Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 81 (5 milliseconds)
English
Persian
warm-air outflow
خروجیهوایگرم
Other Matches
Please warm up this milk . warm and sincere greetings .
لطفا" این شیر را قدری گرم کنید
outflow
خروجی
outflow
ریزشگاه
outflow
ریزش
outflow
به بیرون جاری شدن
outflow
بیرون ریزی
outflow
طغیان
outflow
ریزش جریان
capital outflow
خروج سرمایه
surface outflow
اب سطحی خروجی
The inflow and outflow of foreing exchange.
جریان ؟ رود وخروج ارزهای خارجی
warm down
تمرین سبک
warm up
قبل از بازی حرکت کردن وخود را گرم نمودن
warm up
دست گرمی بازی کردن
warm up
گرم کردن
warm-up
گرم شدن
warm up
شروع کردن به کار
warm up
راه انداختن
warm up
تشجیع کردن
warm up
اجازه داده به یک ماشین برای بیکار ماندن برای مدتی پس از روشن شدن تا به وضعیت عملیات مط لوب برسد
warm
گرم کردن گرم شدن
warm up
<idiom>
گرم کردن (برای بازی)
warm up
<idiom>
دوستانه برخورد کردن
warm-up
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-up
گرم کردن
warm
صمیمی
warm
غیور خونگرم
warm
با حرارت
warm
گرم
warm start
شروع مجدد برنامه که متوقف شده بود ولی بدون از دست دادن داده
warm-blooded
<adj.>
خونگرم
warm standby
وسیله پشتیبان جانبی که قابل تنظیم برای روشن شدن است در یک لحظه کوتاه پس از خرابی سیستم
warm spot
نقطه گرماگیر
warm spot
اندامها و مراکزاحساس گرما در پوست
warm start
شروع گرم
warm to one's work
در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
warm climate
گرمسیر
Come and get warm by the fire .
بیا جلوی آتش که گرم بشوی
She has a warm heart.
قلب گرم ومهربانی دارد
It was warm , but not hot .
هوا گرم بود ولی داغ نبود
warm up suit
گرمکن
warm up time
زمان اماده شدن
warm link
پیوند گرم
warm infusion
چیز دم کرده
to give a warm welcome
سخت مقاومت کردن با
to give a warm welcome
روی خوش نشان دادن به
warm front
جبهه هوای گرم
warm-hearted
بامحبت
warm-blooded
خون گرم
he is warm with wine
کله اش گرم است
warm-hearted
دلسوز
warm-ups
گرم کردن
warm-ups
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-ups
گرم شدن
warm fronts
جبهه هوای گرم
warm blooded
خونگرم
warm blooded
با روح
warm corner
جای خطرناک
I feel warm .
گرمم شده
warm hearted
دلسوز
warm boot
فرایند فریب دادن کامپیوتر بااین تفکر که برق ان با وجودروشن بودن خاموش شده است راه اندازی گرم
warm corner
نبرد سخت
warm hearted
با محبت
warm boot
شروع مجدد سیستم که معمولاگ سیستم عامل را هرباره بارمیکند ولی دیگر سخت افزار را بررسی نمیکند
warm bloodedness
مهربانی
warm bloodedness
خونگرمی
warm bloodedness
خونگرم با روح
warm blooded
خونگرمی مهربانی
A warm and soft bed .
رختخواب گرم ونرم
warm one's blood/heart
<idiom>
احساس راحتی کردن
warm gas thruster
جت پیش راننده متشکل از گازذخیره شده با فشار زیاد که قبل از بیرون رانده شدن ازنازل گرم شود
warm substeppic zone
نوار نیمه جلگهای گرم
warm-air outlet
مجرایخروجهوایگرم
warm-air baffle
خروجهوایگرم
warm air outlet
خروجهوایگرم
upper warm front
جبهههوایبسیارگرم
the room is nice and warm
اطاق خوب گرم است
forced warm-air system
سیستمداخلیگرم کننده
machine wash in warm water at a gentle setting
شستشوباماشیندرآبگرم وملایم
machine wash in warm water at a normal setting
شستشوباماشیندرآبگرم ونرمال
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com