English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 172 (8 milliseconds)
English Persian
walking frame قالبچهارپا
Other Matches
walking راه رونده
walking گردش
chinese walking سد ختایی
elegant walking راه رفتن باوقار
race walking مسابقه راهپیمایی
walking papers <idiom> برگه اخراج
They were walking three abreast. سه نفری پهلو به پهلو قدم می زدند
walking leg پاهایراهرونده
chinese walking سد چین
walking stick حشره راست بال امریکایی
at walking pace با سرعت پیاده روی
walking sticks حشره راست بال امریکایی
walking sticks چوبدستی
walking on eggshells <idiom> [اگر شما روی پوست تخم مرغ راه می روید به این معنیست که شما تمام تلاشتان را می کنید تا کسی را ناراحت نکنید.]
walking sticks عصا
walking stick چوبدستی
walking library کتابخانه متحرک
with one's back to the walking درتنگنا عاجز شده تک مانده درجنگ
string walking تمرین تیراندازی با تیر وکمان
walking ring پیست بیضی شکل برای راه بردن و گرم کردن اسب پیش از مسابقه
walking patient مریض سرپایی
walking papers ورقه خاتمه خدمت
walking library شخص دانشمند
sleep walking خوابیده روی انتقال نومی
walking beam میل لنگ
walking ticket ورقه خاتمه خدمت
walking stick عصا
walking dictionary فرهنگ متحرک
walking delegate نماینده سیار
walking chair چارچوب غلتک دار که کودکان دست خود را بدان گرفته راه رفتن می اموزند
sleep walking خوابیده گردی
He cannot sit up, much less walk [ to say nothing of walking] . او [مرد] نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
You should always be careful walking alone at night. همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
He was walking with slow steps . با قدمهای آهسته راه می رفت
K-frame قاببصورتحرفk
ox frame قابی که گوشههای چلیپایی دارد
frame up دسیسه
frame up دوز وکلک
frame up توط ئه
saw frame کمان اره
to frame someone کسی بیگناه را متهم کردن
to frame someone پاپوش درست کردن برای کسی
frame چهارچوب
frame چهارچوب تنه
frame منطق اسکلت
frame قاب زهوار دور دنده عرضی نرده
frame قاب کادر
frame دنده عرضی
frame مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
frame قاعده
frame فرمول
frame سازه
frame باربست
frame شاسی
frame قواره
frame ساختمان
frame صحنه
frame پاپوش درست کردن
frame بدن
frame کالبد
frame تنه
frame فریم
frame استاتور استخوان بندی
frame چارچوب
frame قاب
frame-up توط ئه
frame 1-فضایی روی نوار مغناطیسی برای یک کد حرف . 2-بسته داده ارسالی حاوی اطلاعات کنترلی و مسیر
frame-up پرونده سازی
frame قاب کردن قاب گرفتن
frame چارچوب گرفتن طرح کردن
frame تنظیم کردن
frame قاب چارچوب کمان
frame بیان کردن
frame هیکل حالت موقتی
frame کنترل هایی
frame و مرز اطراف فضای پنجره
frame خطای ناشی از یک بیت مشکل دار در فریمی در نوار مغناطیسی
frame بخشی از حافظه برای ذخیره سازی تصور پیش ز نمایش آن روی صفحه
frame قاب کردن
adjustable frame چهارچوب قابل تنظیم
burner frame قالب
burner frame سوخت
freeze-frame قاب ایستا
warp frame قاب چله
freeze-frame قاب ایستایی
cold frame سرما دورکن
portal frame قالبدرگاهی
time frame چارچوب زمانی
time frame مدت لازم
frame stile قالبنردبانی
wire frame قالبفلزی
climbing frame وسیلهایمخصوصبازیکودکان
to frame an answer پاسخی را طرح کردن
frame agreement توافق اولیه
frame agreement چهارچوب توافق [حقوق]
box-frame قاب صندوقی
web frame قالبشبکهای
warping frame قالبپیچنده
frame of mind حالتذهنیفرد
head of frame سرقاب
metal frame قالبفلزی
overhead frame قالببالایسر
roller frame قالبدورانی
sash frame حمایلقاب
sill of frame آستانهقاب
timber frame قالبچوبی
track frame قالبشیار
vertical frame قالبعمودی
door-frame چارچوب در
frame of reference چهارچوب داوری
door frame چارچوب در
frame antenna انتن چارگوش
frame frequency بسامد صحنه
frame house خانهای که کالبدان چوب وپوشش ان تخته باشد خانه چوبی
frame of an apparatus شاسی
frame of hachsaw کلاف اره چکی
frame partition جداگر سازه دار
frame partition تیغه تیرپایهای
frame partition تیغه قالبی
frame work چهارچوب
full frame قاب کامل
distribution frame مقسم
crane frame چارچوب جرثقیل
claim frame فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
frame-ups پرونده سازی
frame-ups توط ئه
window frame قاب پنجره
window-frame قاب پنجره
bar frame تیرک قاب
base frame چهارچوب زیر دستگاهها
beacon frame فرم مخصوص در پروتکل FDDI که پس از توقف در شبکه ارسال میشود
belt frame اسکلت محیطی بدنه هواپیما
c frame press پرس با قالب "سی " شکل
casement frame قاب بازشو
chassis frame چارچوب شاسی
frame of hachsaw کمان اره چکی
machine frame چارچوب دستگاه
pack frame کوله پشتی زین دار
open frame هر بخش از بازی بولینگ باناتوانی در انداختن تمام میله ها
to connect to frame اتصال به بدنه
reference frame دستگاه مقایسهای
page frame قالب صفحه
page frame قاب صفحه
provisional frame ان بخش از بازی بولینگ که گوی موقعی پرتاب شده که بخش قبلی مورد اعتراض است
plan frame چارچوب برنامه
space frame قاب سه بعدی
spinning frame چهارچوب یا دستگاه نخ تابی
mirror frame جعبه اینه
step frame استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
picture frame قاب عکس
magnet frame یوغ اهنربایی
two light frame پنجره دوچشمه
main frame کامپیوتر بزرگ
mast frame قاب چهارگوش
frame push اهرم فشاردهنده
two light frame پنجره دو قلو
piling frame داربست
wood frame construction ساختمان با استخوانبندی چوبی
swing frame grinder دستگاه سنگ زنی نوسان دار
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate. فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
micro to main frame پیوند ریزکامپیوتر و کامپیوتربزرگ
gap frame press پرس "سی " شکل
intermediate distribution frame مقسم میانی
track roller frame قالبگردندهشیاردار
wire frame model نمایش داده شده با خط وط و منحنی به جای مکانهای توپر یا داشتن فاهر جامد
double frame hobbing machine دستگاه فرز غلطکی با قاب دوبل
frame of mind (good or bad) <idiom>
middle rial of door frame قیدچه
locomotive frame drilling machine دستگاه مته چارچوب لوکوموتیو
top and bottom rail of door frame پاسار
sewing: sewing frame ماشیندوخت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com