English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
coordinative متناسب سازنده
Other Matches
propor tionably بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
pertubative اشفته سازنده مضطرب سازنده
commensurate متناسب
proprotionable متناسب
proportional متناسب
symmetric متناسب
eurhythmic متناسب
in proportion متناسب
proportionable متناسب
proportionate متناسب
pro rata متناسب
applicative متناسب
harmonizing متناسب بودن
proportionment متناسب سازی
harmonising متناسب بودن
comproportionation ترکیب متناسب
harmonizes متناسب بودن
coordinate متناسب کردن
harmonises متناسب بودن
harmonized متناسب بودن
harmonize متناسب بودن
unapt غیر متناسب
harmonised متناسب بودن
appropriated technology تکنولوژی متناسب
up to par/scratch/snuff/the mark <idiom> متناسب با استاندارد طبیعی
harmonic division طبقه بندی متناسب
proportionably بطور متناسب یا با قرینه
harmonic proportion طبقه بندی متناسب
coapt باهم متناسب شدن
coordinate متناسب یا هماهنگ کردن
commensurateness متناسب کردن تناسب
well proportioned با تناسب متناسب موزون
proportional pie graph نمودار گرد متناسب
proportionate فراخور متناسب کردن
mismatch متناسب نبودن ناجور بودن
tubbable متناسب برای لوله یا تغاریابشکه
queues ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queueing ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queued ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queue ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
reddendo singula singulis الفاظ در قسمتهای مختلف سندباید متناسب با هم تعبیرشوند
amplidyne ژنراتور دی سی که ولتاژخروجی ان با تغییرات تحریک میدان متناسب است
best power mixture نسبت متناسب مخلوط سوخت و هوا برای حصول حداکثرقدرت
differentiating cicuit مداری که ولتاژ برون گذاشت ان تقریبا با میزان تغییرولتاژ متناسب است
hook's law تغییر شکل یک جسم الاستیک در دامنه الاستیسیته با تنش وارده متناسب است
best economy mixture نسبت متناسب سوخت و بنزین در موتورهای پیستونی جهت حصول بیشترین برد پروازی
actinoelectric اجسامی که دارای خاصیت تولید الکتریسیته در اثر تابش طول موجی متناسب با نورباشند
manufacturer سازنده
fabricant سازنده
components سازنده
fabricator سازنده
manufacturers سازنده
producer سازنده
producers سازنده
constituent سازنده
constituents سازنده
fomative سازنده
wright سازنده
makers سازنده
constructor سازنده
constructive سازنده
component سازنده
compositors سازنده
compositor سازنده
maker سازنده
concoctor سازنده
instrumentalist سازنده
builders سازنده
builder سازنده
instrumentalists سازنده
acceleration principle براساس این اصل سرمایه گذاری متناسب است با تغییرات تولید که بارابطه زیر بیان می گردد : Y * A = I
deific خدا سازنده
dispossessor بی بهره سازنده
enslaver بنده سازنده
dissipative پراکنده سازنده
elucidatory روشن سازنده
depletive تهی سازنده
distractive پریشان سازنده
film developer سازنده فیلم
fabricator سازنده وسایل
incorporator یکی سازنده
qualificatory محدود سازنده
refrigerative خنک سازنده
refrigrative خنک سازنده
renovator باز نو سازنده
spoiler فاسد سازنده
subjugator مطیع سازنده
supersessive لغو سازنده
suppressive موقوف سازنده
suppressor موقوف سازنده
vitiator تباه سازنده
purificative پا سازنده تطهیری
separative جدا سازنده
interceptive جدا سازنده
inveigler گمراه سازنده
irradiative روشن سازنده
lutist سازنده عود
manifestative اشکار سازنده
manufacturer's agent نماینده سازنده
manufacturers' agent نماینده سازنده
melodist سازنده ملودی
presentive مجسم سازنده
procreator موجد سازنده
builder موسس سازنده
factor سازنده فاکتور
factors سازنده فاکتور
qualifier ملایم سازنده
qualifiers ملایم سازنده
composer سازنده مصنف
builders موسس سازنده
procreation سازنده زایش
restrictive محدود سازنده
lubricate روان سازنده
ingredients عنصر سازنده
composers سازنده مصنف
lubricated روان سازنده
lubricates روان سازنده
ingredient عنصر سازنده
lubricating روان سازنده
lubricant روان سازنده
lubricants روان سازنده
assurer مطمئن سازنده
assuror مطمئن سازنده
sonneteer سازنده غزل
component جزء سازنده
computer manufacturer سازنده کامپیوتر
alterative دگرگون سازنده
components جزء سازنده
metrist سازنده نظم وشعر
original equipment manufacturer سازنده تجهیزات اصلی
mitigatory سبک سازنده مخفف
producer advertising تبلیغ توسط سازنده
procurer فراهم سازنده جاکش
formative ترکیب کننده سازنده
reflective بازتابنده منعکس سازنده
diallist سازنده ساعت افتابی
paper stainer سازنده کاغذهای دیواری
purificatory پاک سازنده تطهیری
reflectional بازتابنده منعکس سازنده
composition نسبت اجزاء سازنده
composition نسبت اجزای سازنده
manufacturer's software نرم افزار سازنده
boilermaker سازنده دیگ بخار
ceramicist سازنده فروف سفالین
toyer سازنده اسباب بازی
ceramist سازنده فروف سفالین
ideologue سازنده ایده ئولوژی
boiler maker سازنده دیگ بخار
indican ماده سازنده نیل
elucidative تفسیری روشن سازنده
manufacturers تولید کننده سازنده
manufacturer تولید کننده سازنده
wright کارگر سازنده نجار
compositions نسبت اجزاء سازنده
compositions نسبت اجزای سازنده
loathful دافع بیرغبت سازنده
wet cooper سازنده چلیک برای مایعات
self discharging ازاد سازنده نفس خود
spoilsman تباه کننده فاسد سازنده
humiliating پست سازنده خفیف کننده
unisys یک سازنده بزرگ تجهیزات کامپیوتری
humiliatingly پست سازنده خفیف کننده
detonating محترق شونده منفجر سازنده
carver قلم سنگ تراشی سازنده
assimilator تحلیل برنده همانند سازنده
honeywell یک سازنده بزرگ تجهیزات کامپیوتری
data general corporation سازنده سیستمهای مینی کامپیوتر
illusive گمراه کننده مشتبه سازنده
producers عمل اورنده سازنده باراورنده
producer عمل اورنده سازنده باراورنده
mitigative سبک سازنده تخفیف دهنده
pictorial تصویر نما مجسم سازنده
perversive گمراه کننده منحرف سازنده
pastoralist سازنده شعرهای روستایی چوپان
illusory گمراه کننده مشتبه سازنده
differentiator وسیلهای که برون گذاشت ان با مشتق سیگنال درون گذاشت متناسب است
Dec یک سازنده بزرگ سیستمهای مینی کامپیوتر
control data corporation یک سازنده بزرگ تجهیزات کامپیوتری cyber
flag waver مضطرب سازنده تولیدکننده هیجان عمومی
borland international یک شرکت سازنده نرم افزارهای ریزکامپیوتر
motorola سازنده تجهیزات الکترونیکی شامل ریزپردازنده ها
dry cooper سازنده چلیک برای خشکه بار
digital equipment corporation سازنده انواع سیستمهای مینی کامپیوتر
smokescreen عمل یا حرف گمراه کننده یا مستتر سازنده
horner سازنده شانههای شاخی کرنازن شاخ تراش
outriggers اعضای سازنده اولیه حامل قسمت دم هواپیما
leukosis زیاد شدن بافتهای سازنده گویچههای سفید
pitot static system سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
suited منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
suits منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
suit منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
radio sheck یک سازنده و توزیع کننده تجهیزات الکترونیکی شامل سیستمهای ریزکامپیوتر
metencephalon قسمتی از مغز جنین که سازنده مخچه وبصل النخاع است
free issue materials موادی که خریدار جهت تولیدکالای موردنیاز خود به سازنده میدهد
parbasis سرودی که دسته تهلیل خوانان بنام سازنده ان وبعنوان تماشاکنندگان میخواند
doa شرح محصولی که به هنگام دریافت از سازنده یا تهیه کننده کار نمیکند
particular lien حق حبس مخصوص حق حبسی است برای فروشنده یا سازنده کالای بخصوص نسبت به ان کالا
proportion متناسب کردن متقارن کردن
proportions متناسب کردن متقارن کردن
third party lease توافقنامهای که بوسیله ان یک شرکت مستقل تجهیزاتی رااز سازنده خریده و به استفاده کننده کرایه میدهد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com