازه یاکارگاهی که اعضای خارج از اتحادیه کارگری رامیپذیرد مشروط باینکه بعداعضو شوند
union shop
یکی از اصول سیستم سندیکایی که به موجب ان کارگرانی که عضو اتحادیه نیستند می توانند استخدام شوند ولی پس از استخدام باید به عضویت اتحادیه درایند
tommy shop
دکان خواربارفروشی یانانوایی
tuck shop
مغازه قنادی
shop steward
رئیس گروه
shop stewards
رئیس گروه
tea shop
رستوران
shop-soiled
آسیبدیدهوکثیف
shop floor
کارگرانکارخانهدرمقایسهبامدیران
shop assistant
دستیار مغازه دار
sex shop
فروشگاهمربوطبهلذاتجنسی
corner shop
مغازهکوچک
chip shop
مغازهایکهدر آنموادخوراکیفروختهمیشود
antique shop
فروشگاه اشیاء عتیقه
chemist's shop
داروخانه
tuck shop
مغازه حلویات
shop fronts
ازاره نمای بنا
beauty shop
سالن ارایش وزیبایی
break into a shop
دکانی را زدن
cartwright's shop
دوچرخه سازی
coffee shop
قهوه خانه
coffee shop
رستوران
grocer's shop
خواربار فروشی
food shop
خواربار فروشی
die shop
حدیده سازی
dram shop
جایگاه نوشابه فروشی
electroplating shop
کارگاه عملیات گالوانیزهای
field shop
کارگاه صحرایی
beauty shop
ارایشگاه
base shop
تعمیرگاه نگهداری امادگاهی تعمیرگاه پایگاهی
food shop
بقالی
bucket shop
جای شرط بندی وقمار روی سهام و مانند ان
closed shop
سیستم بسته
closed shop
با کارکردانحصاری
closed shop
موسسه کارشناسی
closed shop
قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
tea shop
نهارخوری قهوه خانه
shop front
ازاره نمای بنا
acre shop
حق الارض
assembly shop
کارگاه مونتاژ
grocer's shop
بقالی
field shop
تعمیرگاه صحرایی
shop boy
پادو
molding shop
کارگاه قالب گیری
nickel shop
ساچمه نیکلی
open shop
بنگاه دارای سیستم استخدام ازاد
open shop
سیستم باز
open shop
با کارکرد ازاد
pattern shop
کارگاه مدل سازی
print shop
بسته گرافیکی ساده که چندین خدمت چاپی را بخوبی انجام میدهد
pro shop
فروشگاه باشگاه حرفهای
to shut up a shop
مغازه ای را بستن
railway shop
تعمیرگاه راه اهن
repair shop
workshop
repair shop
تعمیرگاه
shop boy
شاگرد دکان
shop boy
شاگرد
milling shop
کارگاه فرزکاری
maintenance shop
کارگاه تعمیر و نگهداری تعمیرگاه
base shop
تعمیرگاه پادگانی
fitting shop
کارگاهی که در انجا اجزای ماشین را سوار میکنند کارگاه مونتاژ
jumble shop
دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
lathe shop
تراشکاری
lathe shop
کارگاه تراشکاری
machine shop
کارگاه محاسبات ماشینی
First food , then talk .
<proverb>
اول طعام آخر کلام .
to talk the same language
<idiom>
همدیگر را فهمیدن
[اصطلاح مجازی]
To talk like a book .
لفظ قلم صحبت کردن
There is some talk of his resigning.
صحبت از استعفای اوست
She is the talk of the town .
همه راجع به او ( پشت او ) صحبت می کنند
to talk the same language
<idiom>
به یک سبک فکر کردن
[اصطلاح مجازی]
I had a long talk with him.
با ایشان مفصلا" صحبت کردم
to talk insistently to somebody
با کسی به اصرار صحبت کردن
[تا قانع شود]
To be the talk of the town.
سرزبانها افتادن
talk turkey
<idiom>
بحث جدی
talk somebody's head off
<idiom>
سر کسی را بردن
[زیاد حرف زدن]
pep talk
<idiom>
صحبتی که باعث ایجاد انگیزه درفرد شود
double-talk
<idiom>
حرف بیمعنا
Talk a lot without saying much
خیلی صحبت بشود ولی کم معنی
sweet talk
<idiom>
ستایش کسی
talk back
<idiom>
بی ادبانه جواب دادن
talk someone's ear off
<idiom>
آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده
[اصطلاح روزمره]
talk big
<idiom>
با غرور حرف زدن
There is talk
[mention]
of something
[somebody]
.
صحبت از چیزی یا کسی است.
talk turkey
<idiom>
رک و پوست کنده گفتن
talk through one's hat
<idiom>
بزرگ جلوه دادن
To talk impudently.
تازگیها خیلی زبان درآوردی ( پرروشدی )
To dissuade someone. To talk someone out of something.
رأی کسی را زدن
sales talk
مذاکره وبازار گرمی برای فروش
sweet talk
ریشخند کردن
sweet talk
چاپلوسی کردن
sweet talk
تملق گفتن
table talk
صحبتهای خصوصی و غیررسمی در سر میز غذا مفاوضه
talk politics
گفتگوی سیاسی
to talk french
فرانسه حرف زدن
to talk in a whisper
نجوا
to talk in a whisper
سرگوشی
to talk in a whisper
بیخ گوشی سر گوشی سخن گفتن شرشر کردن
to talk nonsense
مهمل گفتن
to talk nonsense
چرند گفتن
to talk out a bill
مذاکره کردن در باره لایحهای انقدرکه موکول ببعدگرد د
push to talk
کلید مکالمه تلفنی
private talk
صحبت خصوصی
private talk
گفتگوی محرمانه
double talk
چاپلوسی و زبان بازی
double talk
جمله دو پهلو
small talk
حرف بیهوده زدن
apple talk
اپل تاک
back talk
پیش جوابی
cross talk
تداخل صداها در تلفن
cross talk
القاء
cross talk
تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
cross talk
تداخل صحبت
cross talk
تداخل صدا
idle talk
سخن بیهوده
idle talk
حرف مفت ژاژخایی
to talk politics
گفتگوی سیاسی کردن
to talk rubbish
چرندیا مهمل گفتن
to talk sense
حرف حسابی زدن
small talk
حرف مفت
baby-talk
زبان بچهگانه
To make someone talk.
کسی را بحرف گرفتن
talk shows
میزگرد
To talk through ones nose.
تو دماغی حرف زدن
talk shows
نمایش گفت و شنودی
talk show
میزگرد
talk show
نمایش گفت و شنودی
to talk tall
لاف زدن
to talk tall
گزاف گفتن
pep talk
نطق تهییجی
pep talk
سخنرانی انگیزگر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com