Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
primordial element
عنصر ازلی
Other Matches
circulars
لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
circular
لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
chains
لیستی که در آن هر عنصر شامل داده و آدرس عنصر بعدی در لیست است
chain
لیستی که در آن هر عنصر شامل داده و آدرس عنصر بعدی در لیست است
list
لیستی که هر عنصر حاوی داده و آدرس عنصر بعدی در لیست باشد
atom
کوچکترین قسمت یک عنصر که همان خصوصیات آن عنصر را دارد
atoms
کوچکترین قسمت یک عنصر که همان خصوصیات آن عنصر را دارد
innascible
ازلی
primordial
ازلی
prevenient
ازلی
increate
ازلی
predetermination
ازلی
everlasting
ازلی
eternal
ازلی
pre existent
ازلی
eterne
ازلی
eon
قوه ازلی
archetypes
صورت ازلی
archetype
صورت ازلی
primordial image
صورت ازلی
the a of days
خدای ازلی
asymptote
مماس ازلی
eternally
بطور ابدی یا ازلی
archetypal
مربوط به صورت ازلی
the ever lasting fod
خدای ازلی و ابدی
archetypally
مربوط به صورت ازلی
eternalness
ازلیت :ابدی یا ازلی بودن
liberalism
اعتقاد به ازادی ازلی و ابدی انسان
preexist
ازلی بودن قبلا موجود شدن
airlift control element
عنصر کنترل ترابری هوایی عنصر کنترل حمل و نقل هوایی
predestinate
قبلا تعیین شده دارای سرنوشت ونصیب وقسمت ازلی
aeons
قرن بی انتها قرن ازلی
eons
قرن بی انتها قرن ازلی
aeon
قرن بی انتها قرن ازلی
elements
عنصر
isomeric
هم عنصر
agents
عنصر
agent
عنصر
member
عنصر
members
عنصر
components
عنصر
masurium
عنصر 34
element
عنصر
component
عنصر
alloying agent
عنصر الیاژی
active element
عنصر کنشی
active element
عنصر عامل
delay element
عنصر تاخیری
active element
عنصر فعال
acid forming element
عنصر اسیدساز
acid forming element
عنصر اسیدی
coupling element
عنصر اتصال
coupling element
عنصر پیوست
cryotron
عنصر برودتی
data element
عنصر داده
code element
عنصر رمز
chemical element
عنصر شیمیایی
biotic element
عنصر زیستی
aqueous element
عنصر ابی
alloying element
عنصر الیاژ
disafected person
عنصر نامطلوب
alloying element
عنصر الیاژی
accommpanying element
عنصر همراه
electronic element
عنصر الکترونیکی
shunt element
عنصر موازی
signal element
عنصر علامتی
start element
عنصر شروع
stop element
عنصر ایست
symmetry element
عنصر تقارن
tactical element
عنصر تاکتیکی
thermocouple
عنصر حرارتی
threshold element
عنصر استانهای
tracer element
عنصر ردیاب
transition element
عنصر واسطه
wallydraigle
سست عنصر
weak minded
سست عنصر
Elementarism
عنصر نگری
service element
عنصر اداری
processing element
عنصر پردازشی
guest element
عنصر کم مقدار
trace element
عنصر کم مقدار
identity element
عنصر یکسانی
minor constituent
عنصر فرعی
inverse element
عنصر وارون
logic element
عنصر منطقی
minor constituent
عنصر جزئی
nand element
عنصر نقیض و
passive element
عنصر غیرعامل
picture element
عنصر تصویر
primitive element
عنصر اولیه
print element
عنصر چاپ
logic element
عنصر لاجیک
abundant element
عنصر فراوان
absorbing element
عنصر جذب
part
عنصر اصلی
weaklings
سست عنصر
weakling
سست عنصر
weak kneed
سست عنصر
elements
عنصر عملیاتی
elements
عنصر اساس
element
عنصر اساس
element
عنصر عملیاتی
abiotic element
عنصر بیجان
weak-kneed
سست عنصر
titanium
عنصر فلزی
ingredients
عنصر سازنده
ingredient
عنصر سازنده
abiotic element
عنصر نازیوه
disafected person
عنصر غیرقابل اعتماد
pyrogen
عنصر قابل اشتعال
air defense element
عنصر پدافند هوایی
exclusive or element
عنصر یای انحصاری
fire support element
عنصر پشتیبانی اتش
pixel
نقطه عنصر تصویری
physical element of crime
عنصر مادی جرم
metal cutting element
عنصر براده برداری
heating element
المان یا عنصر حرارتی
silicon
سیلیسیوم عنصر شش بنیانی
macronutrient
عنصر غذایی پر مصرف
micronutrient
عنصر غذایی کم مصرف
mental element of crime
عنصر روانی جرم
strontium
عنصر سبک دو فرفیتی
asterium
عنصر ویژه ستارگان
active element
عنصر عمل کننده
primordial
عنصر نخستین اساسی
task element
عنصر اجرای عملیات
fabric
بافته عنصر تار و پود
characteristically
اندازه گیری مشخصات یک عنصر
boron water
ابی که عنصر شیمیایی بردارد
characteristic
اندازه گیری مشخصات یک عنصر
two up
ارایش حرکت با دو عنصر درجلو
two up
تک با دو عنصر در جلوو بقیه در عقب
parametron
عنصر با عدم تقارن مغناطیسی
Gothic Survival
[ادامه عنصر سبک گوتیک]
fabrics
بافته عنصر تار و پود
terbium
عنصر فلزی کمیاب بعلامت Tb
thallium
عنصر فلزی مشتق از الومینیوم بعلامت TI
element
یک عنصر منحصر به فرد داده در آرایه
quintessence
عنصر پنجم یعنی "اثیر" یا "اتر"
jelly bean
ادم حساس و بی اراده و سست عنصر
queueing
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
chips
طراحی و مشخصات یک عنصر روی یک قطعه
transmitter signal element timing
زمان گیری عنصر سیگنال فرستنده
microprocessors
واحدی که عنصر اصلی ریزپردازنده را می سازد
microprocessor
واحدی که عنصر اصلی ریزپردازنده را می سازد
queue
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
chip
طراحی و مشخصات یک عنصر روی یک قطعه
elements
یک عنصر منحصر به فرد داده در آرایه
queues
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
head
اولین عنصر داده در لیست بودن
queued
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
searchingly
بررسی میشود تا به عنصر مورد نظر برسیم
atoms
کوچکترین جزء یک عنصرکه خواص ان عنصر را داراباشد
search
بررسی میشود تا به عنصر مورد نظر برسیم
corpus delicti
عنصر مادی جرم وعمل خلاف قانون
searched
بررسی میشود تا به عنصر مورد نظر برسیم
atom
کوچکترین جزء یک عنصرکه خواص ان عنصر را داراباشد
atomic energy
تبدیل جرم به نیرو در تبادلات اتمی یک عنصر
searches
بررسی میشود تا به عنصر مورد نظر برسیم
osmium
عنصر فلزی سخت و ابی مایل بسفید
sequential
بررسی میشود تا عنصر مورد نظر بدست آید
charges
1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
ring
لیست داده که آخرین عنصر آن به اولین اشاره کند
charge
1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
capacitance
توانایی یک عنصر برای ذخیره سازی بار الکتریکی
capacitor
عنصر الکترونیکی که میتواند بار الکتریکی ذخیره کند
lifo
سیستم صف که آخرین عنصر ذخیره شده را اول می خواند
forwarded
نشانه گری که حاوی آدرس عنصر بعدی لیست است
forward
نشانه گری که حاوی آدرس عنصر بعدی لیست است
declarative statement
نوع و اندازه یک عنصر یا عدد ثابت یا متغیر بخصوص را میدهد
chaining
جستجوی یک عنصر فایل که در لیست زنجیره مرتب شده است
phosphide
ترکیب دو فرفیتی که ازترکیب فسفر با یک عنصر یاریشه بدست اید
declaration
نوع و اندازه یک عنصر یا عدد ثابت یا متغیر به خصوص را میدهد
declarations
نوع و اندازه یک عنصر یا عدد ثابت یا متغیر به خصوص را میدهد
last in first out
نوعی سیستم صف که آخرین عنصر ذخیره شده را در اول می خواند
combinational
مدار الکترونیکی که از چندین عنصر متصل تشکیل شده است
bypassed
روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود
bypassing
روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود
bypasses
روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود
bypass
روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود
fet
Transistor Effect Field نیمه هادی که به عنوان یک عنصر حافظه بکار برده میشود
typeball
یک عنصر ضربه زننده ماشین تحریر که شامل تمام کاراکترهای قابل استفاده میباشد
standalone
ترمینال کامپیوتر با پردازنده و حافظه که مستقیماگ به مودم وصل میشود و بدون اینکه عنصر شبکه یا انشعابی از آن باشد
finder
عنصر مرکزی یک محیط عملیاتی و برنامهای که میان سایر چیزها فایلهای ذخیره شده روی دیسک ها رانشان میدهد
voters
عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
voter
عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
capital stock
عنصر مالکیت شرکت که بصورت سهام وگواهی نامه سهام درامده
softie
پسر ضعیف وزن نما ادم ضعیف وسست عنصر
softies
پسر ضعیف وزن نما ادم ضعیف وسست عنصر
softy
پسر ضعیف وزن نما ادم ضعیف وسست عنصر
first in first out
صف موقت که در آن اولین عنصر در اولین محل خواندن ذخیره میشود
gram atom
وزن یک عنصر شیمیایی بگرم که معادل وزن اتمی انست
wetzel
عنصر تصویری که به تصویرروی ترمینال نمایش اضافه شده و دقت نمایش را بهبودمی بخشد
searches
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا عنصر مورد نظر پیدا شود.
searchingly
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا عنصر مورد نظر پیدا شود.
search
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا عنصر مورد نظر پیدا شود.
searched
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا عنصر مورد نظر پیدا شود.
blitter
عنصر الکترونیکی که برای حرکت دادن یک تصویر از یک ناحیه حافظه به ناحیه دیگر طراحی شده است
test element
دستگاه ازمایش کننده عنصر ازمایش مدار
chips
وسیلهای که حاوی قط عات کوچک نیمه هادی ها است که روی آنها چندین عنصر مانند تراتریستورها محفظه هاو... برای انجام یک عمل قرار دارند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com