English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English Persian
we camw in view of that house د رچشم رس ان خانه واقع شدیم
Other Matches
with the view of از لحاظ
view چشم انداز
view نمایش
view جستجوی چیزی , به ویژه آنچه روی صفحه نمایش داده شده است
view بازدیدکردن
view منظور
view نیمرخ
to have in view در نظر داشتن
view نگاه
view دید
view نظر
view from above منظرهبالایی
in view of <idiom> به خاطر اینکه
view منظره
view نما
to the view اشکارا
with the view of از نظر برای
with the view of به منظور
with a view to از نظر برای
with a view to از لحاظ
with a view to به منظور
he took a different view نظردیگری پیداکرد
he took a different view نظریه دیگری اتخاذ کرد
view نقطه نظر
on view در معرض نمایش
outside view نمای خارجی
outside view منظره خارجی
view نظریه
in view of نظر به
view نما
view نظر
view منظره
view نظریه عقیده
view از نظرگذراندن
view دیدن
view چشم انداز قضاوت
view دید
view دیدگاه
plan view دید از بالا
detail view نمای فرعی در یک نقشه که جزئیاتی از ان را در برمیگیرد
general view نگاهکلی
posterior view نمایپشتیبدن
exterior view منظرهبیرونی
dorsal view منظرهپشتی
anterior view شکلمقدماتی
side view نمای پهلویی
exploded view منظره بریده
exploded view منظره شکافته شده مدل بریده
field of view میدان دید
field of view منظره
exploded view شرحی از یک ساختمان جامد
rear view منظرهپشتتراکتور
retrospective view [on] پس نگری [به]
angle of view زاویه رویت دوربین عکاسی میدان دید دوربین
auxiliary view نمای کمکی
retrospective view [on] نگاه به گذشته
close up view نمای کلوزاپ
close up view نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
sectional view نمای برشی
side view از پهلو
side view نمای جانبی
plan view نقشه کف
view camera دوربیننما
plan view نمای بالا
birds view چشم اندازهوایی
She was fascinated by the view. غرق تماشای منظره بود
field of view حدود دید یک دوربین شبیه سازی شده
view finder ویزر
view favourably با نظر مساعد نگریستن
top view نمای فوقانی
maxwellian view نگرش ماکسولی دید ماکسولی
to pass one's view از نظرگذشتن
maxwellian view نظریه ماکسولی
to interrupt a view جلو منظرهای را گرفتن
keping with one's view مطابق نظرکسی بودن
these two view are polesapart این نظریه یک دنیاباهم فرق دارند
to burst upon the view ناگهان به چشم عموم پدیدارشدن
three view drawing رسم فنی با سه نما
isometric view رسمی که سه بعد شی را به نسبت متعادل نشان میدهد
in view of the fact that نظر به اینکه
in the public view در ملاء عام
view halloo فریاد شکارچی پس ازمشاهده بیرون جستن روباه از پناهگاه
half view نیم نما
front view نمای جلویی
front view نمای جلو
front view جبهه
front view پیشانی
full view نمای تمام رخ
full view نمای روبرو
world view جهان بینی
side view نیمرخ
side view نمای جنبی
partial view نمای جزیی
panoramic view منظره پهنه نما
they view it favourably بانظرمساعد به ان مینگرند
points of view دیدگاه
points of view لحاظ
point of view دید
point of view نظریه
point of view دیدگاه
point of view نقطه نظر
city view نمای شهر
what's your view [of it] [or opinion [on it] ] ? و نظر شما [در آن مورد] چیست ؟
to have a different view of [ opinion about] something در باره موضوی عقیده دیگری داشتن
take a dim view of <idiom> مخالف بودن
Do you have a room with a better view? آیا اتاقی با چشم انداز بهتر دارید؟
points of view دید
view type نوع نما
points of view نقطه نظر
As I see . In my view ( option) . به نظرمن ( درنظرمن )
In view of the fact that … whereas … نظر به اینکه
point of view لحاظ
points of view نظریه
rear-view mirror آیینهی پسنما
rear-view mirrors آیینهی عقبنما
rear-view mirrors آیینهی پسنما
To view something approvingly ( favourably ) . چیزی را با نظر موافق ( مساعد ) نگریستن
rear-view mirror آیینهی عقبنما
rear-view mirror آیینهی جلو
bird's eye view منظرهای که از بلندی دیده میشود
to be of [or share] the same view [or opinion] هم عقیده بودن
bird's eye view چشمانداز
bird's eye view منظرهی هوایی
bird's eye view نظر اجمالی
bird's eye view دید کلی
bird's eye view دورنما
personal computer (view from above) کامپیوترشخصی
with this end in mind [view] <idiom> با این هدف در ذهن [نظر] [اصطلاح]
trail-view mirror آینهبغلتریلی
strict profile view نمای نیمرخ کامل
How do you predict(view)the situation? اوضاع را چگونه می بینی ؟
rear-view mirrors آیینهی جلو
I hope it serves ( answerew ) your purpose ( meets your view ) . امید وارم نظرتان را تأمین کند
house منزل گزیدن
house خانه نشین شدن
own a house دارای خانهای هستم
own a house خانهای دارم
house جا دادن
necessary house محرم
house محکم کردن
necessary house خلوت
her house خانه اش
house خانه
house سرای
house منزل
house جایگاه جا
house منزل دادن پناه دادن
house خاندان
house برج
house اهل خانه اهل بیت
house جادادن
her house خانه ان زن
necessary house نهانی
keep house در خانه ماندن
house to let خانه اجارهای
keep house خانه داری کردن
in-house درون ساختمان یک شرکت
i do not know your house خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
in house درون ساختمان یک شرکت
house 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house قرار دادن یک وسیله در یک محفظه
house مجلس
to keep house خانه داری کردن
house of d. توقیف گاه
house of d. زندان موقتی
necessary house محرمانه
necessary house خصوصی
to let a house خانهای را اجاره دادن
to keep house خانه نشین شدن
the house over the way خانه روبرو
i own that house من صاحب ان خانه هستم
house شرکت
house to get خانه اجارهای
keep house <idiom>
house-to-house جستجویخانهبهخانه
This house is my own . این خانه مال خودم است ( اجاره یی نیست )
Outside the house. بیرون از خانه
It is not very far from our house. خیلی ازمنزل ما دورنیست
on the house <idiom> مجاز درکاری
He came out of the house. از منزل درآمد
the man of the house مرد یا خانه بزرگ
systems house خانه سیستم ها
summer house خانه ییلاقی باغچه دار
the upper house مجلس اعیان یا لردها
summer house خانه باغچه دار
summer house کلاه فرنگی
hall-house تالار باز
summer house کوشک
doll's house خانهعروسکی
the white house کاخ سفید
summer house خانه تابستانی
house of cards <idiom>
tea house قهوه خانه
the house is in my possession خانه در تصرف من است خانه در دست من است
the narrow house خانه تنگ و تاریک
house of cards طرح پوشالی [اصطلاح مجازی ]
house of cards ساختمان با ورقهای پاسور
the narrow house گور قبر
apartment house ساختمان آپارتمانی
the house is occupied خانه خالی نیست
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com