Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 93 (6 milliseconds)
English
Persian
to walk on eggshells
<idiom>
در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
Other Matches
eggshells
نازک
eggshells
پوست تخم مرغ
eggshells
ترد
walking on eggshells
<idiom>
[اگر شما روی پوست تخم مرغ راه می روید به این معنیست که شما تمام تلاشتان را می کنید تا کسی را ناراحت نکنید.]
treading on eggshells
<idiom>
[اگر شما روی پوست تخم مرغ راه می روید به این معنیست که شما تمام تلاشتان را می کنید تا کسی را ناراحت نکنید.]
walk-on
بازیگر فرعی
walk-up
بی آسانسور
walk-up
آپارتمان طبقهی اول
walk out on
قال گذاشتن
walk through
بررسی هر مرحله از یک نرم افزار
walk out on
خالی ازسکنه کردن
walk out on
ترک گفتن
walk out
کاری راناگهان ترک کردن
walk out
اعتصاب کردن
walk off with
بلند کردن
walk off with
دزدیدن
to walk off
ناگهان رفتن
He can hardly walk.
بزور راه می رود
walk all over someone
<idiom>
براحتی برنده شدن
walk away/off with
<idiom>
دزدیدن
to walk
به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
to walk in
قدم نهادن در
to walk in
توآمدن
to walk in
واردشدن
to walk in
داخل شدن
to walk
قدم زدن
walk (all) over
<idiom>
انجام هرکاری که دوست داشته باشه
walk out
<idiom>
ناگهانی رفتن
to take a walk
گردش کردن یا رفتن
take me for for a walk
مرابه گردش ببرید
i know you by your walk
من شما را از گام برداری
walk
پیاده رو
walk
مسابقه راهپیمایی
to go for a walk
گردش رفتن
walk
گام معمولی اسب
do not walk
راه نروید
go for a walk
گردش رفتن
to walk away with
ربودن
to walk away with
دزدیدن
to walk off with
ربودن
to walk off with
دزدیدن
i know you by your walk
میشناسم
take a walk
گردش کردن
walk
راه پیما
walk
گردش کننده راه رونده
walk
راه رو
walk
راه رفتن گام زدن
walk
گردش کردن پیاده رفتن
walk
گردش پیاده گردشگاه
walk on air
<idiom>
روی ابرها راه رفتن (ازخوشحالی)
cat walk
تک گذر
walk of life
<idiom>
طرز زندگی کردن
cat walk
راه رو اویخته
walk the floor
<idiom>
بیقرار بودن
walk the plank
<idiom>
مجبور به استعفا شدن
to walk . To go on foot.
پیاده رفتن
to walk around the block
دور بلوک خیابان راه رفتن
walk the plank
<idiom>
مجبور به ترک کشتی بوسیله دزدان دریایی
walk of life
شغل
cat-walk
راهرو باریک
cat walk
ادم رو
cock of the walk
پهلوان میدان
gravel walk
جاده سنگ فرش
gravel walk
سنگ فرش
milk walk
گشتی که شیر فروش میزند گشت
milk walk
دور
sheep walk
چراگاه گوسفند
side walk
پیاده رو
walk back
شل کردن
walk back
به عقب خم شوید
to walk the plank
چشم بسته روی الواری که دربغل کشتی نصب سده راه رفتن وتوی دریا افتادن
to walk the chalk
بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
to walk the boards
بازیگری کردن
to walk fast
تندراه رفتن
to walk a bicycle
دوچرخه را با دست بردن
walk of life
پیشه
walk-ups
بی آسانسور
walk-ups
آپارتمان طبقهی اول
parapet walk
سنگرقدم زدن
walk-in wardrobe
راهرویجارختی
code walk through
گردش درطول برنامه
To walk with firm steps .
با قدمهای محکم راه رفتن
Lets go for a walk ( stroll) .
برویم یک قدری بگردیم ( قدمی بزنیم )
To walk with ones feet wide apart.
گشاد گشاد راه رفتن
To sit (walk) straight.
راست نشستن ( راه رفتن )
He is trying to run before he has learned do walk.
<proverb>
او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
covered parapet walk
گذرگاهسنگرسرپوشیده
He cannot sit up, much less walk
[ to say nothing of walking]
.
او
[مرد]
نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
We had a nice long walk today.
امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
learn to walk before yaou run.
<proverb>
قبل از اینکه بدوى راه رفتن را یاد بگیر.
You cannot make a crab walk straight .
<proverb>
نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
Lets walk to the edge of water.
بیا تا لب آب قدم بزنیم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com