Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (24 milliseconds)
English
Persian
sort
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorted
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorts
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
Other Matches
exchange
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanged
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanges
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanging
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
sorts
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sorted
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sort
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sorts
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sort
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sorted
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
bubble sort
روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
sort
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sorts
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sorted
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
merge sorting algorithm
الگوریتمی که در ان محتویات دو ارایه مرتب برای ایجادارایه مرتب سوم ترکیب می شوند
filing
1-مرتب کردن متن ها. 2-متن هایی که باید مرتب شوند
queued
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
manager
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
queue
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
managers
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
queues
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
queueing
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
formats
روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
format
روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
major sort key
یک فیلد حاوی اطلاعات که توسط ان اکثر اقلام داده هامی توانند تشخیص داده شده و مرتب شوند
shell sort
الگوریتم ذخیره داده که داده ها در هر عمل مرتب سازی بیشتر از یک جابجایی می توانند داشته باشند
externals
روش مرتب سازی فایل حافظه جانبی مثل دیسک طبق منبع اصلی داده واز دیسک به عنوان حافظه جانبی حین ذخیره سازی استفاده میکند
external
روش مرتب سازی فایل حافظه جانبی مثل دیسک طبق منبع اصلی داده واز دیسک به عنوان حافظه جانبی حین ذخیره سازی استفاده میکند
tile
مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
tiles
مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
refreshes
بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده
refresh
بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده
refreshed
بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده
minor sort key
یک فیلد داده که منبع دومی ازتمایزات را که به وسیله انهارکوردها مرتب می شوندفراهم میکند
list
1-محاسبه مجموعهای از موضوعات داده مثل جمع و حذف و مرتب کردن و بهنگام سازی ورودی ها. 2LISP- یا زبان سطح بالا برای پردازش لیست دستورات یا داده و در یک محیط هوش مصنوعی
reference
دستوری که دستیابی به داده ذخیره شده یا مرتب شده فراهم میکند
references
دستوری که دستیابی به داده ذخیره شده یا مرتب شده فراهم میکند
ordering
مرتب سازی
job
مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
jobs
مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
descending sort
مرتب سازی نزولی
internal sort
مرتب سازی داخلی
external sort
مرتب سازی خارجی
sort field
فیلد مرتب سازی
major sort
مرتب سازی اصلی
sort field
میدان مرتب سازی
ascending sort
مرتب سازی صعودی
multipass sort
مرتب سازی چند عبوری
queue
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
queueing
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
queued
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
queues
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
pages
چاپگری که یک صفحه از متن را در حافظه مرتب میکند و در یک مرحله چاپ میکند.
paged
چاپگری که یک صفحه از متن را در حافظه مرتب میکند و در یک مرحله چاپ میکند.
page
چاپگری که یک صفحه از متن را در حافظه مرتب میکند و در یک مرحله چاپ میکند.
filing system
نرم افزار مرتب سازی فایل
minor sort
مرتب سازی جزیی جورسازی فرعی
collating sort
مرتب کردن داده
data processing
مرتب کردن داده ها
griper
کسیکه مرتب شکایت میکند
minimal tree
درختی که گرههای ترمینالی ان مرتب شده تا باعث عملکردبهینه ان درخت شوند
sorting network
شبکه مرتب کردن داده ها
collections
و مرتب کردن در پایگاه داده
collection
و مرتب کردن در پایگاه داده
ascends
مرتب کردن داده ها بر طبق کوچکترین مقدار یا داده در لیست
ascended
مرتب کردن داده ها بر طبق کوچکترین مقدار یا داده در لیست
ascend
مرتب کردن داده ها بر طبق کوچکترین مقدار یا داده در لیست
dp
پردازش روی داده برای تولید اطلاعات مفید یا مرتب کردن و سازماندهی فایلهای داده
selectively
مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
selective
مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
list
مجموعه موضوعات مرتب شده داده
sort generator
برنامهای که یک برنامه مرتب نموده تولید میکند
regenerator
وسیلهای که در ارتباطات استفاده میشود و سیگنال دریافتی را مرتب میکند و ارسال میکند. و برای گشترش محدوده شبکه به کار می روند
tabulating
پانچ کارت پردازش شده مثل عمل مرتب سازی
alphasort
مرتب کردن داده به ترتیب حروف الفبا
formats
تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
format
تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
microsoft
فکس و پیام های شبکه دریافتی و ارسالی به PL را مرتب میکند
cards
روشی که در آن سطرها و ستون ها طوری مرتب می شوند که نشان دهنده فیلدهای دادهای و حروف در کارت پانچ باشند
card
روشی که در آن سطرها و ستون ها طوری مرتب می شوند که نشان دهنده فیلدهای دادهای و حروف در کارت پانچ باشند
binary look up
روش جستجوی سریع برای استفاده از لیست مرتب داده
sort
مرتب کردن داده طبق سیستم روی دستورات کاربر
mercury delay line
روش مرتب کردن داده ها به صورت پاس ها در طول جیوه
sorts
مرتب کردن داده طبق سیستم روی دستورات کاربر
sorted
مرتب کردن داده طبق سیستم روی دستورات کاربر
back-seat driver
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
back-seat drivers
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
formatter
سخت تافزار یا نرم افزاری که متن را طبق قواعد مشخصی مرتب میکند
international standards organization
سازمانی که استانداردها را برای کامپیوترهای مختلف و محصولات شبکه تولید و مرتب میکند
sequences
تعداد موضوعات یا داده هایی که به صورت لیست مرتب منط قی قرار دارد
sequence
تعداد موضوعات یا داده هایی که به صورت لیست مرتب منط قی قرار دارد
groundhopper
[British English]
طرفدار فوتبال که مرتب همه بازیهای دور
[از خانه]
تیم خود را دیدار میکند.
planner
برنامه نرم افزاری که قرار ملاقاتها و جلسههای مهم را ضبط و مرتب میکند به یک روش مط لوب
planners
برنامه نرم افزاری که قرار ملاقاتها و جلسههای مهم را ضبط و مرتب میکند به یک روش مط لوب
raster graphics
روش مرتب کردن و نمایش داده بصورت سطرهای افقی از یک شبکه یکنواخت یاسلولهای تصویر
array
ساختار مرتب دارای عناصر قابل دسترسی توسط اعداد برای ذخیره سازی جدول ها یا مجموعهای از دادههای مربوطه
arrays
ساختار مرتب دارای عناصر قابل دسترسی توسط اعداد برای ذخیره سازی جدول ها یا مجموعهای از دادههای مربوطه
texts
برنامهای که فایل متن را طبق قوانین از پیش تعیین شده مرتب میکند مثل پهنای خط و اندازه صفحه
text
برنامهای که فایل متن را طبق قوانین از پیش تعیین شده مرتب میکند مثل پهنای خط و اندازه صفحه
sortkey
فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
sort field
فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
supervisor
ن میشود که قطعه به درستی کار می رود. 2-بخشی از سیستم عامل کامپیوتر که استفاده از رسانههای جانبی و عملیات cpvرا مرتب میکند
supervisors
ن میشود که قطعه به درستی کار می رود. 2-بخشی از سیستم عامل کامپیوتر که استفاده از رسانههای جانبی و عملیات cpvرا مرتب میکند
information
داده پردازش شده و مرتب شده برای تامین قواعد با معنی
gathered
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
listings
خط وط برنامه چاپ شده یا نمایش داده شده به صورت مرتب
listing
خط وط برنامه چاپ شده یا نمایش داده شده به صورت مرتب
semi processed data
داده خام که پردازش شده است مثل مرتب کردن , ضبط کردن , تشخیص خطا..
tag sort
مرتب سازی برچسب جورسازی برچسب
refreshed
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refresh
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshes
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
sophistication
نوع انتخاب سریع که اطلاعات مرحله اول مرتب سازی در مرحله دوم به کار می رود تا سرعت انتخاب را افزایش دهد
kilter
مرتب
business like
مرتب
orderly
مرتب
regular
<adj.>
مرتب
regulars
مرتب
orderlies
مرتب
tidying
مرتب
methodic
مرتب
tidiest
مرتب
tidier
مرتب
he was neat
مرتب
irregular
نا مرتب
trims
مرتب
fair
<adj.>
مرتب
tidied
مرتب
tidy
<adj.>
مرتب
trim
<adj.>
مرتب
serial
مرتب
shipshape
مرتب
serials
مرتب
tidies
مرتب
well groomed
مرتب
well-ordered
<adj.>
مرتب
in good order
<adj.>
مرتب
straight
<adj.>
مرتب
presentable
<adj.>
مرتب
businesslike
مرتب
trimmest
مرتب
prissy
مرتب
uncluttered
<adj.>
مرتب
well-groomed
مرتب
ordered
مرتب
index
مرتب کر دن
indexed
مرتب کر دن
decent
<adj.>
مرتب
proper
<adj.>
مرتب
steady
<adj.>
مرتب
neat
<adj.>
مرتب
indexes
مرتب کر دن
neatest
مرتب
neater
مرتب
systematic
مرتب
collocated
مرتب کردن
put straight
مرتب کردن
Orderly . In good order . Tidy . Ship - shape .
مرتب ومنظم
duly
<adv.>
بطور مرتب
collocate
مرتب کردن
tidying
مرتب کردن
neatly
<adv.>
بطور مرتب
tidy
مرتب کردن
tidily
<adv.>
بطور مرتب
draw up
مرتب کردن
orderly
<adv.>
بطور مرتب
queerly
بطور مرتب
cleans
مرتب کردن
unrehearsed
ازقبلآماده - مرتب
regularize
مرتب کردن
regularising
مرتب کردن
regularises
مرتب کردن
regularised
مرتب کردن
collocating
مرتب کردن
duly
<adv.>
بصورت مرتب
neatly
<adv.>
بصورت مرتب
tidily
<adv.>
بصورت مرتب
Shipshape . In apple pie order.
مرتب ومنظم
orderly
<adv.>
بصورت مرتب
collocates
مرتب کردن
straighten up
<idiom>
مرتب کردن
sorting
مرتب نمودن
tidiest
مرتب کردن
well conditioned
مرتب و منظم
well ordered
مرتب و منظم
marshal
مرتب کردن
set in order
مرتب کردن
clean
مرتب کردن
riptide
جریان اب نا مرتب
marshaling
مرتب کردن
cleaned
مرتب کردن
marshalled
مرتب کردن
to cleanvp
مرتب کردن
periodic
که مرتب رخ میدهد
periodical
که مرتب رخ میدهد
tidies
مرتب کردن
tidier
مرتب کردن
marshaled
مرتب کردن
cleanest
مرتب کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com