Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 125 (7 milliseconds)
English
Persian
voice operated
با کار افت صدایی
Search result with all words
voice operated device
دستگاه با کار افت صدایی
Other Matches
operated
از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operated
عمل کردن بکار افتادن
operated
فرمان دادن
operated
کار کردن
operated
اداره کردن
operated
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operated
عمل کردن
operated
عمل کردن بهره برداری کردن
operated
بکارانداختن
operated
گرداندن
operated
اداره کردن راه انداختن
operated
دایر بودن
operated
اتصال دادن
operated
کل زمان لازم برای انجام یک کار
operated
تکار کردن یا باعث کار کردن ماشین شدن
operated
نرم افزاری که عملیات ابتدایی و سطح پایین سخت افزار و مدیریت فایل را انجام میدهد بدون نیاز به کاربر
operated
دستورات اجرای کامپیوتر
operated
ترمینال سیستم محاورهای که اطلاعات را ارسال و دریافت میکند
operated
بفعالیت واداشتن
operated
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
operated
بخشی از نرم افزار سیستم عامل که دیسک و مدیریت فایل را کنترل میکند
operated
عمل جراحی کردن
gas operated
عمل با فشار گاز
gas operated
کار با فشار گاز باروت
recoil operated
مجهز به دستگاه عقب نشینی
recoil operated
مسلح شونده به وسیله عقب نشینی الات متحرک
hand operated chuck
سه نظام دستی
electrically operated chuck
سه نظام با عملکرد الکتریکی
cam operated switch
کلید بادامکی
air operated horn
شیپور بادی
manually-operated points
مدیریتدستینقاط
air operated press
پرس بادی پنوماتیکی
hand operated molding machine
دستگاه قالبریزی دستی
air operated tipping gear
چرخ دندهای که با فشار هوابه کار میافتد
foot operated starting switch
استارتر پایی
cam operated automatic lathe
ماشین تراش اتوماتیک بادامکی
foot operated starting switch
کلید راه انداز پایی
hand lever operated grease gun
تلمبه دستی گریس
air operated pendulum type screen wiper
بادامک پاندولی بادی
voice
ادا کردن
voice
تولید صدا مشابه صوت انسان که نتیجه سنتز صدا است
voice
صوت
voice
بیان کردن
with one voice
بایک زبان متفقا
voice-over
صدای خارج از تصویر
voice-over
سخنان افزوده
voice
اوا
voice
باصدابیان کردن
A voice came from beyond .
صدائی از غیب آمد
voice
ادا کردن
voice
صدا
voice
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voice
توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
voice
خروجی صوت
voice
تولید مجدد صدا مشابه صوت انسان
voice
واک
voice
وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voice
سرویس پاسخگوی کامپیوتری با استفاده از صدای سنتز شده برای پاسخ به سوالات
voice
وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voice
صدای سخنرانی انسان
voice
گفتاری
voice
رای
voice
شفاهی صوتی
voice
اواز
voice
صدای انسان
voice synthesis
ترکیب صوتی
voice response
جواب صوتی
voice recognition
تشخیص صدا
voice recognition
بازشناسی صدا
voice output
خروجی به صورت صدا
voice output
خروجی صوتی
voice synthesis
ترکیب صدا
voice synthesizer
ترکیب کننده صدا
give voice to
<idiom>
احساس ونظرت رابیان کن
A firm voice .
صدای محکم
At the top of ones voice .
با صدای هرچه بلند تر
She has a soft voice
صدای نرمی دارد
voice recognition
تشخیص صوتی
voice selector
انتخابگرصدا
voice-overs
سخنان افزوده
voice-overs
صدای خارج از تصویر
voice tube
لولههای صدارسان
voice mail
پست اوایی پست صوتی
voice mail
پست صوتی
voice key
کلید صدایی
the passive voice
بنای مجهول
the active voice
فعل معلوم
the active voice
معلوم
no one raised his voice
صدای هیچکس درنیامد
negative voice
رای مخالف دادن
negative voice
قدغن کردن
negative voice
رای مخالف رد کردن
negative voice
منع نشانه مخالفت
negative voice
رد
negative voice
حق رد
i had no voice in that matter
من دران قضیه رایی نداشتم
he started at my voice
از صدای من از جا پرید
voice coil
پیچک صدا
the passive voice
فعل مجهول
the public voice
ارا
the public voice
عمومی
the range of voice
دانگ صدا
to a ones voice to music
صدای خودراباسازجفت کرد
voice input
ورودی صوتی
voice communications
ارتباطات صوتی
voice frequency
بسامد صدایی
She has a delightfully mellow voice .
صدای گرمی دارد
She has a lovely ( nice ) voice.
صدای قشنگه دارد
voice grade channel
مجرای از درجه صدایی
voice grade channel
کانال ارسال گفتار
voice grade channel
ارتباطات کامپیوتر به کامپیوتر بااستفاده از خطوط عادی بکاربرده شده در ارتباطات تلفنی مجرای از دریچه صدایی
automatic voice network
شبکه صوتی خودکار
To speak in a low voice.
آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
She has a lovely (nice) voice.
صدای قشنگه دارد
My voice is not clear today.
صدایم امروز صاف نیست
He has a rich mellow voice.
صدایش گرم وپخته است
voice answer back
پاسخ سمعی
voice answer back
یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
voice store and forward
ذخیره و ارسال صدا
voice edit buttons
دکمههایتصیحصدا
sweet words (voice,sleep
کلمات ( صدا خواب )شیرین
Speak in a low voice . Spead slowly .
یواش حرف زدن
I hear a strange noise ( voice , sound ) .
صدای غریبی به گوشم می رسد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com