Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (19 milliseconds)
English
Persian
carried
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carries
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carry
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carrying
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
Other Matches
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
turnaround time
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
operate
کل زمان لازم برای انجام یک کار
operated
کل زمان لازم برای انجام یک کار
check out time
زمان لازم برای تخلیه محل
access time
زمان لازم برای پاسخگویی کامپیوتر
check out time
زمان لازم برای ازمایش یک وسیله
operates
کل زمان لازم برای انجام یک کار
development
زمان لازم برای توسعه محصول جدید
add
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
canonical time unit
زمان لازم برای طی مسافتی معادل یک رادیان
adds
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
engineered performance
زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار
developments
زمان لازم برای توسعه محصول جدید
adding
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
proceed time
زمان لازم برای معرفی به پایگاه جدید
radar mile
زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
cure time
زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
meaner
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
meanest
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
mean
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
word
زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
worded
زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
warm-up
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
decompression table
جدول نشاندهنده زمان و محل لازم برای صعود ارام غواص
warm-ups
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
data movement time
زمان صرف شده برای انتقال داده به دیسک
redundancy check
تستی متکی بر انتقال بیت ها وکاراکترهایی که بیش ازحداقل تعداد لازم برای بیان خود پیام هستند
Micro Channel Architecture
تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنال زمان و داده روی باس گسترده MCA
complete
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completed
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completes
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completing
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
refire time
زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
half life period
مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
access time
زمان لازم برای یافتن فایل یا برنامه در حافظه اصلی یا حافظه جانبی
propagation delay
1-زمان لازم برای فاهر شدن خروجی در دروازه منط قی پس از اعمال ورودی . 2-زمانی که بیت داده روی شبکه از مبدا به مقصد می رود
deceleration time
زمان لازم برای متوقف ساختن یک نوار مغناطیسی پس از خواندن یا ضبط اخرین قطعه داده از یک رکورد روی ان نوار
signal
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signalled
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signaled
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
asynchronous computer
نوعی از کامپیوتر که در ان هر عمل در نتیجه سیگنالی که از تکمیل عمل قبلی حاصل میشود و یا در اثر اعلام امادگی وسیله لازم برای عمل بعدی اغاز میشود کامپیوترناهمگام
position
مدت زمان لازم برای دستیابی به داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا ماشین نوار. حاوی تمام حرکات ماده از قیبل نوک خواندن و بازو
positioned
مدت زمان لازم برای دستیابی به داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا ماشین نوار. حاوی تمام حرکات ماده از قیبل نوک خواندن و بازو
IrDA
روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
milk disk
دیسک انتقال داده از ماشین کوچک به کامپیوتر بزرگتر. که توان پردازش بیشتر دارد
cartesian coordinates
سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
PHIGS
برنامه واسط استاندارد بین نرم افزار و آداپتور گرافیکی که از مجموعهای از دستورات استاندارد برای رسم و تغییر تصاویر دو بعدی و سه بعدی تشکیل شده است
d , top concept
تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
shift forward
انتقال به عوامل بعدی حرکت به سمت جلو
preemptive multitasking
حالت چندکاره که سیستم عامل یک برنامه را برای مدت زمانی اجرا میکند و پس کنترل را به برنامه بعدی میدهد به طوری که برنامه بعدی وقت پردازنده را نخواهد گرفت
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
telegony
انتقال فرضی صفات ونفوذاخلاقی شوهر اول در بچههای زن از شوهران بعدی
haze
تاثیر گرافیکی برای شبیه سازی مه طبیعی برای ایجاد فضای سه بعدی حقیقی تر
baseband transmission
روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
duration
براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
cold thrust
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold test
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cull
مخفی از فضای ذخیره سازی سه بعدی وکاهش زمان پردازش
culls
مخفی از فضای ذخیره سازی سه بعدی وکاهش زمان پردازش
culling
مخفی از فضای ذخیره سازی سه بعدی وکاهش زمان پردازش
culled
مخفی از فضای ذخیره سازی سه بعدی وکاهش زمان پردازش
splits
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
transfer time
زمان انتقال
transition time
زمان انتقال
transfer processing
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
proceed time
زمان انتقال پرسنل
xmodem
یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
setting time
[مدت زمان لازم جهت تثبیت و پایدار شدن رنگ در رنگرزی]
overslaugh
بخشودگی از کاری برای انجام کار بزرگتر
switching
خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
reflected code
سیستم کد گذاری که نمایش دو رویت اعداد دهی با یک بیت در زمان از یک عدد به بعدی تغییر میکند
transfers
زمان انتقال داده بین وسایل یا محل ها
transferring
زمان انتقال داده بین وسایل یا محل ها
transfer
زمان انتقال داده بین وسایل یا محل ها
add
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
adding
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
adds
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
roundest
روش سازماندهی استفاده از کامپیوتر توسط چندین کاربر که هر یک آنرا در یک زمان اجرا می کنند و به بعدی می فرستند
round
روش سازماندهی استفاده از کامپیوتر توسط چندین کاربر که هر یک آنرا در یک زمان اجرا می کنند و به بعدی می فرستند
sensitivities
کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
sensitivity
کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
negative acknowledgement
کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
second best theory
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
doubled
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
doubled up
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
to the manner born
فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
compiler
اسمبلر یا کامپایلری که یک برنامه را برای یک کامپیوتر کامپایل و در همان زمان برای دیگری اجرا میکند
raptatorial
لازم برای شکار
raptatory
لازم برای شکار
hydration water
اب لازم برای ابش
boot
اجرای مجموعهای از دستورالعمل ها برای رسیدن به موقعیت مط لوب
fogging
برای ایجاد فضای سه بعدی طبیعی تر
operation
دستور بعدی برای اجرا را می خوانند
averaged
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
averages
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
averaging
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
average
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
magic number
امتیاز لازم برای قهرمانی
mantling
مواد لازم برای پوشش
climate for growth
شرایط لازم برای رشد
draw weight
نیروی لازم برای کشیدن زه
quorum
اکثریت لازم برای مذاکرات
preventative
بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
preventive
بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
geometry and rendering
مراحل اصلی برای ایجاد و نمایش شی سه بعدی
link
تعداد دستورات کامپیوتری در برنامه که در هر زمان قابل فراخوانی هستند و کنترل به دستور بعدی به برنامه اصلی برمی گردد
troop space
جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما
product
ول مواد لازم برای تولید یک محصول
barrier material
مواد لازم برای ساختن موانع
light is necessary to life
روشنایی برای زندگی لازم است
products
ول مواد لازم برای تولید یک محصول
quick kick
کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
blips
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
blip
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
user freindly
اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
covenant runing with land
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
infra red link
روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
forms
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
despatching
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatched
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatches
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatch
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
form
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
despatched
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
formed
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
dispatches
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
storage
فضای لازم برای ذخیره سازی داده
aircraft role equipment
تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
compacts
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
ineligibly
بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
compacted
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
compact
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
quorum
حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
aircraft mission equipment
وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
compacting
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
housekeeping
امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
fetch
رویدادهای که دستور بعدی برای اجرا را از حافظه بازیابی می کنند.
fetches
رویدادهای که دستور بعدی برای اجرا را از حافظه بازیابی می کنند.
fetched
رویدادهای که دستور بعدی برای اجرا را از حافظه بازیابی می کنند.
timed
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
compact
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compacted
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
entrance head
بار لازم برای ایجاد جریان ازیک لوله
limen
کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
compacts
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compacting
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
building block principle
طراحی سیستم برای ساختن سیستم بزرگتر modularity
sequences
ثبات CPU که حاوی آدرس دستور بعدی برای پردازش است
IAR
ثباتی در CPU که حاوی محل دستور بعدی برای پردازش است
sequence
ثبات CPU که حاوی آدرس دستور بعدی برای پردازش است
half thickness
ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
executes
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
executed
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
execute
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
executing
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
footprints
شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
shook
: مجموع تختههای لازم برای ساختن بشکه وچلیک وامثال ان
gibberish
اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
footprint
شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
externals
سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
external
سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
disorderly close down
آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
future promissory
زمان اینده التزامی که برای اول شخص will و برای شخص دوم shall بکار می برند
pit board
تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
cycled
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
orbital injection
دادن سرعت لازم برای چرخش دور یک مدار به سفینه فضایی
current asset cycle
زمانی که برای تساوی حجم فروش با سرمایه جاری لازم است
cycles
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
cycle
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
size
محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
multimedia
CP که قط عات لازم برای اجرای نرم افزار چند رسانهای دارد
macronutrient
ماده شیمیایی که برای رشد ونمو و تغذیه گیاه لازم است
sizes
محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
projecting
تولید نمایش گرافیکی دو بعدی از یک صفحه سه بعدی تصویر
stopped
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
store
حافظه یا بخشی از سیستم کامپیوتری که داده و برنامه برای استفادههای بعدی نگهداری می شوند
stops
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
storing
حافظه یا بخشی از سیستم کامپیوتری که داده و برنامه برای استفادههای بعدی نگهداری می شوند
takedown
حذف نوار یا کاغذ یا دیسک از یک وسیله جانبی پس از یک کار و آماده کردن آن برای بعدی
stopping
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
descriptions
زبان برنامه سازی که دستوراتی را برای معرفی اندازه موقعیت ونوع متن گرافیک روی صفحه می پذیرد
description
زبان برنامه سازی که دستوراتی را برای معرفی اندازه موقعیت ونوع متن گرافیک روی صفحه می پذیرد
allocation
فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
allocations
فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
fetch
رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
foot pound
مقدار نیروی لازم برای بلند کردن وزنه یک پوندی بارتفاع یک فوت.
fetches
رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
fetched
رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
master
مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com