English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (8 milliseconds)
English Persian
sort روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorted روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorts روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
Other Matches
exchange روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanged روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanges روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanging روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
sorts روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sorted روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sort روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sorts الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sort الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sorted الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
bubble sort روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
sort برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sorts برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sorted برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
merge sorting algorithm الگوریتمی که در ان محتویات دو ارایه مرتب برای ایجادارایه مرتب سوم ترکیب می شوند
filing 1-مرتب کردن متن ها. 2-متن هایی که باید مرتب شوند
queued نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
manager نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
queue نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
managers نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
queues نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
queueing نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
formats روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
format روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
major sort key یک فیلد حاوی اطلاعات که توسط ان اکثر اقلام داده هامی توانند تشخیص داده شده و مرتب شوند
shell sort الگوریتم ذخیره داده که داده ها در هر عمل مرتب سازی بیشتر از یک جابجایی می توانند داشته باشند
externals روش مرتب سازی فایل حافظه جانبی مثل دیسک طبق منبع اصلی داده واز دیسک به عنوان حافظه جانبی حین ذخیره سازی استفاده میکند
external روش مرتب سازی فایل حافظه جانبی مثل دیسک طبق منبع اصلی داده واز دیسک به عنوان حافظه جانبی حین ذخیره سازی استفاده میکند
tile مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
tiles مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
refreshes بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده
refresh بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده
refreshed بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده
minor sort key یک فیلد داده که منبع دومی ازتمایزات را که به وسیله انهارکوردها مرتب می شوندفراهم میکند
list 1-محاسبه مجموعهای از موضوعات داده مثل جمع و حذف و مرتب کردن و بهنگام سازی ورودی ها. 2LISP- یا زبان سطح بالا برای پردازش لیست دستورات یا داده و در یک محیط هوش مصنوعی
reference دستوری که دستیابی به داده ذخیره شده یا مرتب شده فراهم میکند
references دستوری که دستیابی به داده ذخیره شده یا مرتب شده فراهم میکند
ordering مرتب سازی
job مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
jobs مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
descending sort مرتب سازی نزولی
internal sort مرتب سازی داخلی
external sort مرتب سازی خارجی
sort field فیلد مرتب سازی
major sort مرتب سازی اصلی
sort field میدان مرتب سازی
ascending sort مرتب سازی صعودی
multipass sort مرتب سازی چند عبوری
queue تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
queueing تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
queued تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
queues تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
pages چاپگری که یک صفحه از متن را در حافظه مرتب میکند و در یک مرحله چاپ میکند.
paged چاپگری که یک صفحه از متن را در حافظه مرتب میکند و در یک مرحله چاپ میکند.
page چاپگری که یک صفحه از متن را در حافظه مرتب میکند و در یک مرحله چاپ میکند.
filing system نرم افزار مرتب سازی فایل
minor sort مرتب سازی جزیی جورسازی فرعی
collating sort مرتب کردن داده
data processing مرتب کردن داده ها
griper کسیکه مرتب شکایت میکند
minimal tree درختی که گرههای ترمینالی ان مرتب شده تا باعث عملکردبهینه ان درخت شوند
sorting network شبکه مرتب کردن داده ها
collections و مرتب کردن در پایگاه داده
collection و مرتب کردن در پایگاه داده
ascends مرتب کردن داده ها بر طبق کوچکترین مقدار یا داده در لیست
ascended مرتب کردن داده ها بر طبق کوچکترین مقدار یا داده در لیست
ascend مرتب کردن داده ها بر طبق کوچکترین مقدار یا داده در لیست
dp پردازش روی داده برای تولید اطلاعات مفید یا مرتب کردن و سازماندهی فایلهای داده
selectively مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
selective مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
list مجموعه موضوعات مرتب شده داده
sort generator برنامهای که یک برنامه مرتب نموده تولید میکند
regenerator وسیلهای که در ارتباطات استفاده میشود و سیگنال دریافتی را مرتب میکند و ارسال میکند. و برای گشترش محدوده شبکه به کار می روند
tabulating پانچ کارت پردازش شده مثل عمل مرتب سازی
alphasort مرتب کردن داده به ترتیب حروف الفبا
formats تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
format تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
microsoft فکس و پیام های شبکه دریافتی و ارسالی به PL را مرتب میکند
cards روشی که در آن سطرها و ستون ها طوری مرتب می شوند که نشان دهنده فیلدهای دادهای و حروف در کارت پانچ باشند
card روشی که در آن سطرها و ستون ها طوری مرتب می شوند که نشان دهنده فیلدهای دادهای و حروف در کارت پانچ باشند
binary look up روش جستجوی سریع برای استفاده از لیست مرتب داده
sort مرتب کردن داده طبق سیستم روی دستورات کاربر
mercury delay line روش مرتب کردن داده ها به صورت پاس ها در طول جیوه
sorts مرتب کردن داده طبق سیستم روی دستورات کاربر
sorted مرتب کردن داده طبق سیستم روی دستورات کاربر
back-seat driver مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
back-seat drivers مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
formatter سخت تافزار یا نرم افزاری که متن را طبق قواعد مشخصی مرتب میکند
international standards organization سازمانی که استانداردها را برای کامپیوترهای مختلف و محصولات شبکه تولید و مرتب میکند
sequences تعداد موضوعات یا داده هایی که به صورت لیست مرتب منط قی قرار دارد
sequence تعداد موضوعات یا داده هایی که به صورت لیست مرتب منط قی قرار دارد
groundhopper [British English] طرفدار فوتبال که مرتب همه بازیهای دور [از خانه] تیم خود را دیدار میکند.
planner برنامه نرم افزاری که قرار ملاقاتها و جلسههای مهم را ضبط و مرتب میکند به یک روش مط لوب
planners برنامه نرم افزاری که قرار ملاقاتها و جلسههای مهم را ضبط و مرتب میکند به یک روش مط لوب
raster graphics روش مرتب کردن و نمایش داده بصورت سطرهای افقی از یک شبکه یکنواخت یاسلولهای تصویر
array ساختار مرتب دارای عناصر قابل دسترسی توسط اعداد برای ذخیره سازی جدول ها یا مجموعهای از دادههای مربوطه
arrays ساختار مرتب دارای عناصر قابل دسترسی توسط اعداد برای ذخیره سازی جدول ها یا مجموعهای از دادههای مربوطه
texts برنامهای که فایل متن را طبق قوانین از پیش تعیین شده مرتب میکند مثل پهنای خط و اندازه صفحه
text برنامهای که فایل متن را طبق قوانین از پیش تعیین شده مرتب میکند مثل پهنای خط و اندازه صفحه
sortkey فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
sort field فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
supervisor ن میشود که قطعه به درستی کار می رود. 2-بخشی از سیستم عامل کامپیوتر که استفاده از رسانههای جانبی و عملیات cpvرا مرتب میکند
supervisors ن میشود که قطعه به درستی کار می رود. 2-بخشی از سیستم عامل کامپیوتر که استفاده از رسانههای جانبی و عملیات cpvرا مرتب میکند
information داده پردازش شده و مرتب شده برای تامین قواعد با معنی
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
listings خط وط برنامه چاپ شده یا نمایش داده شده به صورت مرتب
listing خط وط برنامه چاپ شده یا نمایش داده شده به صورت مرتب
semi processed data داده خام که پردازش شده است مثل مرتب کردن , ضبط کردن , تشخیص خطا..
tag sort مرتب سازی برچسب جورسازی برچسب
refreshed بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refresh بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshes بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
sophistication نوع انتخاب سریع که اطلاعات مرحله اول مرتب سازی در مرحله دوم به کار می رود تا سرعت انتخاب را افزایش دهد
kilter مرتب
business like مرتب
orderly مرتب
regular <adj.> مرتب
regulars مرتب
orderlies مرتب
tidying مرتب
methodic مرتب
tidiest مرتب
tidier مرتب
he was neat مرتب
irregular نا مرتب
trims مرتب
fair <adj.> مرتب
tidied مرتب
tidy <adj.> مرتب
trim <adj.> مرتب
serial مرتب
shipshape مرتب
serials مرتب
tidies مرتب
well groomed مرتب
well-ordered <adj.> مرتب
in good order <adj.> مرتب
straight <adj.> مرتب
presentable <adj.> مرتب
businesslike مرتب
trimmest مرتب
prissy مرتب
uncluttered <adj.> مرتب
well-groomed مرتب
ordered مرتب
index مرتب کر دن
indexed مرتب کر دن
decent <adj.> مرتب
proper <adj.> مرتب
steady <adj.> مرتب
neat <adj.> مرتب
indexes مرتب کر دن
neatest مرتب
neater مرتب
systematic مرتب
collocated مرتب کردن
put straight مرتب کردن
Orderly . In good order . Tidy . Ship - shape . مرتب ومنظم
duly <adv.> بطور مرتب
collocate مرتب کردن
tidying مرتب کردن
neatly <adv.> بطور مرتب
tidy مرتب کردن
tidily <adv.> بطور مرتب
draw up مرتب کردن
orderly <adv.> بطور مرتب
queerly بطور مرتب
cleans مرتب کردن
unrehearsed ازقبلآماده - مرتب
regularize مرتب کردن
regularising مرتب کردن
regularises مرتب کردن
regularised مرتب کردن
collocating مرتب کردن
duly <adv.> بصورت مرتب
neatly <adv.> بصورت مرتب
tidily <adv.> بصورت مرتب
Shipshape . In apple pie order. مرتب ومنظم
orderly <adv.> بصورت مرتب
collocates مرتب کردن
straighten up <idiom> مرتب کردن
sorting مرتب نمودن
tidiest مرتب کردن
well conditioned مرتب و منظم
well ordered مرتب و منظم
marshal مرتب کردن
set in order مرتب کردن
clean مرتب کردن
riptide جریان اب نا مرتب
marshaling مرتب کردن
cleaned مرتب کردن
marshalled مرتب کردن
to cleanvp مرتب کردن
periodic که مرتب رخ میدهد
periodical که مرتب رخ میدهد
tidies مرتب کردن
tidier مرتب کردن
marshaled مرتب کردن
cleanest مرتب کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com