English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (27 milliseconds)
English Persian
posture چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
Other Matches
classify در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifies در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
averaging میانه قرار دادن میانگین گرفتن
average میانه قرار دادن میانگین گرفتن
trifles بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
trifle بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
averages میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averaged میانه قرار دادن میانگین گرفتن
superinduce تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
skims سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
format روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
formats روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
skimmed سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
interlap چگونگی چند چیز که نیمه نیمه روی هم قرار میگیرند
accent mark علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignment میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignments میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
stymieing قرار گرفتن
stymies قرار گرفتن
stand قرار گرفتن
lies قرار گرفتن
stymie قرار گرفتن
lie قرار گرفتن
lied قرار گرفتن
stymied قرار گرفتن
heel در پاشنه قرار گرفتن
grade در پایهای قرار گرفتن
surmounted بالا قرار گرفتن
surmounting بالا قرار گرفتن
surmount بالا قرار گرفتن
colocate کنار هم قرار گرفتن
pews درنیمکت قرار گرفتن
grades در پایهای قرار گرفتن
pew درنیمکت قرار گرفتن
surmounts بالا قرار گرفتن
to receive attantion مورد توجه قرار گرفتن
attitudes حالت قرار گرفتن رفتار
bearing direction جهت قرار گرفتن یاطاقان
emotionalize تحت تاثیراحساسات قرار گرفتن
alignment قرار گرفتن نامناسب در صفحه
aligns دریک ردیف قرار گرفتن
bears درسمت قرار گرفتن در سمت
in one's good books (graces) <idiom> موردعلاقه شخص قرار گرفتن
attitude حالت قرار گرفتن رفتار
snug بطور دنج قرار گرفتن
equitant رویهم قرار گرفتن برگها
alignment قرار گرفتن مناسب در صفحه
thermal exposure در معرض حرارت قرار گرفتن
alignments قرار گرفتن نامناسب در صفحه
overlie قرار گرفتن خفه کردن
alignments قرار گرفتن مناسب در صفحه
target pattern شکل قرار گرفتن هدف
bear درسمت قرار گرفتن در سمت
feel the pinch <idiom> در تنگنای مالی قرار گرفتن
aligned دریک ردیف قرار گرفتن
poise of head وضع قرار گرفتن سر روی تن
aligning دریک ردیف قرار گرفتن
align دریک ردیف قرار گرفتن
formats قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
overlap بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
haul defilade تابرجک پشت حفاظ قرار گرفتن
overlapped بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
format قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
luggage compartment محل قرار گرفتن جامه دان
overlaps بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
venation ترتیب قرار گرفتن دستگاه عروقی
in situ [قرار گرفتن در جای طبیعی خود]
take cover پشت جان پناه قرار گرفتن
succeeds بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
chop زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
appose موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
succeed بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
superimpose روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
pillows بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
succeeded بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
pillow بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
trails پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
grain orientation طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر
trail پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trailed پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trailing پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
disposure درمعرض دید قرار گرفتن فاهر شدن
battery groung pattern وضع قرار گرفتن توپها درموضع تیر
chopped زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
superimposing روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
unwarned exposed به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
superimposes روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
surface mount technology روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
interfered توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
finish crossover طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
exposures در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
exposure در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
interfere توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
textures طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
finish style طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
quivers بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
lionize مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
quiver بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
texture طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
quivered بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
interferes توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
quivering بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
cardinal points effect اثرعمود قرار گرفتن خط امواج رادار به صفحه تصویر زمین
writ of error قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
preorbital واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
set قرار دادن
sets قرار دادن
setting up قرار دادن
superpose قرار دادن
parks قرار دادن
park قرار دادن
lay قرار دادن
rows قرار دادن
rowed قرار دادن
row قرار دادن
parked قرار دادن
putting قرار دادن
settles قرار دادن
underexpose قرار دادن
settle قرار دادن
relative location قرار دادن
lodges قرار دادن
puts قرار دادن
lodged قرار دادن
lodge قرار دادن
put قرار دادن
lays قرار دادن
packs قرار دادن
placements قرار دادن
make قرار دادن
makes قرار دادن
placement قرار دادن
individuate تک قرار دادن
locates قرار دادن
posit قرار دادن
pack قرار دادن
locating قرار دادن
located قرار دادن
locate قرار دادن
hang قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
hangs قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
encapsulate در محفظهای قرار دادن
meddles در وسط قرار دادن
utilises در دسترس قرار دادن
mans قرار دادن سرنشین
encapsulates در محفظهای قرار دادن
encapsulating در محفظهای قرار دادن
couched درلفافه قرار دادن
put to در تنگنا قرار دادن
utilises مورداستفاده قرار دادن
prifixal در جلوچیزی قرار دادن
couch درلفافه قرار دادن
couches درلفافه قرار دادن
to put down پایین قرار دادن
utilised مورداستفاده قرار دادن
utilised در دسترس قرار دادن
meddled در وسط قرار دادن
utilising مورداستفاده قرار دادن
man قرار دادن سرنشین
utilizing مورداستفاده قرار دادن
modeled نمونه قرار دادن
range در طبقه قرار دادن
utilizing در دسترس قرار دادن
modelled نمونه قرار دادن
sandwiches در تنگنا قرار دادن
includes قرار دادن شمردن
purgatory در برزخ قرار دادن
include قرار دادن شمردن
back-up پشت قرار دادن
pronate دمر قرار دادن
back up پشت قرار دادن
utilizes در دسترس قرار دادن
models نمونه قرار دادن
lapped رویهم قرار دادن
utilising در دسترس قرار دادن
meddle در وسط قرار دادن
sides در یکسو قرار دادن
utilize مورداستفاده قرار دادن
lead by the nose الت قرار دادن
utilize در دسترس قرار دادن
doubts موردتردید قرار دادن
doubting موردتردید قرار دادن
doubted موردتردید قرار دادن
lap رویهم قرار دادن
doubt موردتردید قرار دادن
utilizes مورداستفاده قرار دادن
model نمونه قرار دادن
incase در صندوق قرار دادن
boxed قرار دادن در یک جعبه
laminate رویهم قرار دادن
colocate درمجاورت هم قرار دادن
colocate در مجاور هم قرار دادن
collimate موازی قرار دادن
impacts زیرفشار قرار دادن
set of the sails قرار دادن بادبانها
plebeianize جزوتوده قرار دادن
impact زیرفشار قرار دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com