Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 77 (5 milliseconds)
English	Persian
under bare poles	با دکل خالی بی بادبان
Other Matches
poles	پایه
poles	میله پرچم
poles	قطب باطری
poles	شمع
poles	دستک
poles	نیزه پرش با نیزه
poles	چوبدستی اسکی تیرهای عمودی در کنارداخلی مسیر اسبدوانی نیزه پرش
poles	دکل
1 and 2 are poles apart. <idiom>	۱ و ۲ یک دنیا باهم فرق دارند [بسیار متفاوت هستند] .
They are poles apart.	یک دنیا باهم فرق دارند ( بسیار متفاوتند )
like poles	قطبهای همنام
poles	تیر
poles	نیش ماگنترون
poles	لهستانی
poles	دسته بلند چیزی
poles	تیر چراغ برق
poles	قطب دار کردن
poles	تیردارکردن
poles	با تیر یا دیرک محکم کردن
poles	قطب
poles of the universe	قطبهای اسمانی
poles of the universe	قطبهای عالم
pitch of poles	گام قطبها
magnetic poles	قطبهای مغناطیسی
celectial poles	قطبهای اسمانی
lance poles	پایه نیزهای سیم کشی
lance poles	پایههای سیم کشی
growth poles	قطبهای رشد
geographical poles	قطبهای جغرافیایی
geomagnetic poles	قطبهای ژئومگنتیکی
totem poles	تیر یا چوبی که نقوش جانوران محافظ قبایل مختلف سرخ پوستان روی ان منقوش بوده
celectial poles	قطبهای عالم
to bare	آشکارکردن
to bare	عریان کردن
to bare	لخت کردن
to bare	برهنه کردن
A bare (thank you ) .	یک تشکر خشک وخالی
bare	عریان
bare	خالی
bare	لخت
bare	بدون روپوش لخت
bare of	عاری از
bare	بدون روکش
bare of	تهی از
bare	برهنه کردن اشکارکردن
bare	عاری
bare	ساده اشکار
bare boat	قرار داد اجاره کشتی
bare board	برد خالی
A bare hourse .	اسب لخت ( بدون زین ودهنه وغیره )
bare board	تخته مدار بدون هیچ عنصری معمولاگ به تخته حافظه گفته میشود که هنوز هیچ قطعهای روی آن نصب نشده است
thread bare	فرش کهنه
bare handed	بی وسیله
bare base	فرودگاهی دارای خط اتومبیل و تاکسی و منبع اب اشامیدنی
bare base	پایگاه اشغال نشده
to lay bare	برهنه کردن
to lay bare	اشکارکردن
bare bow	کمان لخت
bare handed	دست تنها
his bare word	قول خشک وخالی او
bare king	شاه تنها یا بی یاور شطرنج
bare machine	ماشین لخت
bare base	پایگاه اماده نشده
bare wire	سیم بدون روکش
bare wire	سیم لخت
bare wire	سیم بدون روپوش
bare subsistence	زندگی بخور و نمیر
lay bare	برهنه کردن
lay bare	ابراز کردن
bare handed	بی اسلحه
bare faced	روگشاده
bare faced	بیحیا
bare faced	بیشره
The room is bare of furniture .	این اتاق خیلی لخت کردند ( مبلمان کافی ندارد )
bare boat charter	اجاره دربست وسیله نقلیه
The stage was bare but for [save for] a couple of chairs.	صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com