Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 147 (8 milliseconds)
English
Persian
tropical year
سال استوایی
tropical year
سال اعتدالی
Other Matches
A firend last year and an aquaintance this year!.
<proverb>
پارسال دوست امسال آشنا.
tenant from year to year
مستاجر یک ساله
All the year round. Yes in year out .
سالی دوازده ماه ( هر سال )
year to year fluctuation
نوسانات سالیانه
sub-tropical
وابسته به نواحی هم مرز نواحی استوایی
sub-tropical
زیر استوایی
tropical
منطقه استوایی
tropical
مناطق حاره
tropical
گرمسیر
tropical
<adj.>
گرم و مرطوب
tropical
نواحی گرمسیری بین دومدارشمال وجنوب استوا گرمسیری مدارراس السرطان
sub-tropical
نیمه حاره
tropical
مدارراس الجدی حاره
tropical
گرمسیری
tropical sore
سالک
[پزشکی]
[نوعی بیماری پوستی]
tropical sore
لیشمانیوز پوستی
[پزشکی]
[نوعی بیماری پوستی]
tropical savanna
زمینهایهمواراستوایی
tropical rainforest
جنگل بارانی گرمسیری
tropical country
گرمسیر
tropical climates
آبوهوایاستوایی
tropical storm
طوفاناستوایی
tropical climate
اقلیم گرمسیری
tropical condition
شرایط گرمسیری
tropical cyclone
چرخه استوایی
tropical rain forest
جنگل بارانهای استوایی
principal types of tropical fruit
انواععمدهمیوههایگرمسیری
Mahogany was once abundant
[prolific]
in the tropical forests.
یک موقعی چوب ماهون در جنگل های استوایی فراوان بود.
in the a. year of
درسال فرخنده فال
each year
هرسال
f.year old
پنج ساله
off year
سال کم محصول
next year
سال دیگر
next year
سال بعد
last year
پارسال
off year
سال کسادی
in the year one
در زمان بسیار پیش
in the a. year of
درسال خجسته
in the year
در سال 3491
last year
سال گذشته
the f.of the year
برگ ریزان
within a year
در عرض یک سال
New Year
سال نو
New Year
سال جدید
year by year
سال بسال
year by year
همه ساله
year in year out
همیشه
year in year out
سال دوازده ماه
off year
سال کم فعالیت
year
سال
year
سال نجومی
year
سنه
d. year
سال میلادی مسیحی
New Year's Eve
شب ژانویه
year-end
سالپایانی
year-long
یک ساله
year and day
یک سال و یک روز
year and day
مدتی که اگر مجروح ضمن ان بمیردموضوع قتل عمد تلقی میشود
year book
سالنامه
year-end
وابسته به پایان سال
year-end
پایان سال
year-long
یک سال
New Year's Eve
شب سال نو
year-end
سال پایان
year-long
به مدت یک سال
year-round
در تمام مدت سال
year-round
همه ی سال
quarter
[year]
دوره سه ماهه
with each passing year
با گذشت هر سال
year of age
سال عمر
By the end of the year
تا آخر سال
from (since) the year one
[American E]
<adv.>
از زمان خیلی قدیم
[اصطلاح روزمره]
theater of the year
تئاتر سال
quarter
[year]
سه ماه
In the year 2000…
درسال 2000...
tax year
مالیات سالانه
During (in)the current year.
درسال جاری
She shot up last year .
پارسال یکدفعه قد کشید
year-round
<idiom>
همه ساله
Christmas comes but once a year.
<proverb>
جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
the year in question
سالی که مورد بحث است
intercalary year
سال کبیسه
calender year
سال تقویمی
calender year
سال کامل تقویم یک سال
callendar year
سال
callendar year
سال جاری
civil year
سال عرفی
light year
سال نوری
dry year
خشک سال
dry year
سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
dry year
خشکسال
early in the year
دراوایل سال
he was born in the year
درسال 00000زائیده یامتولدشد
leap year
سال کبیسه
calendar year
سال تقویمی
fiscal year
سال مالی سال جاری
fiscal year
دوره مالی
fiscal year
سال مالی
financial year
سال مالی
academic year
سال دانشگاهی
academic year
سال تحصیلی
all the year round
در تمامی یا سرتاسر سال
light-year
سال نوری
dear year
سال گرانی
i wish you a happy new year
سال نو را به شما شادباش یاتبریک میگویم
sidreal year
سال نجومی
sluggish year
سال رکود
sluggish year
سال کسادی
solar year
سال خورشیدی
solar year
سال شمسی
sothic year
سال خورشیدی مصری
sabbatical year
مرخصی هر هفت سال یکبار
the year past
سال گذشته
vintage year
سال وفور محصول انگور
vintage year
سال پرنعمت
water year
سال ابی که برابر است با اول مهر هر سال تا پایان شهریور سال بعد
wet year
سال پر اب
wet year
سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
school year
سال تحصیلی
work year
سال کاری
sabbatical year
در دوران یهودیان باستان سال هفتم که طی آن زمین را آیش می کردند و بدهکاران را می بخشیدند
i wish you a happy new year
سال نوسعیدی را برای شما می خواهم
it was sold at 0 year's p
بهره برابردرامدسالیانه اش فروخته شد
last year's produce
محصول پارسال
leave year
سال خدمتی
leave year
سال کار بدون محاسبه ایام مرخصی یا ترک خدمت
lunar year
سال قمری
natural year
سال طبیعی
no year oppropriation
حساب تامین اعتبار باز حساب باز
New Year's Day
روز اول ژانویه که آغاز سال نو مسیحیان است
rainy year
آبسال
sabbatic year
مرخصی هر هفت سال یکبار
from (since) the year dot
[British E]
<adv.>
از زمان خیلی قدیم
[اصطلاح روزمره]
The subsidy will be phased out next year.
یارانه دولتی در سال آینده به پایان می رسد.
platonic cycle or year
مدت گردش اجرام آسمانی درهمه مدارهای خود و برگشت آنها بوضوح نخستین
At the beginning of the month (year).
سرش ؟ بسنگ خورد
The consumption of suger has gone up this year .
مصرف شکرامسال با لارفته است
ten year device
وسیله ای که هر ده سال یک بار احتیاج به سرویس دارد
At the beginning of the month (year).
سر ماه ( سال )
apparent solar year
سال شمسی
to say so long to the end of the year
با سال پیش خداحافظی کردن
apparent solar year
سال فاهری شمسی
first year resident
[American English]
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
As part of my training, I spent a year abroad.
درجریان کارآموزیم یکسال را در خارج گذراندم.
They live abroad for the greater part of the year.
آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
the 28 year-old nurse-turned-independent insurance consultant
پرستار ۲۸ ساله که مشاور مستقل بیمه شده است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com