Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
healing by first intention
جوش خوردن زخم یاشکستگی بوسیله دوباره بهم پیوستن پاره ها
Other Matches
rejoining
دوباره پیوستن به
rejoins
دوباره پیوستن به
rejoined
دوباره پیوستن به
rejoin
دوباره پیوستن به
repiece
دوباره بهم پیوستن
reuniting
دوباره بهم پیوستن
reunite
دوباره بهم پیوستن
reunited
دوباره بهم پیوستن
reunites
دوباره بهم پیوستن
schizogenesis
تولید مثل بوسیله شکاف خوردن
off the wagon
<idiom>
دوباره شروع به خوردن الکل کردن
pick-me-up
<idiom>
بعداز ضعف وخستگی غذا ونوشیدنی خوردن دوباره زنده شدن
tear down
پاره پاره ومتلاشی کردن درهم دریدن
tatter
لباس پاره پاره ژنده پوش
slats
پاره پاره شدن چادر
slat
پاره پاره شدن چادر
pick to pieces
پاره پاره کردن
tearoff
پاره پاره کردن
to pick to piece
پاره پاره کردن
scalpel
پاره پاره کردن
tatter
پاره پاره کردن
shredders
پاره پاره کننده
to tear to pieces
پاره پاره کردن
shredder
پاره پاره کننده
scalpels
پاره پاره کردن
to cut to pieces
پاره پاره کردن
analyze
پاره پاره کردن
to part in pieces
پاره پاره کردن
revives
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
unregenerated
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerate
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
reship
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
regains
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
swag
تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
to play a good knife and fork
ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
analyzing
پاره پاره کردن تشریح کردن
analyse
پاره پاره کردن تشریح کردن
analysed
پاره پاره کردن تشریح کردن
analyses
پاره پاره کردن تشریح کردن
analysing
پاره پاره کردن تشریح کردن
analyzed
پاره پاره کردن تشریح کردن
analyzes
پاره پاره کردن تشریح کردن
loop
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loops
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
looped
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
reopen
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
tripped
لغزش خوردن سکندری خوردن
tumbles
غلت خوردن معلق خوردن
tumbled
غلت خوردن معلق خوردن
trips
لغزش خوردن سکندری خوردن
trip
لغزش خوردن سکندری خوردن
tumble
غلت خوردن معلق خوردن
grog
دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
redintegrate
دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
to drink wine
می خوردن شراب خوردن
affixing
پیوستن
affixes
پیوستن
to make contact
پیوستن
annex
پیوستن
affiliate
پیوستن
couple
پیوستن
adjoined
پیوستن
allying
پیوستن
coupled
پیوستن
affixed
پیوستن
ally
پیوستن
to bring into contact
پیوستن
annexing
پیوستن
affix
پیوستن
connects
پیوستن
connect
پیوستن
to go in with
پیوستن با
annexes
پیوستن
adjoins
پیوستن
couples
پیوستن
meet
پیوستن
cement
پیوستن
join up
به هم پیوستن
sort
پیوستن
sorted
پیوستن
cementing
پیوستن
cements
پیوستن
enlink
پیوستن
cemented
پیوستن
join
پیوستن
link up
پیوستن
joined
پیوستن
joins
پیوستن
link-up
پیوستن
link-ups
پیوستن
sorts
پیوستن
interlock
پیوستن
anastomois
به هم پیوستن
adjoin
پیوستن
coalescence
پیوستن
attach
پیوستن
attaches
پیوستن
link
به هم پیوستن
interlocks
پیوستن
attaching
پیوستن
interlocking
پیوستن
conjoin
پیوستن
meets
پیوستن
interlocked
پیوستن
scrapping
پاره
fragment
پاره
scrapped
پاره
scappy
پاره پاره
scrappy
پاره پاره
part
پاره
scraps
پاره
scrappiest
پاره پاره
pieces
پاره
piece
پاره
scrappier
پاره پاره
framentary
پاره پاره
scrap
پاره
the golden
پاره
in rags
پاره
shred
پاره
isomer
هم پاره
isomerous
هم پاره
shredding
پاره
fragmenting
پاره
shredded
پاره
bit
پاره
raggle
پاره
member
پاره
members
پاره
tatters
پاره
shreds
پاره
fragmentary
پاره پاره
fragments
پاره
bits
پاره
duds
پاره
mammock
پاره
line segment
پاره خط
peaked line
خط پاره پاره
out at elbows
پاره
to grow into one
بهم پیوستن
incorporating
بهم پیوستن
to grow together
باهم پیوستن
incorporates
بهم پیوستن
clings
چسبیدن پیوستن
to piece together
بهم پیوستن
cling
چسبیدن پیوستن
patches
بهم پیوستن
interconnecting
بهم پیوستن
interconnect
بهم پیوستن
interconnects
بهم پیوستن
glutinate
بهم پیوستن
concatenate
بهم پیوستن
interconnected
بهم پیوستن
anastomosis
بهم پیوستن
knit
بهم پیوستن
welds
بهم پیوستن
reconstitute
بهم پیوستن
reconstituted
بهم پیوستن
reconstituting
بهم پیوستن
knits
بهم پیوستن
inosculate
بهم پیوستن
patch
بهم پیوستن
adequateness
چسبیدن پیوستن
admix
بهم پیوستن
welded
بهم پیوستن
weld
بهم پیوستن
filiate
اشناکردن پیوستن
incorporate
بهم پیوستن
anastomose
بهم پیوستن
reconstitutes
بهم پیوستن
combine
باهم پیوستن
affiliated
پیوستن اشناکردن
affiliating
پیوستن اشناکردن
seam
بهم پیوستن
seams
بهم پیوستن
inone
بهم پیوستن
to put together
بهم پیوستن
bind
بهم پیوستن
combines
باهم پیوستن
interlinking
بهم پیوستن
interlinks
بهم پیوستن
affiliates
پیوستن اشناکردن
link
بهم پیوستن
interlocks
بهم پیوستن
adhere
چسبیدن پیوستن
adhering
چسبیدن پیوستن
adheres
چسبیدن پیوستن
interlocked
بهم پیوستن
binds
بهم پیوستن
interlocking
بهم پیوستن
combining
باهم پیوستن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com