Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
He has grown into a man .
برای خودش مردی شده ( بزرگ شده )
Other Matches
I dare you to say it to his face.
خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
be your own worst enemy
<idiom>
از ماست که بر ماست
[کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
fractal
<adv.>
<noun>
شکل هندسی که در خودش تکرار میشود هر قدر که آنرا بزرگ کنید یک حالت دارد
number one
<idiom>
برای دل خودش
on/upon one's head
<idiom>
برای خودش
She looks after number one . she does herself well .
نمیگذارد برای خودش بد بگذرد.
wirility
مردی رجولیت قوه مردی
He was quite a fellow in his day.
زمانی برای خودش آدمی بود
answer
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answering
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answers
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
privacy
حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people.
کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
answered
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
powers
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powering
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powered
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
power
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
share
IB که برای ارزیابی محصولات تهیه شده برای فروشندگان تشکیل شده است سازمانی از استفاده کنندگان سیستمهای کامپیورتی متوسط و بزرگ
shares
IB که برای ارزیابی محصولات تهیه شده برای فروشندگان تشکیل شده است سازمانی از استفاده کنندگان سیستمهای کامپیورتی متوسط و بزرگ
shared
IB که برای ارزیابی محصولات تهیه شده برای فروشندگان تشکیل شده است سازمانی از استفاده کنندگان سیستمهای کامپیورتی متوسط و بزرگ
he pays his own money
نه اینکه از پول خودش یا پول خودش رامیدهد
under lease
وقتی مستاجر اصلی ملک برای مدتی کمتر از مدت باقیمانده اجاره خودش ملک را اجاره دهد
embedded code
کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
safaris
سفر برای شکار بزرگ
safari
سفر برای شکار بزرگ
deer refle
تفنگ کالیبر بزرگ برای شکاربزرگ
sportfisherman
قایق موتوری بزرگ برای ماهیگیری دورازساحل
porte cochere
در بزرگ برای دخول گردونه هابحیاط خانه
case sensitive search
جستجو برای حساسیت نسبت به بزرگ یا کوچک بودن حرف
guns
تخته بزرگ وسنگین موج سواری برای موجهای سنگین
gun
تخته بزرگ وسنگین موج سواری برای موجهای سنگین
pillows
صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
pillow
صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
beach ball
توپ بزرگ و رنگارنگ برای بازی در کنارهی دریا و دریاچه و یا استخر
beach balls
توپ بزرگ و رنگارنگ برای بازی در کنارهی دریا و دریاچه و یا استخر
vm/sp
VirtualIB سیستم عاملی برای کامپیوترهای بزرگ Product System achine
big blue
ابی بزرگ لقبی برای شرکت بین المللی ماشینهای تجاری
deflation port
سوپاپ بزرگ در بالای بالن برای خروج هوا هنگام نشستن
common
استانداری برای تصاویر ویدیویی که پیکسلهای تصویر را بزرگ و پهن نشان میدهد
keeper
ریسمان کوچک وصل به بالای کمان ماهی بزرگ و مجاز برای سید
keepers
ریسمان کوچک وصل به بالای کمان ماهی بزرگ و مجاز برای سید
commonest
استانداری برای تصاویر ویدیویی که پیکسلهای تصویر را بزرگ و پهن نشان میدهد
critical path analysis
استفاده از بررسیهای هر مرحله بحرانی یک پروژه بزرگ برای کمک به گروه مدیریت
commoners
استانداری برای تصاویر ویدیویی که پیکسلهای تصویر را بزرگ و پهن نشان میدهد
ratioing
کوچک و بزرگ کردن عکس به مقیاس معین برای استفاده در موزاییکهای عکسی
central
که برای تولید کلمات بزرگ CPU با استفاده از روش ها تقسم بیت به کار می رود
bottoming reamer
وسیلهای برای میزان و بزرگ ردن سوراخ به اندازه دلخواه بدون کج کردن لبه ها
mans
مردی
manhood
مردی
masculinity
مردی
virility
مردی
man
مردی
virile strength
قوت مردی
penis
الت مردی
pintle
الت مردی
penises
الت مردی
unman
از مردی انداختن
desex
از مردی افتادن
membrum
الت مردی
desexualize
از مردی افتادن
An old man.
پیر مردی.
pudendal virile
اکت مردی
penes
الت مردی
emasculated
از مردی انداختن
emasculates
از مردی انداختن
unmans
از مردی انداختن
masculinity
حالت مردی
emasculating
از مردی انداختن
emasculate
از مردی انداختن
unmanning
از مردی انداختن
Novell
شرکت بزرگ که نرم افزار شبکه تولید می :ند. و برای سیستم عامل Netware معروف است که روی سرور PC اجرا میشود
virility
قوه مردی نیرومندی
the man to whom you spoke
مردی که باوسخن گفتید
phallism
پرستش الت مردی
emasculative
برنده نیروی مردی
emasculatory
برنده نیروی مردی
unix
سیستم عامل چند کاربره عمومی سافت AT Tbell Laboraforien برای اجرا روی بیشتر کامپیوترها از PC تامین کامپیوتر و meninframe بزرگ
coiffures
مردی که سلمانی زنانه باشد
coiffure
مردی که سلمانی زنانه باشد
enslaver
زنی که مردی را اسیرزیبایی خودمیسازد
raftsman
مردی که الوار را بهم می چسباند
I dare you tell her yourself .
اگر مردی خودت به او بگو؟
My grandparents are six feet under.
<idiom>
پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania
مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
wittol
مردی که میداند زن او خراب وفاحشه است
man millner
مردی که بکارهای خرد وبیهوده می پردازند
he is a man of queer habits
مردی است دارای عادتهای غریب
museum piece
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
fossil
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
big game
صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
macropterous
دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
grass widower
مردی که از زنش جدا شده مرد بیوه
lady's man
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
ladies' men
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
ladies' man
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
She married a man old eonugh to be her father.
با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
co respondent
مردی که متهم بزنابازن شوهرداری بوده وباخودان زن یکجاموردتعیق
jilts
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilting
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilted
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilt
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
NetBEUI
گونه پیشرفته پروتکل شبکه NetBios ساخت ماکروسافت NetBECI در شبکه قابل سیریابی نیست و برای شبکههای مابین بزرگ نامناسب میشود
barmen
مردی که در پیشخوان یا پشت بار مهمانخانه یا رستوران کار میکند
barman
مردی که در پیشخوان یا پشت بار مهمانخانه یا رستوران کار میکند
himself
خودش
itself
خودش
herself
خودش
herself
خود ان زن خودش را
to his own profit
بفایده خودش
in his own name
بخاطر خودش
in his own hand writing
بخط خودش
in his own similitude
بصورت خودش
it tells its own tale
از خودش پیداست
in his own similitude
مانند خودش
in his own name
به اسم خودش
grandam
مادر بزرگ ننه بزرگ
so large
چندان بزرگ بقدری بزرگ
grandparents
پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandparent
پدر بزرگ یا مادر بزرگ
his own car
[car of his own]
خودروی خودش
[مرد]
There he is in the flesh. there he is as large as life.
خودش حی وحاضر است
he pays his own money
پولش را خودش میدهد
vicarious saccifice
خودش به جای دیگران
It is her all right.
خود خودش است
his hat cover his fanily
خودش است و کلاهش
He shot himself.
او به خودش شلیک کرد.
He is behind it . He is at the bottom of it.
زیر سر خودش است
She pressed the child to her side.
بچه را به خودش چسباند
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head .
خودش را گه کرده است
Hear it in his own words.
از زبان خودش بشنوید
She considers herself to be the mastermind. She thimks she knows it all.
خودش را عقل کل می داند
He fabcies himself as a writer (author).
به خیال خودش نویسنده است
The letter is in his own handwriting .
نامه بخط خودش است
He lowered himself in the esteem of his friends.
خودش را از چشم دوستانش انداخت
She only thinks of her self . she is self – centered.
فقط بفکر خودش است
He fouled his reputation .
گند زد به آبرو ؟ حیثیت خودش
all his g.are swans
غازهای خودش همه غوهستند
She is the center of attraction .
آن زن همه را بسوی خودش می کشد
It is the work of her enemies .
کار دست خودش داد
It is a gain .
اینهم خودش غنیمت است
cray
نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
She was reading the book to herself.
کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
it pulls its weight
نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
One must uphold ones dignity.
احترام هر کسی دست خودش است
She fabricates them. she makes them up .
اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
autoinoculation
تلقیح کسی با مایه بدن خودش
hansardize
متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
He did away with himself .
کلک خودش را کند ( خود کشی کرد )
Being an actor has a certain amount of kudos attached to it.
بازیگر بودن خودش تا اندازه ای جلال دربردارد .
He is afraid of his own shadow.
ازسایه خودش می ترسد .
[خیلی ترسو است.]
He went underground to avoid arrest.
او
[مرد]
خودش را غایم کرد تا دستگیرش نکنند.
He forced his way thru the crowd .
بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
breezing
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
self feeder
ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
primes
عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
primed
عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
prime
عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
fricandeau
گوشت گوساله سرخ کرده درروغن خودش
get what's coming to one
<idiom>
هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
breezes
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezed
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
He's back to his usual self.
او
[مرد ]
دوباره برگشت به رفتار قدیمی خودش.
autogamous
مربوط به لقاح یا باروری گل بوسیله گرده خودش
breeze
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
multiplication
عملیات ریاضی که یک عدد را یک واحد به خودش اضافه میکند
twicer
حروف چینی که خودش هم چاپ کننده است دو مرده
antigen
مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
antigens
مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
A prophet is not without honour, save in his own c.
<proverb>
یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
automatics
آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
automatic
آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
give someone enough rope and they will hang themself
<idiom>
به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
She gave me her phone number , but I'll be blessed if I can remember it !
شماره تلفن خودش را به من داد ولی مگریادم می آید !
braking length
طول پارگی نخ
[طولی از نخ که در اثر وزن خودش پاره شود]
He feels he must have the last word.
او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
to bring somebody into line
زور کردن کسی که خودش را
[به دیگران]
وفق بدهد یا هم معیار بشود
striking off the roll
اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
virile
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
kiosk
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
self compiling compiler
کامپایلری که به زبان اصلی خودش نوشته شده و قابلیت کامپایل کردن خود را نیز دارد
room-sized rug
فرش های ایرانی
[فرش های درباری]
[بافت این فرش ها که برای مفروش کردن تالارها و سالن های بزرگ استفاده می شود در ایران در اواخر قرن دوازدهم رواج یافت. بیشتر مشتریان کشورهای حوزه خلیج فارس و اروپایی اند.]
qui facit per alium facit perse
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
badminton
بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
insitu
واقع در جای طبیعی خودش در جای خود
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code
زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
plug compatible
دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
microsoft
بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی
peripheral
که به سیستم کامپیوتری اصلی متصل است . 2-هر وسیلهای که امکان ارتباط بین سیستم و خودش را فراهم کند ولی توسط سیستم اجرا نمیشود
She is the one who has done . It is her own doing
کار کار خودش است
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
drive
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
externals
که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
external
که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
strategy
طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategies
طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
IrDA
روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
infra red link
روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com