Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
word order
ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
Other Matches
search and replace
خصوصیتی در کلمه پرداز که به کاربر امکان یاتن کلمه یا عبارت خاص میدهد وآنرا با کلمه یا عبارت دیگری جایگزین میکند
terming
جمله عبارت
termed
جمله عبارت
term
جمله عبارت
restrictive
جمله یا عبارت حصری یا محدودکننده
chronological
ترتیب زمانی وقوع
rhyme scheme
ترتیب وقوع قوافی در بندشعری
preordain
قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
loop
ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
loops
ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
looped
ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
equation of exchange
به این ترتیب معادله عبارت از : PQ=V
qualificative
کلمه یا عبارت توصیفی
flags
بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
flag
بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
inserts
افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
insert
افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
inserting
افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
tongue twister
کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار
tongue-twister
کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار
tongue-twisters
کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار
functional shift
تغییر یک کلمه یا عبارت برحسب مقتضیات دستوری
do
این کلمه درابتدای جمله بصورت علامت سوال میاید
ended
عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
ends
عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
end
عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
labeling
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
label
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labels
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labelled
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
parataxis
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
tokens
کد داخلی که جانشین کلمه رزرو یا عبارت برنامه در یک زبان برنامه سازی سطح بالا میشود
token
کد داخلی که جانشین کلمه رزرو یا عبارت برنامه در یک زبان برنامه سازی سطح بالا میشود
wording
جمله بندی کلمه بندی
affirmatory
کلمه اثبات عبارت اثبات
hyphens
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphen
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
logogriph
نوعی معماکه چند کلمه داده میشود وشخص باید ازمیان این کلمات کلمه مطلوب راپیداکندویا از حروف انها کلمه مورد نیاز را بسازد
topic sentence
جمله سرسطر جمله عنوان
qwerty keyboard
ترتیب صفحه کلید که روی بسیاری از صفحه کلیدهای موجود در ماشین تحریر وکامپیوتر و کلمه پردازهااستاندارد میباشد صفحه کلید کورتی
random processing
پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
scheduled
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedule
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedules
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
collocation
ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
worded
تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
word
تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
least significant bit
رقم دودویی در سمت راست یک کلمه که کمترین توان کلمه را می گیرد.
prefixes
کلمه متصل به ابتدای کلمه بعد که به آن معنای خاص می بخشد
statute at large
چاپ قانون به طور کلمه به کلمه از روی متن اصلی
prefix
کلمه متصل به ابتدای کلمه بعد که به آن معنای خاص می بخشد
worded
نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
word
نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
augment
تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
marker
نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
augmented
تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
markers
نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
augmenting
تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
augments
تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
Persian rug
[فرش ایرانی در حالت کلی کلمه که گاه با کلمه قالی شرقی نیز مانوس می باشد.]
to rime one word with another
یک کلمه رابا کلمه دیگر قافیه اوردن
ring shift
جابجایی داده به چپ و راست در یک کلمه بیتی که از موز کلمه بیفتد نادیده گرفته میشود و محلهای خالی با صفر پر می شوند
chain
1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chains
1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
firing order
ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
processor
ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
hypertext
روش اتصال کلمه یا تصویر به صفحه بعد پس از انتخاب کلمه یا تصویر توسط کاربر
synonyms
کلمه مترادف کلمه هم معنی
synonym
کلمه مترادف کلمه هم معنی
syllable
جزء کلمه مقطع کلمه
syllables
جزء کلمه مقطع کلمه
lsb
رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
softest
محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
softer
محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
soft
محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
enclitic
متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
keyword
1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد
shifted
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shift
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shifts
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
batting order
ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
soft
حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
softer
حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
softest
حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
cycles
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycled
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycle
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
occurrence
وقوع
occurance
وقوع
occurence
وقوع
far between
کم وقوع
outbreaks
وقوع
outbreak
وقوع
occurrences
وقوع
incidence
وقوع
interjacency
وقوع در میان
come off
وقوع یافتن
scenes
جای وقوع
centricity
وقوع درمرکز
done
وقوع یافته
chronological
بترتیب وقوع
imminence
قرابت وقوع
the scene is laid in paris
جای وقوع
infrequency
ندرت وقوع
presence
وقوع وتکرار
localities
محل وقوع
come through
وقوع یافتن
recurrenge
وقوع مکرر
incidence
تصادف وقوع
bring to pass
به وقوع رساندن
contingencies
احتمال وقوع
locality
محل وقوع
scene
جای وقوع
rede
وقوع مصلحت
frequencies
کثرت وقوع
frequentness
کثرت وقوع
under way
درشرف وقوع
externality
وقوع درخارج
frequency
کثرت وقوع
contingency
احتمال وقوع
carried
نشانه وقوع وام
carries
نشانه وقوع وام
red handed
حین وقوع جنایت
carrying
نشانه وقوع وام
trichromatism
وقوع درسه حالت
prejudgment
قضاوت قبل از وقوع
carry
نشانه وقوع وام
imminency
وقوع خطر نزدیک
imminence
وقوع خطر نزدیک
allopatric
بتنهایی وقوع یافته
failure logcing
ثبت وقوع خرابی
alpha radiation
وقوع طبیعی پرتو
accident proof
علت وقوع حادثه
sentence
جمله
sentence
جمله
sentencing
جمله
inclusive of
<prep.>
از جمله
including
<prep.>
از جمله
outright
جمله
outrightly
جمله
term
جمله
among the rest
از ان جمله
amongst
از جمله
termed
جمله
comprising
<prep.>
از جمله
sentences
جمله
terming
جمله
mongst
از جمله
mark time
<idiom>
منتظر وقوع چیزی بودن
bring about
سبب وقوع امری شدن
early event time
زودترین زمان وقوع یک واقعه
venue
محل وقوع جرم یا دعوی
hunch
فن احساس وقوع امری در اینده
hunched
فن احساس وقوع امری در اینده
hunches
فن احساس وقوع امری در اینده
hunching
فن احساس وقوع امری در اینده
venues
محل وقوع جرم یا دعوی
latest event time
دیرترین زمان وقوع یک واقعه
proviso
جمله شرطی
provisos
جمله شرطی
assignment statement
جمله جایگزینی
an involed sentence
جمله پیچدار
statement label
برچسب جمله
totals
جمله سرجمع
termed
جمله طیفی
sentence fragment
جمله جزء
clauses
جزئی از جمله
executable statement
جمله اجرایی
final term
جمله نهایی
stochastic term
جمله تصادفی
parenthesis
جمله معترضه
one word sentence
جمله تک واژهای
terming
جمله طیفی
loose sentence
جمله بیربط
term
جمله طیفی
control statement
جمله کنترلی
totalling
جمله سرجمع
totalled
جمله سرجمع
totaling
جمله سرجمع
clause
جزئی از جمله
residual term
جمله باقیمانده
residual term
جمله پسماند
middling
جمله مشترک
declaration statement
جمله تعریفی
definiens
جمله تعریفی
error term
جمله خطا
total
جمله سرجمع
totaled
جمله سرجمع
double talk
جمله دو پهلو
verbiage
[American English]
جمله بندی
compound statement
جمله مرکب
diction
جمله بندی
word choice
جمله بندی
period
جمله کامل
sentence adverb
قید جمله ای
wording
جمله بندی
term
جمله
[ریاضی]
mathematical term
جمله
[ریاضی]
choice of words
جمله بندی
wordage
جمله بندی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com