English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (9 milliseconds)
English Persian
user cost هزینه استعمال
user cost هزینه استفاده
Search result with all words
marginal user cost هزینه استفاده نهائی یاهزینه بکارگیری نهائی
user cost of capital هزینه سرمایه برای بنگاه تولیدی
Other Matches
user متن همراه یک برنامه که به کاربر کمک میکند در اجرای آن
user مشابه 10322
user بخشی از حافظه که برای کاربر فراهم است و حاوی سیستم عامل نیست
user انجمن یا کلوپ کاربران یا کامپیوتر مشخص
user سوکت که امکان نصب وسایل جانبی به کامپیوتر را فراهم میکند
user انتفاع از اموال
user پروتکل که بخشی از TCP/IP است و در مدیریت شبکه و برنامههای SNMP استفاده میشود
user بخشی یا خصوصیتی که کاربرطبق دلخواه خود آنرا ایجاد میکند
user کاربر
user کاربر
user نرم افزار یا سخت افزاری که برای این طراحی شده اند که ارتباط با ماشین ساده تر شود
user حروف ایجاد شده توسط کاربر که به مجموعه حروف استاندارد افزوده شده است
user زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
user یکی از دو حالت ممکن برا ی اجرا برنامه چندرسانهای ولی عدم تغییر آن
user کدشناسایی یکتا که به کامپیوتر امکان تشخیص کاربر را میدهد
user دستورالعمل شرح نحوه استفاده از بسته نرم افزاری یا سیستم
user نرم افزاری کامپیوتری که کاربر و نه تولیدکننده نوشته است
user آنچه توسط کاربر قابل انتخا است
user مصرف کننده
user استفاده کننده
user اپراتور
user متصدی
user گرداننده
user نام شناسایی یک کاربر که به شماره صحیح کاربر دستیابی دارد
user رکوردی که کاربر را مشخص میکند و حاوی کلمه رمز آن و حقوق دستیابی آن است
user 1-شخصی از کامپیوتر یا ماشین یا نرم افزار استفاده میکند. 2-به ویژه اپراتورصفحه کلید
user استعمال کننده کاربر
user بکار برنده
user area فضای مخصوص استفاده کننده
single user تک کاربری
common user عمومی
common user مشترک
power user کاربر پیشرفته
common user خدمات عمومی
computer user استفاده کننده کامپیوتر
naive user شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد
user friendly که استفاده و کار با آن ساده است
dominant user استفاده کننده عمده
multi user چند کاربری
end user شخصی که از وسیله یا برنامه یا محصول استفاده خواهد کرد
end user کاربر نهایی
end user استفاده کننده نهایی
mid user اپراتوری که اطلاعات مربوطه را از پایگاه داده ها دریافت میکند برای مشتری یا کاربر
dominant user یکان مصرف کننده عمده
user's manual کتاب راهنمای استفاده کننده
user terminal پایانه کاربر
user supplied تامین شده توسط کاربر
user program برنامه استفاده کننده
user program برنامه کاربر
user profile جدول نمودار استفاده کننده
user library کتابخانه استفاده کننده کتابخانه کاربر
user interface میانجی کمکی
user group گروه کاربران
user group گروه استفاده کننده
user freindly کاربریار
user freindly کاربرپسند
user freindly اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
user defined تعریف یا انتخاب کاربر
user defined تعریف شده توسط کاربر
user default پیش فرض کاربر
user's terminal ترمینال استفاده کننده
user-friendly که استفاده و کار با آن ساده است
common user items کالاهایی که مورد استفاده عموم میباشد
common user items اقلام عمومی
common user items امادمشترک
common user supplies کالاهایی که مورد استفاده عموم میباشد
graphical user interface میانجی نگارهای کاربر
user defined function عملکردی که توسط استفاده کننده تعریف شده است
user programmable terminal ترمینال قابل برنامه نویسی استفاده کننده
user defined key کلید تعریف شده توسط استفاده کننده
graphical user interface استفاده میکند و به نرم افزار امکان کنترل آسانتر میدهد. دستورات سیستم که لازم به نوشتن نیستند
user oriented language زبان استفاده کننده گرا
highway user tax مالیات حق عبور
common user items اقلام مشترک المصرف بین یکانها
graphical user interface واسط بین سیستم عامل و برنامه و کاربر از تصاویر گرافیکی و نشانه ها برای نمایش توابع یا فایل
multiple user system سیستم چند استفاده کننده
multi user system سیستم کامپیوتری که در هر لحظه بیشتر از یک کاربر را پشتیبانی میکند
common user net work شبکه مخابراتی مشترک
cost plus براساس قیمت تجارتی
cost in use هزینه تملک و بهره برداری از ساختمان یا کارخانه
at any cost بهر قیمت
overall cost هزینه کل
cost قیمت گذاری کردن
cost هزینه بهاگذاری کردن
cost ارزیدن تمام شدن
to ones cost به ضرر یا زیان خود شخص
least cost حداقل هزینه
cost plus اضافه بر بهای تمام شده
cost plus هزینه باضافه حق الزحمه
cost plus بعلاوه سود معینی
to one's cost به ضرر یا زیان خود شخص
cost ارزش
cost بها
first cost هزینه اولیه
cost هزینه
cost ارزیدن هزینه
cost خرج
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
cost قیمت
extra cost هزینه اضافی
factor cost هزینه عامل تولید
factor cost قیمت تمام شده عامل تولید
margin cost هزینه جنبی
manufacturing cost هزینه تولید
manufacturing cost هزینه ساخت
manufacture cost ارزش ساخت
external cost هزینه خارجی
explicit cost هزینه اشکار
margin cost مقدار هزینهای ک__ه در نتیجه اف_زایش محصول یک واحد تولیدی به کل هزینه افزوده میشود
operating cost هزینه عملیاتی
noncontrollable cost هزینه غیر قابل کنترل
nominal cost هزینه اسمی
cost prices قیمت تمام شده
estimated cost هزینه براوردی
actual cost هزینه واقعی
alternative cost هزینه جایگزین
marketing cost هزینه بازاریابی
estimated cost هزینه پیش بینی شده
maintenance cost ارزش نگهداری
maintenance cost هزینه نگهداری
living cost هزینه زندگی
incremental cost هزینه اضافی
fluxway cost هزینه تهیه مدار اکتشافی مین
free of cost مجانی
incremental cost هزینه نهائی
increasing cost هزینههای صعودی
increasing cost هزینههای فزاینده
historical cost قیمت متعادل
historical cost قیمت بازار
free of cost مفت
indirect cost هزینه غیر مستقیم
indirect cost هزینه غیرمستقیم
least cost design بهترین روش استفاده از حافظه به کمک فضا یا قط عات
least cost combination ترکیب حداقل هزینه
fixed cost هزینه ثابت و معین
labor cost هزینه کار
investment cost هزینه سرمایه گذاری
inseparable cost حالتی که چند نوع کالا در یک واحدتولیدی ساخته شود و هزینه و مخارج هر یک نسبت به کل مخارج اختیارا" تعیین گردد
inseparable cost هزینه غیر قابل تفکیک
initial cost هزینه اولیه
marginal cost هزینه نهائی
cost purchase راس المال
cost of living هزینه زندگی
unit cost هزینه هر واحداز کالا
unit cost هزینه واحد
total cost هزینه کل
sunk cost هزینه حاشیهای
sunk cost هزینههای اضافی
specific cost هزینه ویژه
specific cost هزینه مستقیم
social cost هزینه اجتماعی
cost of living نفقه
incremental cost هزینه نهایی
opportunity cost هزینههای کالای تولیدی
incremental cost هزینه نهایی
incremental cost هزینه های اضافی
How much does an ad per line cost? هر خط یک آگهی چقدراست؟
At the price of. At the cost of . به قیمت
cost-effective هزینه کاه
cost-effective کارآمد هزینه
cost-effective مقرون به صرفه
cost-effective سودآور
variable cost هزینه متغیر
value cost contract پیمان بستن با قیمتهای پایه
security for cost تامین هزینه دادرسی
response cost جریمه
prime cost هزینه پایه
prime cost قیمت تمام شده محصول
cost of living خرجی
packaging cost هزینه بسته بندی
cost price قیمت تمام شده
opportunity cost هزینه فرصت
opportunity cost هزینه فرصت از دست رفته
operating cost مخارج عملیاتی
prime cost هزینه متغیر
prime cost ارزش اولیه
private cost هزینه خصوصی
research cost هزینه تحقیق
reproduction cost هزینه تجدید تولید
replacement cost هزینه جایگزین کردن چیزی
replacement cost هزینه تعویض
replacement cost هزینه جایگزینی
reorder cost هزینه سفارش مجدد
public cost هزینه عمومی
program cost مخارج اجرای یک برنامه مخارج پیش بینی شده
program cost هزینه برنامه
production cost ارزش ساخت
production cost هزینه تولید
probability cost بهای احتمالی
operating cost هزینه بهره برداری
conversion cost هزینه تبدیل
cost of construction هزینه ساختمان
cost of construction بهای ساختمان
cost minimization حداقل کردن هزینه
cost ledger دفتر قیمت تمام شده
cost accounting حسابداری
cost accounting ارزیابی
cost indexes ضریب افزایش یا کاهش هزینه هائی که قبلا تعیین شده
cost accounting حسابداری قیمت تمام شده حسابداری هزینه حسابداری صنعتی
cost accounting حسابداری قیمت تمام شده حسابداری صنعتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com