English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 125 (9 milliseconds)
English Persian
voice operated با کار افت صدایی
Search result with all words
voice operated device دستگاه با کار افت صدایی
Other Matches
operated از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operated عمل کردن بکار افتادن
operated فرمان دادن
operated کار کردن
operated اداره کردن
operated به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operated عمل کردن
operated عمل کردن بهره برداری کردن
operated بکارانداختن
operated گرداندن
operated اداره کردن راه انداختن
operated دایر بودن
operated اتصال دادن
operated کل زمان لازم برای انجام یک کار
operated تکار کردن یا باعث کار کردن ماشین شدن
operated نرم افزاری که عملیات ابتدایی و سطح پایین سخت افزار و مدیریت فایل را انجام میدهد بدون نیاز به کاربر
operated دستورات اجرای کامپیوتر
operated ترمینال سیستم محاورهای که اطلاعات را ارسال و دریافت میکند
operated بفعالیت واداشتن
operated بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
operated بخشی از نرم افزار سیستم عامل که دیسک و مدیریت فایل را کنترل میکند
operated عمل جراحی کردن
gas operated عمل با فشار گاز
gas operated کار با فشار گاز باروت
recoil operated مجهز به دستگاه عقب نشینی
recoil operated مسلح شونده به وسیله عقب نشینی الات متحرک
hand operated chuck سه نظام دستی
electrically operated chuck سه نظام با عملکرد الکتریکی
cam operated switch کلید بادامکی
air operated horn شیپور بادی
manually-operated points مدیریتدستینقاط
air operated press پرس بادی پنوماتیکی
hand operated molding machine دستگاه قالبریزی دستی
air operated tipping gear چرخ دندهای که با فشار هوابه کار میافتد
foot operated starting switch استارتر پایی
cam operated automatic lathe ماشین تراش اتوماتیک بادامکی
foot operated starting switch کلید راه انداز پایی
hand lever operated grease gun تلمبه دستی گریس
air operated pendulum type screen wiper بادامک پاندولی بادی
voice ادا کردن
voice تولید صدا مشابه صوت انسان که نتیجه سنتز صدا است
voice صوت
voice بیان کردن
with one voice بایک زبان متفقا
voice-over صدای خارج از تصویر
voice-over سخنان افزوده
voice اوا
voice باصدابیان کردن
A voice came from beyond . صدائی از غیب آمد
voice ادا کردن
voice صدا
voice کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voice توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
voice خروجی صوت
voice تولید مجدد صدا مشابه صوت انسان
voice واک
voice وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voice سرویس پاسخگوی کامپیوتری با استفاده از صدای سنتز شده برای پاسخ به سوالات
voice وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voice صدای سخنرانی انسان
voice گفتاری
voice رای
voice شفاهی صوتی
voice اواز
voice صدای انسان
voice synthesis ترکیب صوتی
voice response جواب صوتی
voice recognition تشخیص صدا
voice recognition بازشناسی صدا
voice output خروجی به صورت صدا
voice output خروجی صوتی
voice synthesis ترکیب صدا
voice synthesizer ترکیب کننده صدا
give voice to <idiom> احساس ونظرت رابیان کن
A firm voice . صدای محکم
At the top of ones voice . با صدای هرچه بلند تر
She has a soft voice صدای نرمی دارد
voice recognition تشخیص صوتی
voice selector انتخابگرصدا
voice-overs سخنان افزوده
voice-overs صدای خارج از تصویر
voice tube لولههای صدارسان
voice mail پست اوایی پست صوتی
voice mail پست صوتی
voice key کلید صدایی
the passive voice بنای مجهول
the active voice فعل معلوم
the active voice معلوم
no one raised his voice صدای هیچکس درنیامد
negative voice رای مخالف دادن
negative voice قدغن کردن
negative voice رای مخالف رد کردن
negative voice منع نشانه مخالفت
negative voice رد
negative voice حق رد
i had no voice in that matter من دران قضیه رایی نداشتم
he started at my voice از صدای من از جا پرید
voice coil پیچک صدا
the passive voice فعل مجهول
the public voice ارا
the public voice عمومی
the range of voice دانگ صدا
to a ones voice to music صدای خودراباسازجفت کرد
voice input ورودی صوتی
voice communications ارتباطات صوتی
voice frequency بسامد صدایی
She has a delightfully mellow voice . صدای گرمی دارد
She has a lovely ( nice ) voice. صدای قشنگه دارد
voice grade channel مجرای از درجه صدایی
voice grade channel کانال ارسال گفتار
voice grade channel ارتباطات کامپیوتر به کامپیوتر بااستفاده از خطوط عادی بکاربرده شده در ارتباطات تلفنی مجرای از دریچه صدایی
automatic voice network شبکه صوتی خودکار
To speak in a low voice. آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
She has a lovely (nice) voice. صدای قشنگه دارد
My voice is not clear today. صدایم امروز صاف نیست
He has a rich mellow voice. صدایش گرم وپخته است
voice answer back پاسخ سمعی
voice answer back یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
voice store and forward ذخیره و ارسال صدا
voice edit buttons دکمههایتصیحصدا
sweet words (voice,sleep کلمات ( صدا خواب )شیرین
Speak in a low voice . Spead slowly . یواش حرف زدن
I hear a strange noise ( voice , sound ) . صدای غریبی به گوشم می رسد
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com