Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English
Persian
verminate
تولید حشرات یا جانوران موذی کردن
Other Matches
verminous
پر از حشرات یا جانوران موذی
moth
حشرات موذی
moths
حشرات موذی
disinfest
حشرات موذی را دفع نمودن
vermin
جانور افت حشرات موذی
vermin
جانوران موذی
paedogenesis
تولید مثل بوسیله نوزاد حشرات یا شفیره
inbreeding
تخم کشی از جانوران هم تیره تولید و تناسل در میان هم نژادها
colony
گروهی از جانوران یا گیاهان یا جانوران تک سلولی هم نوع که با هم زندگی یا رشد می کنند
[زیست شناسی]
zootechny
فن اهلی کردن جانوران وحیوانات وحشی
zootechnics
روش تربیت ورام کردن جانوران
zootechny
روش تربیت و رام کردن جانوران
zootechnics
فن اهلی کردن جانوران وحیوانات وحشی
outbreed
جفت گیری کردن انواع مختلف جانوران
Are animals able to think ?
آیا جانوران قادربه فکر کردن هستند ؟
zootechnician
کارشناس تربیت حیوانات ویژه گر اهلی کردن جانوران
slyer
موذی
slyest
موذی
sliest
موذی
mischievous
موذی
shrewdest
موذی
mischievously
موذی
parlous
موذی
tortious
موذی
shrewd
موذی
slier
موذی
shrewder
موذی
baneful
موذی
malefic
موذی
insidious
موذی
sly
موذی
sneak current
جریان موذی
insidiousness
موذی گری
snaky
موذی خائن
archness
موذی گری
arches
موذی رئیس
arch
موذی رئیس
arch-
موذی رئیس
insinuating
موذی ریشخند کننده
harmfully
بطور مضر یا موذی
tyke
بچه شیطان و موذی
pesticide
کشنده حشره موذی
pesticides
کشنده حشره موذی
insecta
حشرات
mischevously
از روی بدجنسی یا موذی گری
exterminators
دافع حشرات
disinfestation
دفع حشرات
exterminator
دافع حشرات
dipteron
حشرات دوبال
entomotomy
تشریح حشرات
insect vectors
حشرات بیماری زا
insectifuge
دفع حشرات
stinger
نیش حشرات
capacity cost
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
gressorial
وابسته به حشرات دونده
nabidae
خانواده کک و ساس و حشرات
chrysalises
شفیره حشرات جوانه
flyblown
الوده بتخم حشرات
holometabolism
دگردیسی کامل حشرات
neuroptera
حشرات عصبی الجناح
elytron
قاب یا بال حشرات
insectile
در معرض هجوم حشرات
flyblow
نوزاد حشرات ومگس
elytrum
قاب یا بال حشرات
insect vectors
حشرات ناقل بیماری
disinfestant
ماده کشنده حشرات
homopteran
حشرات نیم بال
chrysalis
شفیره حشرات جوانه
nabid
خانواده کک و ساس و حشرات
pilot line operation
کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
embryophyte
گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
component
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
components
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
lygus bug
انواع حشرات کوچک مکنده
biocid
قاطع حیات کشنده حشرات
producer's goods
هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
seconded
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
smudging
ایجاد دود برای دفع حشرات
dactylus
بند یا مفصل بزرگ پای حشرات
haustellum
الت مکنده حشرات یاسخت پوستان
smudges
ایجاد دود برای دفع حشرات
smudged
ایجاد دود برای دفع حشرات
smudge
ایجاد دود برای دفع حشرات
leafhopper
انواع حشرات ازراسته نیم بالان
flies blow meat
حشرات روی گوشت تخم میگذارند
euler theorem
در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
forewing
هریک از دوبال جلو حشرات چهار بال
acetabulum
محل اتصال پای حشرات ببدن لولهء
production overheads
هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
imshi
فروارده نفتی که برای راندن مگس و حشرات دیگربکارمیبرند
increasing cost industry
حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
procreated
تولید کردن
raises
تولید کردن
generated
تولید کردن
procreate
تولید کردن
beget
تولید کردن
begetting
تولید کردن
procreating
تولید کردن
begat
تولید کردن
procreates
تولید کردن
generates
تولید کردن
fetch up
تولید کردن
generation
تولید کردن
ingenerate
تولید کردن
begets
تولید کردن
produce
تولید کردن
generations
تولید کردن
generating
تولید کردن
manufacture
تولید کردن
manufactured
تولید کردن
production
تولید کردن
put out
<idiom>
تولید کردن
productions
تولید کردن
produced
تولید کردن
supplied
تولید کردن
generate
تولید کردن
raise
تولید کردن
produces
تولید کردن
supplying
تولید کردن
manufactures
تولید کردن
inbreed
تولید کردن
supply
تولید کردن
turn out
تولید کردن
bring forward
تولید کردن
planar
روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
derived demand
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
cost fraction
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
declassified cost
هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
generating
حاصل کردن تولید نیرو کردن
generates
حاصل کردن تولید نیرو کردن
generate
حاصل کردن تولید نیرو کردن
set up
اقامه یا طرح کردن تولید کردن
generated
حاصل کردن تولید نیرو کردن
spawned
تولید مثل کردن
rubefy
تولید قرمزی کردن در
engendering
تولید نسل کردن
process
تهیه و تولید کردن
engenders
تولید نسل کردن
vacuumize
تولید خلا کردن
spawns
تولید مثل کردن
spawning
تولید مثل کردن
processes
تهیه و تولید کردن
to raise up seed
تولید نسل کردن
reproduction
تولید کردن مجدد
reproductions
تولید کردن مجدد
spawn
تولید مثل کردن
produces
تولید کردن محصول
produce
تولید کردن محصول
engendered
تولید نسل کردن
produced
تولید کردن محصول
engender
تولید نسل کردن
oem
شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
stridulate
تولید صدای گوشخراش کردن
overselling
بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
oversold
بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
oversell
بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
ovulate
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulated
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulates
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
oversells
بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
ulcerate
تولید قرحه کردن ریش شدن
ovulating
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
matrixes
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrix
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
faunology
جانوران
crackled
صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackles
صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackle
صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
kits
بچه جانوران
halobiont
جانوران اب شور
kit
بچه جانوران
menagerie
نمایشگاه جانوران
lights
ریه جانوران
invertebrata
جانوران بی مهره
menageries
نمایشگاه جانوران
acephali
جانوران بیسر
faunae
مربوط به جانوران
animal kingdom
جهان جانوران
animalist
پیکرنمای جانوران
animality
زندگی جانوران
zoodvnamics
فیزیولوژی جانوران
animals kingdom
جهان جانوران
faunistic
وابسته به جانوران
arachnida
جانوران عنکبوتی
faunis
الهه جانوران
zooplankton
جانوران شناور
implacentalia
جانوران بی جفت
bimana
جانوران دودست
herbivora
جانوران علفخوار
generates
تولید کردن احداث کردن
generate
تولید کردن احداث کردن
generated
تولید کردن احداث کردن
breed
تولید کردن تربیت کردن
process
تقویم کردن تولید کردن
breeds
تولید کردن تربیت کردن
processes
تقویم کردن تولید کردن
generating
تولید کردن احداث کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com