English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (5 milliseconds)
English Persian
handle دسته گذاشتن
handles دسته گذاشتن
Search result with all words
haft قبضه دسته گذاشتن
Other Matches
lay off <idiom> به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
mounting دسته و پشت بند دسته شمشیر
run into <idiom> اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lid کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
nosegay دسته گل یایک دسته علف
lorgnette ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnettes ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
To leave behinde. جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
sorted دسته دسته کردن
classify دسته دسته کردن
sects دسته دسته مذهبی
assort دسته دسته کردن
windrow دسته دسته کردن
they came in bands دسته دسته امدند
streams of people دسته دسته مردم
shoals of people دسته دسته مردم
scores of people دسته دسته مردم
trooping دسته دسته شدن
distribute دسته دسته کردن
sect دسته دسته مذهبی
sorts دسته دسته کردن
assort دسته دسته شدن
group دسته دسته کردن
regiments دسته دسته کردن
in detail مفصلا دسته دسته
trooped دسته دسته شدن
regiment دسته دسته کردن
troop دسته دسته شدن
sort دسته دسته کردن
groups دسته دسته کردن
to leave someone in the lurch کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
coaction عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
to form into groups دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
lie زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lied زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
bundles متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundling متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundle متمرکز کردن دسته کردن دسته
infiltrated گذاشتن
go on <idiom> گذاشتن
load گذاشتن
loads گذاشتن
place گذاشتن
infiltrates گذاشتن
leave گذاشتن
leaving گذاشتن
to run in تو گذاشتن
infiltrating گذاشتن
teasing سر به سر گذاشتن
To be gettingh on in years. پا به سن گذاشتن
lay گذاشتن
placements گذاشتن
misplace جا گذاشتن
placement گذاشتن
lays گذاشتن
to pickle a rod for گذاشتن
to lay it on with a trowel گذاشتن
to take in تو گذاشتن
places گذاشتن
placing گذاشتن
inculcating پا گذاشتن
getting on in years پا به سن گذاشتن
apostrophize گذاشتن
to trample on گذاشتن
letting گذاشتن
lets گذاشتن
question answer در صف گذاشتن
let گذاشتن
infiltrate گذاشتن
inculcates پا گذاشتن
inculcated پا گذاشتن
inculcate پا گذاشتن
put گذاشتن
puts گذاشتن
mislay جا گذاشتن
mislaying جا گذاشتن
mislays جا گذاشتن
mislaid جا گذاشتن
ti turn in تو گذاشتن
run home جا گذاشتن
putting گذاشتن
take in تو گذاشتن
grow a beard ریش گذاشتن
put in pledge گرو گذاشتن
fuse فتیله گذاشتن در
imbark در کشتی گذاشتن
hatches تخم گذاشتن
hand down به ارث گذاشتن
cleck تخم گذاشتن
hypothecate گرو گذاشتن
hypothecate به رهن گذاشتن
high tender به مزایده گذاشتن
fused سیم گذاشتن
fused فتیله گذاشتن در
fuse سیم گذاشتن
suspends مسکوت گذاشتن
hold in respect احترام گذاشتن به
give as a pledge گرو گذاشتن
pledge رهن گذاشتن
salute احترام گذاشتن
saluted احترام گذاشتن
salutes احترام گذاشتن
dew ret زیرشبنم گذاشتن
cuple در بوته گذاشتن
saluting احترام گذاشتن
exceed عقب گذاشتن
flyblow تخم گذاشتن
exceeded عقب گذاشتن
exceeds عقب گذاشتن
cupel در بوته گذاشتن
coop درقید گذاشتن
begueath به ارث گذاشتن
benches نیمکت گذاشتن
pledges رهن گذاشتن
bench نیمکت گذاشتن
four horsemen جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
hatched تخم گذاشتن
pledged رهن گذاشتن
hatch تخم گذاشتن
lay کار گذاشتن
lays کار گذاشتن
enshrine درزیارتگاه گذاشتن
enframe درقاب گذاشتن
encradle درگهواره گذاشتن
fix کار گذاشتن
enchase در نگین گذاشتن
emplace کار گذاشتن
fixes کار گذاشتن
pledging رهن گذاشتن
bilk گذاشتن از پرداخت
hang-ups معوق گذاشتن
exposes بی پناه گذاشتن
investing سرمایه گذاشتن
invested سرمایه گذاشتن
invest سرمایه گذاشتن
leather چرم گذاشتن به
embarks درکشتی گذاشتن
embarking درکشتی گذاشتن
embarked درکشتی گذاشتن
embark درکشتی گذاشتن
stipulation شرط گذاشتن
invests سرمایه گذاشتن
badger :سربسر گذاشتن
expose بی پناه گذاشتن
respects احترام گذاشتن به
respect احترام گذاشتن به
Welsh کلاه گذاشتن
embeds کار گذاشتن
embed کار گذاشتن
badgers :سربسر گذاشتن
badgering :سربسر گذاشتن
badgered :سربسر گذاشتن
cloisters درصومعه گذاشتن
cloister درصومعه گذاشتن
plight گرو گذاشتن
earmarks کنار گذاشتن
earmark کنار گذاشتن
depositing به امانت گذاشتن
marks علامت گذاشتن
mark علامت گذاشتن
dotting نقطه گذاشتن
juxtapose پیش هم گذاشتن
juxtaposing پهلوی هم گذاشتن
welt مغزی گذاشتن
welts مغزی گذاشتن
juxtaposing پیش هم گذاشتن
juxtaposes پهلوی هم گذاشتن
juxtaposes پیش هم گذاشتن
juxtaposed پهلوی هم گذاشتن
juxtaposed پیش هم گذاشتن
juxtapose پهلوی هم گذاشتن
dot نقطه گذاشتن
hang-up معوق گذاشتن
overrule کنار گذاشتن
overruled کنار گذاشتن
overrules کنار گذاشتن
enclose درمیان گذاشتن
encloses درمیان گذاشتن
enclosing درمیان گذاشتن
shutters پرده گذاشتن
shutter پرده گذاشتن
tipping نوک گذاشتن
cramp درقید گذاشتن
cramps درقید گذاشتن
hang up معوق گذاشتن
strands تنها گذاشتن
strand تنها گذاشتن
legate بارث گذاشتن
legates بارث گذاشتن
mouths در دهان گذاشتن
mouthing در دهان گذاشتن
mouthed در دهان گذاشتن
mouth در دهان گذاشتن
tip نوک گذاشتن
parcels دربسته گذاشتن
parcel دربسته گذاشتن
mortgaging گرو گذاشتن
mortgages گرو گذاشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com