Dictiornary-Farsi | toll call | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
toll call	مخابره تلفنی خارج شهری


Other Matches

toll	عوارض راهداری
toll	عوارض عبور
take its toll <idiom>	باعث ویرانی
to toll up	زیاد شدن
to take toll of any one	تلفات زیادبرکسی وارد اوردن
to take toll of any one	حق کسی رادرکفش گذاشتن
to toll up	گلوله شدن
toll thorough	وجهی که بابت گذشتن ازمعابر عمومی یا شاهراههاپرداخت میشود
to toll up	گرد شدن
toll	حق عبور
toll	حق راهداری
toll	حق خرید و فروش در محوطه بازار یا نمایشگاه عمومی عوارض عبور
toll	باج
toll	باج راه
toll	راهداری نواقل
toll	عوارض
toll	هزینه
to toll up	روی هم رفتن
toll	تحمل خسارت
toll	تعداد تلفات جنگی ضایعه
toll	صدای طنین زنگ یاناقوس
toll	طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
toll	عوارض عبور عوارض راهداری
death toll	سانحهجانیوحشتناک
toll-free	تلفنرایگان
toll traverse	وجهی که برای عبور از املاک خصوصی پرداخت میشود
toll charge	باج
toll house	راهدار خانه
toll calls	مخابره تلفنی خارج شهری
toll house	جایگاه
toll house	مامورزنجیر
toll bar	زنجیر
toll exchange	مرکز تلفن
toll steel	فولاد ابزار
toll rest	ابزارگاه
what [some] people would call [may call] <adj.>	کذایی
what [some] people would call [may call] <adj.>	که چنین نامیده شده
what [some] people would call [may call] <adj.>	باصطلاح
automatic toll exchange	مرکز تلفن خودکار سیستم سلکتوری
on call <idiom>	آماده برای ترک خدمت
call up <idiom>	تلفن کردن
call in	تو خوانی
call down	سرزنش کردن
call down	ملامت کردن تحقیر کردن
call for	ایجاب کردن
call for	مستلزم بودن
to call off	منحرف یامنصرف کردن
to call out	دادزدن
call for some one	پی کسی فرستادن
to call for anyone	پی کسی فرستادن
call forth	بکار انداختن
call out	اعلام خطر
to call out	بلندصداکردن
call of more	حق تقاضای زیاد کردن مبیع
To call someone.	کسی را صدا زدن ؟( صداکردن )
If anyone should call , let me know.	اگر کسی تلفن زد مرا خبر کن
next call	تماسخواب
to call together	فراهم اوردن
to call together	جمع کردن
to call up	خواستن
to call up	احضارکردن
to call up	بخاطراوردن یاداوردن
on call	بنا به درخواست
on call	اتشهای طبق درخواست
call off	منحرف کردن
call off	صرفنظر کردن
call off	فرمان نظامی برای شمارش قدم یا شمارش شمارش بشمار
call on <idiom>	صدا زدن کسی
call on <idiom>	سرزدن به کسی
call out	اعلام خطر کردن
call off <idiom>	کنسل کردن
call for someone <idiom>	آمدن وبردن کسی
first call	شیپور جمع
to call into being	بوجوداوردن
call-up	احضار برای فعالیتهای نظامی
call-up	دستور ارسال گزارش
call-up	شیپور احضار بخاطر اوردن
call-up	تذکر دادن جمع کردن
call-up	درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up	تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
to be on-call	در آماده باش برای ترک درخدمت بودن
to call from within	ازتویا اندرون صدا کردن
to call in	صداکردن
call up	تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
call up	درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up	تذکر دادن جمع کردن
to call for	خواستن
to call for a	احتیاج بدقت داشتن
to call	توجه کسیراجلب کردن
through call	مکالمه مستقیم
call up	صدا زدن
call	صدا زدن
call up	احضار برای فعالیتهای نظامی
call up	دستور ارسال گزارش
call up	شیپور احضار بخاطر اوردن
to call in	خواستن
to call somebody to [for] something	از کسی برای چیزی درخواست کردن
call off	خاتمه دادن
call off	بر هم زدن
to call	نام دادن
to call	نامیدن
to call in	مطالبه کردن
to call in	دعوت کردن
call in	تو خواندنی
to call something your own	چیزی را از خود دانستن [شاعرانه]
call by name	فراخوانی با نام
to call into being	هستی دادن
call by value	فراخوانی با ارزش
at or within call	اماده فرمان
to call somebody to [for] something	پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
at his call	بر حسب اخطار یا احضار او
at call	فورا
at call	عندالمطالبه
at call	اماده فرمان
at call	به محض درخواست عندالمطالبه
to call to witness	استشهادکردن از
to call into requisition	بمصادره یاسخره گرفتن
to call for tenders	بمناقصه گذاشتن
to call in question	تردیدکردن در
to call into requisition	باز گرفتن
to call to mind	بخاطراوردن
to call cousins	قوم و خویش داشتن
to call in evidence	استشهادکردن از
to call in evidence	بشهادت طلبیدن
to call the rolls	حاضروغایب کردن
to call to witness	بشهادت طلبیدن
to call to witness	بگواهی خواندن
to call on god	بخدادعاکردن
to call to remembrance	بخاطر اوردن
to call to remembrance	بیاداوردن
to call in evidence	گواهی خواستن از
to call to account	بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
to call to mind	بیاداوردن
You can call me at ... [phone no.] <idiom>	شما می توانید با من با شماره ... تماس بگیرید.
call-up order	دستور به خدمت [سربازی]
to call the roll	حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
to call somebody through [via] [over] Skype	به کسی با [بوسیله] سکایپ زنگ زدن
I'd like to have a place of my own [to call my own] .	من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
call someone names	دشنام دادن
to call somebody back	کسی را احضار کردن
to call somebody back	کسی را معزول کردن
to call somebody back	کسی را فراخواندن
on-call service	آماده برای ترک در خدمت [اصطلاح رسمی]
to call to arms	اعلام دست به اسلحه کردن
call someone names	بد دهنی کردن
Please call the police.	لطفا پلیس را خبر کنید.
call the shots <idiom>	سفارش دادن
curtain call	بازگشت هنرپیشگان به صحنه
curtain call	کف زدن حضار
call boxes	تلفن صحرایی
call boxes	کیوسک تلفن
call boxes	کابین تلفن
call boxes	اتاقک تلفن
call box	تلفن صحرایی
call box	کیوسک تلفن
call box	کابین تلفن
clarion call	احساساتعمومیدربارهچیزی
phone call	تماستلفنی
call someone's bluff <idiom>	ثابت کردن ادعا
call on to the carpet <idiom>	مورد مواخذه قرارگرفتن
call of nature <idiom>	احتیاج به دستشویی داشتند
call it quits <idiom>	متوقف کردن تمام کار
at someone's beck and call <idiom>	همیشه آماده پذیرایی
To call on ( visit ) someone .	سر وقت کسی رفتن
To visit someone . To call on someone.	بدیدن کسی رفتن
To call the roll. Roll-call.	حاضر غایب کردن
call box	اتاقک تلفن
to call back	بازخواندن
call to witness	گواه گرفتن
call option	خرید به شرط خیار
call one's shot	مشخص کردن هدف
call mission	درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
call meter	کنتور مکالمات تلفنی
call into requisition	به مصادره گرفتن
call instruction	دستورالعمل فراخوانی
call in question	تردید کردن در
call in evidence	گواهی خواستن از
call for tender	برای مزایده یا مناقصه فراخواندن
call for help to god	دعا
call for fire	درخواست اتش کردن
call for fire	درخواست اتش
call for ..... under the credit	درخواست کردن ..... تحت اعتبار
call by result	فراخوانی با نتیجه
call option	خیارمشتری در مورد کم کردن ثمن
call over the coals	سرزنش کردن
call to quarters	شیپور احضار
call to prayer	اقامه قبل از نماز
call to prayer	اذان
call to order	به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
call to mind	بخاطر اوردن
call to account	حساب خواستن از
call to account	مواخذه کردن از
call time	تام یک دقیقهای مربی برای راهنمایی کردن بازیگران
call time	تایم اوت
call the roll	حاضر و غایب کردن
call the roll	حضور و غیاب کردن
call statement	حکم فرا خوانی
call processing	فراخوان پردازی
call price	ارزش اسمی
call by reference	فراخوانی با ارجاع

toll call

مخابره تلفنی خارج شهری