Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English
Persian
draw away
جلوتر از دیگران حرکت کردن
Other Matches
Car no. 6 is leading.
اتوموبیل شماره 6 ازهمه جلوتر حرکت می کند (درمسابقات )
to go on
جلوتر رفتن سلوک کردن
encroachments
تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
encroachment
تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
individualises
از دیگران جدا کردن
individualising
از دیگران جدا کردن
individualize
از دیگران جدا کردن
individualized
از دیگران جدا کردن
individualizing
از دیگران جدا کردن
individualised
از دیگران جدا کردن
individualizes
از دیگران جدا کردن
To pick other peoples brains.
از افکار دیگران استفاده کردن
To put ones nose into other peoples affairs .
درکار دیگران فضولی کردن
to trespass
بحقوق دیگران تجاوز کردن
to i. upo other's rights
بحقوق دیگران تجاوز کردن
scapegoats
کسی راقربانی دیگران کردن
scapegoat
کسی را قربانی دیگران کردن
cruises
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
forrader
جلوتر
forrarder
جلوتر
farther
جلوتر
frontrunner
جلوتر
upstaged
توجه دیگران را به خود جلب کردن
plagiarist
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
upstaging
توجه دیگران را به خود جلب کردن
plagiarised
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarises
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarising
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarize
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarizes
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarizing
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
upstages
توجه دیگران را به خود جلب کردن
plagiarized
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
rain on someone's parade
<idiom>
برنامه های دیگران را مختل کردن
further
دوتر جلوتر
furthers
دوتر جلوتر
preengagement
کار جلوتر
previous
اسبقی جلوتر
furthering
دوتر جلوتر
furthered
دوتر جلوتر
exclucivism
بیمیلی بداخل کردن دیگران درحلقه خود
pole position
جلوتر از همه در صف
[مسابقه]
sport
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sports
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sported
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
outdistancing
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
outdistances
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
outdistanced
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
outdistance
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
Eavesdrop
فالگوش ایستادن، استراق سمع کردن، یواشکی حرفهای دیگران را شنیدن
misprision
گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
to bring somebody into line
زور کردن کسی که خودش را
[به دیگران]
وفق بدهد یا هم معیار بشود
to pound the filed
غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
up
جلوتر از رقیب در مسابقه بودن به مقدار یک بخش یابیشتر
upped
جلوتر از رقیب در مسابقه بودن به مقدار یک بخش یابیشتر
upping
جلوتر از رقیب در مسابقه بودن به مقدار یک بخش یابیشتر
lifemanship
متشخص وبرجسته شدن یاتظاهر به تشخص کردن بوسیله تحت تاثیر گذاردن دیگران
differential ailerons
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
bow wave
موج ضربهای در سرعتهای مافوق صوت که جلوتر از لبه حمله جسمی که فاقد لبههای تیز میباشد بوجود می اید
raster
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
sailings
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sail
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailed
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
waving
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feints
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouse
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouses
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
lumber
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braided
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braids
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braid
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
lumbering
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbered
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbers
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
move on
ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
trackball
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
stroke
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
strokes
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroking
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
tapes
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
taped
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
tape
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
fish tailing
حرکت نوسانی یا تاب
[تریلر در حال حرکت]
move off the ball
حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
stroked
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
rest
دیگران
rests
دیگران
loiters
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitering
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitered
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiter
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
regard for others
ملاحظه دیگران
regard for others
رعایت دیگران
regard for others
واهمه از دیگران
What do the others say?
دیگران چه می گویند؟
aside
جدااز دیگران
regrad for others
ملاحظه دیگران
et al
مخفف و دیگران
asides
جدااز دیگران
waggling
حرکت کردن
get under way
حرکت کردن
departure
حرکت کردن
moved
حرکت کردن
departures
حرکت کردن
whir
حرکت کردن
move
حرکت کردن
to bear oneself
حرکت کردن
skews
کج حرکت کردن
to weigh anchor
حرکت کردن
waggles
حرکت کردن
waggled
حرکت کردن
waggle
حرکت کردن
have way on
حرکت کردن
skewing
کج حرکت کردن
skew
کج حرکت کردن
inch
حرکت کردن
moves
حرکت کردن
sail
حرکت کردن
sailings
حرکت کردن
sailed
حرکت کردن
precede
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
precedes
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
transfers
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfer
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
compound motion
حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
transferring
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
counter clockwise
حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
spoiler
محل عیش دیگران
dummies
الت دست دیگران
dummy
الت دست دیگران
breach
تجاوز به حقوق دیگران
prepotent
نیرومندتر از دیگران غالب
infringement on others rights
تخطی به حقوق دیگران
as a warning to others
برای عبرت دیگران
spoilsman
محل عیش دیگران
mind reader
کاشف افکار دیگران
vicarious saccifice
خودش به جای دیگران
an outrage upon justice
پایمال سازی حق دیگران
infringer
متخطی به حقوق دیگران
breached
تجاوز به حقوق دیگران
to pull the strings
دیگران را الت قراردادن
steal one's thunder
<idiom>
قاپیدن کلام دیگران
draw away
دیگران را پست سرگذاشتن
take after
<idiom>
مثل دیگران رفتارکردن
under one's belt
<idiom>
استفاده از تجارب دیگران
prevenance
توجه باحتیاجات دیگران
to live at the expense of society
بار دیگران شدن
mind reading
کشف افکار دیگران
one-upmanship
<idiom>
توانایی سر بودن از دیگران
breaches
تجاوز به حقوق دیگران
mind readers
کاشف افکار دیگران
spanked
با سرعت حرکت کردن
zigzagging
حرکت زیگزاگی کردن
sailed
با نازوعشوه حرکت کردن
spank
با سرعت حرکت کردن
to make an early start
زود حرکت کردن
lugs
سنگین حرکت کردن
larrup
سنگین حرکت کردن
lug
سنگین حرکت کردن
lugged
سنگین حرکت کردن
sail
با نازوعشوه حرکت کردن
lugging
سنگین حرکت کردن
sneaks
دزدکی حرکت ه کردن
zigzagged
حرکت زیگزاگی کردن
sneaked
دزدکی حرکت ه کردن
crawfish
به پشت حرکت کردن
sneak
دزدکی حرکت ه کردن
to bolt
ناگهانی حرکت کردن
spanks
با سرعت حرکت کردن
underway
در حال حرکت کردن
dart
بسرعت حرکت کردن
zigzag
حرکت زیگزاگی کردن
pule
باصدا حرکت کردن
trances
باچالاکی حرکت کردن
trance
باچالاکی حرکت کردن
range
سیر و حرکت کردن
ranged
سیر و حرکت کردن
spiraling
بطورمارپیچ حرکت کردن
spiralled
بطورمارپیچ حرکت کردن
spirals
بطورمارپیچ حرکت کردن
submarine
زیردریا حرکت کردن
submarines
زیردریا حرکت کردن
crab
به پهلو حرکت کردن
crabs
به پهلو حرکت کردن
streak
بسرعت حرکت کردن
spiral
بطورمارپیچ حرکت کردن
streaking
بسرعت حرکت کردن
lazy
باکندی حرکت کردن
laziest
باکندی حرکت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com