Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
wounded in action
زخمی شده در جنگ
wounded in action
زخمی عملیات زخمی جنگی
Other Matches
wounded
مجروح
wounded
زخمی
wounded
جریحه دار
wounded feelings
رنجش برخوردگی احساسات جریحه دار
critically wounded
شدیدا مجروح
critically wounded
مجروح خطرناک
The kI'lled and the wounded.
کشته وزخمی ( در جنگ وغیره )
in killed and wounded
ازکشته وزخمی
My pride was wounded ( hurt) .
به غیرتم برخورد
action
عمل کاربر مانند انتخاب یک کلید
action
که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
action
عمل انجام شده
action
تمام منو زیر نام آن نمایش داده میشود
action
خط اول صفحه نمایش که نام منوها را نشان میدهد
action
انجام کاری
action
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action
پیامی که به کاربر نشان داده میشود که اعلام کند یک عمل یا یک ورودی نیاز است
action
لیست امکانات
action
کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
action
حرف یکتایی که در رابط ه با یک منوی خاص برای افزایش سرعت عمل میکند و وقتی که کاربر این حرف را انتخاب میکند
action
در حقیقت آن منو انتخاب میشود
action
وقتی کاربر نشانه گر را به سوی یک منوی خاص در میله عمل می برد
down
[out of action, not in use]
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
down
[out of action, not in use]
<adj.>
ازکارافتاده
out of action
غیر فعال
out of action
خراب
out of action
خارج ازنبرد
out of action
از نبرد خارج شده
course of action
روش انجام کار
course of action
راه کار
immediate action
عملیات فوری
containing action
عملیات احاطهای بازدارنده
right of action
حق ترافع
right of action
حق طرح دعوی در دادگاه
right of action
حق اقامه دعوی
self action
عمل فی نفسه
self action
خود عملی
right of action
حق طرح دعوی دردادگاه
appropriate action
اقدام مقتضی
immediate action
عکس العمل فوری
action
جریان حقوقی تعقیب
action
اشغال نیروهای جنگی
action
پیکار
action
رفتار
action
عامل
action
جنبش حرکت
action
گزارش وضع
action
طرز عمل
action
جدیت
action
اقامهء دعوا
action
فعل اقدام
action
عمل
action
بازی
action
تمرین
action
سهم سهام شرکت
action
کار
action
کردار
action
جریان
action
اشاره
action
اژیرش
action
اثر
action
جنگ
action
اقدام
action
عملیات جنگی
action
جنگ عملیات
action
کار اقدام
action
فرمان حاضر به تیر
action
جنبش
action
کنش
action
تاثیر اثر جنگ
action
نبرد
preventive action
اقدامات احتیاطی
preventive action
اقدامات تامینی
quantum of action
مقدار اثر
quantum of action
کوانتوم اثر
quantum of action
ثابت پلانک
quick in action
جلد
property in action
مال قابل مطالبه از طریق قانونی مالکیت مورد حمایت قانون
quantum of action
کوانتوم کنش
quick action
عمل ضربتی انی
prepare for action
حاضربه جنگ کردن
prepare for action
حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
local action
تخلیه موضعی باتری
legal action
اقدام قانونی
killed in action
کشته
killed in action
کشته جنگی
killed in action
تلف شدن در جنگ
inductive action
اثر القاء
impluse action
انتخاب شماره
impact action
عمل انفجار نیروی ترکش
impact action
عمل ترکش
locking action
اثر سدکنندگی
mass action
عمل کلی
mass action
قانون اثر جرم
possessory action
دعوی اعاده مالکیت
possessory action
دعوی مالکیت
police action
عملیات انتظامی محلی برای حفظ امنیت
plan of action
طرح عملیات
personal action
دعوی شخصی
personal action
دعوی منقول
passing action
عملیات رد و بدل کردن کالا وتدارکات مبادله تدارکات
mine action
عمل کردن به صورت مین
mine action
عمل مین
quick action
عمل انی ماسوره
speed of action
درجه تندی
industrial action
عملوکارصنعتی
action replay
پخش مجدد و با دور کند بخشیاز برنامه تلویزیونی
speed of action
سرعت حرکت
action lever
اهرم حرکتدستگاه
zone of action
منطقه عملیات یکان
zone of action
منطقه عمل
vexatious action
دعوائی که هدف ان فقط ایذاء و اذیت طرف باشد
vexatious action
دعوی ایذائی
to rouse to action
بکارانداختن تحریک کردن
secondary action
انجام عملیاتیجهتموثرترکردنیکاعتصاب
He is a man of action.
مردعمل است
action architecture
[معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
speed of action
سرعت انتقال
speed of action
زرنگی
[چابکی]
speed of action
چالاکی
speed of action
چابکی
speed of action
فرزی
speed of action
تندی
to be out of action
[because of injury]
غیر فعال شدن
[بخاطر آسیب]
[ورزش]
to rouse to action
بکاربرانگیختن
to bar one from his action
بازداشتن کسی از کاری
reflex action
عمل غیر ارادی
recourse action
رجوع به دادگاه
real action
دعوی راجع به اموال غیر منقول
real action
دعوی غیر منقول
radius of action
ناحیه رانندگی
radius of action
شعاع اثر
radius of action
برد عملیاتی هواپیما
radius of action
شعاع عمل
quick in action
فرز
retrofit action
بهبودسازی وسایل وتجهیزات و پرسنل
scene of action
صحنه عملیات
scene of action
صحنه جنگ یادرگیری
things in action
اموالی که بالفعل در تصرف شخصی نیستند ولی نسبت به ان ها حقی دارد ومیتواند از طریق طرح دعوی ان ها را مطالبه کند
things in action
اموال دینی
splitting a cause of action
تجزیه دعوی
social action
اقدام اجتماعی
single action
یک بار چرخش قرقره با یک بار چرخش دسته
shock action
عمل شوک
shock action
غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
shock action
عمل غافلگیری
action of wind
حرکتجریانباد
quick in action
چابک
impact action
اثر انفجار
action in personam
دعوی بر علیه شخص
action in rem
دعوی بر علیه عین مال
chos in action
حق بالقوه
chos in action
حق دینی
characteristic action
عامل مشخصه
capillary action
اثر مویینگی
bringing an action
اقامه دعوی
bring an action against someone
علیه کسی اقامه دعوی کردن
biocidal action
عمل موادیکه جهت کشتن میکروبها و باکتریها به تانک سوخت اضافه میشود
chose in action
حق مالکیت نسبت به اموالی که در تصرف فرد نیست
civic action
عملیات مردم یاری
comulative action
اثرات کلی
concerted action
عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
concerted action
عمل مشترک
column action
عمل ستونی
action report
گزارش عملیات جنگی گزارش درگیری با دشمن
civil action
دعوی مدنی
civil action
دعوی مدنی یا حقوقی
civic action
امور عام المنفعه
antisubmarine action
مکانیسم ضد زیردریایی
antisubmarine action
عمل ضد زیردریایی
action potential
پتانسیل کار
action potential
پتانسیل عمل
action post
هدف در سمت چپ یا راست
action period
دوره کنش
action parameters
پارامترهای عملیاتی
action on the blade
تماس با شمشیر حریف
action noun
اسم مصدر
action principle
اصل کنش
action letter
فرم بازرسی ویژه در ردههای بالا
angle of action
زاویه عمل
action tendency
گرایش به عمل
action system
نظام عمل
action station
وضعیت قرمز ,state battle : syn readiness of degree first
action station
محل جنگ
action station
پناهگاه ضد تک هوایی دشمن
action statement
دستورالعمل اقدام
action research
پژوهش عمل نگر
comulative action
اثر عمومی
corrosive action
اثر خوردگی
his action pleased me
ازکارش خوشنودیا راضی شدم
action at low
اقدام قانونی
end action
عمل پایانی
automatic action
ناهشیارکاری
action deferred
تامل در عملیات
action deferred
تامل در به کار بردن جنگ افزار
action cuttent
پتانسیل عمل
double action
دوکاره
double action
عمل دوبله یادو طرفه
every man is a for his action
هرکس مسئول کردارخویش است
action agent
مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com