Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
design load
حداکثر بار یا نیرویی که اجزاء سازهای توانایی ان را دارند
Other Matches
the wind drowned the strigs
سازهای بادی صدای سازهای سیمی را خفه میکند
civil nuclear powers
کشورهایی که توانایی استفاده از سلاح اتمی را دارند
uniservice
یک نیرویی
intelligence
1-توانایی پاسخ دادن . 2-توانایی وسیله برای اجرای و پردازش برنامه
luminous energy
نیرویی که تبدیل به اشعه نورانی میشود
working lead
بار یا نیرویی که ساختمان یاجزیی از ان هنگام کارکردمعمولی متحمل میشود
cross examination
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
structual engineering
مهندس سازهای
structural concrete
بتن سازهای
structrual steelwork
فولاد سازهای
structural element
بخش سازهای
structural steel
فولاد سازهای
structural section
مقطع سازهای
stringed instruments
سازهای سیمی
ligature
کلیدکوک سازهای زهی
sthene
واحد نیرو در سیستم غیرمتریک معادل نیرویی که به جرمی برابر یک تن شتاب یک متر بر مجذور ثانیه
string band
دسته موزیک سازهای سیمی
woodwind
موسیقی برای سازهای بادی چوبی
structural failure
نقص یا ضعف سازهای شکست در برابر نیرو یا بار
untimate load
بیشترین نیروئی که هر جزء سازهای بدون شکستن بایدتحمل کند
biaxial deformation
خمشی که در یک قطعه مستقیم الخط ایجاد میشودموقعی که تحت تاثیر زوج نیرویی که صفحه ان باهیچیک از سطوح اصلی اینرسی منطبق نباشد
distributed load
نیرویی که به یک نقطه اثرنمیکند بلکه مانند نیروی هوا روی یک سطح بریک خط یا یک سطح وارد میشود
max min system
سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
maximal oxygen consumption
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen uptake
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power
بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
capacity cost
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
components
اجزاء
ingredients
اجزاء
component
اجزاء
ingredient
اجزاء
parts list
لیست اجزاء
electronic components
اجزاء الکترونیکی
part list
فهرست اجزاء
shuttering
اجزاء قالببندی
idle component
اجزاء کور
mechanism
اجزاء مکانیکی
mechanisms
اجزاء مکانیکی
features of project
اجزاء اصلی یک طرح
mechanism
اجزاء متشکله چیزی
composition
نسبت اجزاء سازنده
mechanisms
اجزاء متشکله چیزی
parts programmer
برنامه نویس اجزاء
soil separates
اجزاء بافت خاک
compositions
نسبت اجزاء سازنده
anti drag wire
اجزاء بست کاری ساختمانی
lunulate
دارای اجزاء هلالی شکل
wing spar
عضو سازهای اصلی بال درامتداد خط واصل دو سر بال
parsed
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
piecemeal
به اجزاء ریز تقسیم کردن خردخرد
configurations
ترتیب فضایی کلی اجزاء اصلی
parses
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parse
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
configuration
ترتیب فضایی کلی اجزاء اصلی
steric
وابسته بطرز استقرار اجزاء اتم در فضا
integration
یکی کردن و بهم پیوستن پیوستگی اجزاء
particularism
اعطا استقلال سیاسی به کشورها و اجزاء متشکله یک امپراطوری
take to pieces
پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
decouple
جدا کردن یا قطع ارتباط بین اجزاء یک سیستم
contrasts
اختلاف شدت فروزندگی بین اجزاء مختلف یک عکس
contrasting
اختلاف شدت فروزندگی بین اجزاء مختلف یک عکس
contrast
اختلاف شدت فروزندگی بین اجزاء مختلف یک عکس
contrasted
اختلاف شدت فروزندگی بین اجزاء مختلف یک عکس
allowance
اختلاف یا لقی عمدی بین ابعادو اجزاء جفت شونده
allowances
اختلاف یا لقی عمدی بین ابعادو اجزاء جفت شونده
beef up
افزایش استحکام اجزاء ساختمانی با طراحی مجدد یااصلاح مواد انها
compensator
ابزاری برای اندازه گیری اختلاف فار بین اجزاء یک نورپلاریزه
brace
گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
braced
گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
blended
شکل ایرودینامیکی که در ان اجزاء اصلی بدون هیچ خط یاحد و مرز مشخصی به یکدیگرمتصل میشوند
gestalt
معین بطوریکه اجزاء ان خواص مختصه خودراازطرح و یاشکلی که از این ترکیب بدست اید
simulations
روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
simulation
روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
influences
توانایی
means
توانایی
influence
توانایی
strenght
توانایی
influencing
توانایی
reached
توانایی
reach
توانایی
reaches
توانایی
reaching
توانایی
influenced
توانایی
energy
توانایی
energies
توانایی
might
توانایی
capability
توانایی
able-bodied
توانایی
potentialities
توانایی
faculty
توانایی
faculties
توانایی
potentiality
توانایی
credential
توانایی
potence
توانایی
expertise
توانایی
abilities
توانایی
powers
توانایی
powering
توانایی
powered
توانایی
power
توانایی
competence
توانایی
qualification
توانایی
potently
با توانایی
ability
توانایی
ably
با توانایی
puissance
توانایی
skill
توانایی
authority
توانایی
within living memory
به یاد دارند
it is g. believed that...
عموماعقیده دارند که ....
they are individ different
تک تک با هم فرق دارند
leontief matrix
اجزاء ماتریس لئونتیف در قطراصلی اعداد مثبت و سایراجزاء ان اعداد منفی یا صفرهستند .
peaking
حداکثر
maximal
حداکثر
uttermost
حداکثر
peaks
حداکثر
peak
حداکثر
maximum
حداکثر
outside
حداکثر
outsides
حداکثر
endurance
حداکثر
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
hybrid
چیزی که از چندجزء ناجورساخته شده باشدکلمهای که اجزاء ان اززبانهای مختلف تشکیل شده باشد
risibility
توانایی خندیدن
non ability
عدم توانایی
numerical ability
توانایی عددی
capability
توانایی مقدورات
to the best of ones ability
بامنتهای توانایی
special ability
توانایی اختصاصی
convertibility
توانایی تغییر
have (something) going for one
<idiom>
توانایی داشتن
if possible
در صورت توانایی
mental ability
توانایی ذهنی
strengths
قوه توانایی
spatial ability
توانایی فضایی
strength
قوه توانایی
feasibility
توانایی انجام
working capacity
توانایی کار
verbal ability
توانایی کلامی
sentience
توانایی حسی
vim
انرژی توانایی
general ability
توانایی عمومی
ability test
آزمون توانایی
authority
توانایی اجازه
energies
توانایی کار
energy
توانایی کار
reasoning ability
توانایی استدلال
capacity
توانایی کار
capacity
صلاحیت توانایی
capacity
توانایی گنجایش
potency
توانایی نیرومندی
capacities
توانایی کار
capacities
صلاحیت توانایی
capacities
توانایی گنجایش
powerlessly
با عدم توانایی
diclinous
درختانی که نر وماده دارند
They have had their differences for a long time .
مدنتهااست با هم اختلاف دارند
conifers
که میوه مخروطی دارند
conifer
که میوه مخروطی دارند
they are at war with japan
باژاپن جنگ دارند
Walls are ears.
<proverb>
دیوارها گوش دارند .
minimus
از چندتن که یک نام دارند
they differ in kind
جنساباهم فرق دارند
they itch for a fight
کرم جنگیدن دارند
they differ materially
تفاوت کلی با هم دارند
joggle
برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
joggling
برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
joggles
برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
joggled
برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
submaximal
زیر حداکثر
peaking
حداکثر کاکل
peak
حداکثر کاکل
maximum capacity
فرفیت حداکثر
maximum energy
انرژی حداکثر
maximum available powere
توان حداکثر
maximum amplitude
دامنه حداکثر
payloads
حداکثر بار
supercharge
خرج حداکثر
peaks
حداکثر کاکل
maximum current
جریان حداکثر
maximum efficiency
راندمان حداکثر
maximum efficiency
حداکثر کارائی
maximum duration
زمان حداکثر
maximum detector
اشکارساز حداکثر
maximum density
حداکثر تراکم
maximum speed
حداکثر سرعت
maximum demand
بار حداکثر
maximum deviation
انحراف حداکثر
maximum deflection
انحراف حداکثر
peak current
جریان حداکثر
maximization
به حداکثر رسانیدن
payload
حداکثر بار
full bore
حداکثر تلاش
relative maximum
حداکثر نسبی
flank speed
حداکثر سرعت
peak demand
حداکثر تقاضا
peak load
حداکثر بار
peak load
بار حداکثر
peak output
حداکثر تولید
peak speed
حداکثر سرعت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com