Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 303 (26 milliseconds)
English
Persian
invert
که برای بیان نقل قول به کار می رود
inverting
که برای بیان نقل قول به کار می رود
inverts
که برای بیان نقل قول به کار می رود
Search result with all words
click
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
clicked
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
clicks
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
diction
عبارت انتخاب لغت برای بیان مطلب
marker
کد وارد شده در فایل یا متن برای بیان یک بخش خاص
markers
کد وارد شده در فایل یا متن برای بیان یک بخش خاص
negative
سیگنال ارسالی گیرنده برای بیان اینکه داده نادرست یا ناکامل دریافت شده است
negatives
سیگنال ارسالی گیرنده برای بیان اینکه داده نادرست یا ناکامل دریافت شده است
prompt
نشانهای که برای بیان نیاز به یک دستور نمایش داده میشود
prompted
نشانهای که برای بیان نیاز به یک دستور نمایش داده میشود
prompts
نشانهای که برای بیان نیاز به یک دستور نمایش داده میشود
handshake
سیگنالهای ارسالی بین دو وسیله ارتباطی که آمادگی ارسال را بیان می کنند و نیز برای دریافت
handshakes
سیگنالهای ارسالی بین دو وسیله ارتباطی که آمادگی ارسال را بیان می کنند و نیز برای دریافت
character
یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود
characters
یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود
cancel
کد کنترلی برای بیان اینکه آخرین داده ارسالی نادرست بود
cancelling
کد کنترلی برای بیان اینکه آخرین داده ارسالی نادرست بود
cancels
کد کنترلی برای بیان اینکه آخرین داده ارسالی نادرست بود
carrier
سیگنال RSC از مودم به کامپیوتر برای بیان دریافت یک موج داده ارسالی
carriers
سیگنال RSC از مودم به کامپیوتر برای بیان دریافت یک موج داده ارسالی
overlay
قطعه کاغذ روی کلیدهای صفحه کلید برای بیان کار آنها قرار گرفته است
overlaying
قطعه کاغذ روی کلیدهای صفحه کلید برای بیان کار آنها قرار گرفته است
overlays
قطعه کاغذ روی کلیدهای صفحه کلید برای بیان کار آنها قرار گرفته است
hit
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hits
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hitting
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
power
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powered
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powering
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powers
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
invite
حرف خاص ارسالی برای بیان به وسیلهای که کامپیوتر میزبان آماده دریافت پیام است
invited
حرف خاص ارسالی برای بیان به وسیلهای که کامپیوتر میزبان آماده دریافت پیام است
invites
حرف خاص ارسالی برای بیان به وسیلهای که کامپیوتر میزبان آماده دریافت پیام است
name
کلمه معمولی برای بیان آدرس در زبان ماشین
names
کلمه معمولی برای بیان آدرس در زبان ماشین
shift
روش افزایش کل ترکیب بیتهای ممکن با استفاده از تعدادی بیت برای بیان اینکه آیا کد بعدی باید جای شود یا میز
shifted
روش افزایش کل ترکیب بیتهای ممکن با استفاده از تعدادی بیت برای بیان اینکه آیا کد بعدی باید جای شود یا میز
shifts
روش افزایش کل ترکیب بیتهای ممکن با استفاده از تعدادی بیت برای بیان اینکه آیا کد بعدی باید جای شود یا میز
zone
ناحیه یا بخشی از صفحه تصویر که برای چاپ مخصوص بیان شده است
zones
ناحیه یا بخشی از صفحه تصویر که برای چاپ مخصوص بیان شده است
extend
روش انعط اف پذیر تر برای بیان قواعد زبان
extending
روش انعط اف پذیر تر برای بیان قواعد زبان
extends
روش انعط اف پذیر تر برای بیان قواعد زبان
carried
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carries
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carry
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carrying
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
gibberish
اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
summing up
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summings up
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
pointer
نشانه گرافیکی برای بیان محل نشانه گر روی صفحه نمایش
pointers
نشانه گرافیکی برای بیان محل نشانه گر روی صفحه نمایش
valid
سیگنال روی باس کنترل برای بیان اینکه روی باس آدرس ,آدرسی موجود است
external
سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
externals
سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
bracket
چاپ کروشه اطراف یک موضوع برای بیان اینکه نشان دهند همان کار را انجام میدهد و از بقیه متن جدا شود
record
کلیدی در دستگاه ضبط کننده برای بیان امادگی ضبط سیگنال ها روی رسانه
precedence
قوانین محاسباتی برای بیان نحوه محاسبه عملیات ریاضی
key
کاغذی که روی کلیدهای صفحه کلید چسبیده میشود تا تابع خاص آنها را برای عملی بیان کنند
extension
اطلاع اضافی پس از نام فایل برای بیان نوع فایل
extensions
اطلاع اضافی پس از نام فایل برای بیان نوع فایل
text
کد ارسالی برای بیان خاتمه کنترل و اطلاعات آدرسی و شروع پیام
texts
کد ارسالی برای بیان خاتمه کنترل و اطلاعات آدرسی و شروع پیام
indicator
نوری که برای اخطار دادن یا بیان وضعیت یک قطعه به کار می رود
interface
استاندارد بیان کننده سیگنالهای واسط نرخ ارسال و توان برای اتصال ترمینال به مودم
interfaces
استاندارد بیان کننده سیگنالهای واسط نرخ ارسال و توان برای اتصال ترمینال به مودم
decision
علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
decisions
علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
authentication
استفاده از کدهای خاص برای بیان کردن به فرستنده پیام که پیام درست و قابل تشخیص است
scan
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scanned
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scans
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
parameter
زیرتابعی که از پارامترها برای بیان حدود و عملیات استفاده میکند
parameters
زیرتابعی که از پارامترها برای بیان حدود و عملیات استفاده میکند
null
رشته یا حروفی که حرف null دارد برای بیان انتهای رشته
integer
اصط لاح ریاضی برای بیان عدد کامل
integers
اصط لاح ریاضی برای بیان عدد کامل
end
ترتیب حروف برای بیان اینکه داده یک ترمینال یا وسیله جانبی ارسال شده است
ended
ترتیب حروف برای بیان اینکه داده یک ترمینال یا وسیله جانبی ارسال شده است
ends
ترتیب حروف برای بیان اینکه داده یک ترمینال یا وسیله جانبی ارسال شده است
crunch
بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
crunched
بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
crunches
بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
styli
وسیلهای مشابه قلم که در سیستمهای گرافیک کامپیوتری برای بیان محل نشانه گر در صفحه به کار می رود
stylus
وسیلهای مشابه قلم که در سیستمهای گرافیک کامپیوتری برای بیان محل نشانه گر در صفحه به کار می رود
styluses
وسیلهای مشابه قلم که در سیستمهای گرافیک کامپیوتری برای بیان محل نشانه گر در صفحه به کار می رود
device
یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
device
کلمه اختصار بیان کننده یک پورت یا وسیله ورودی / خروجی مثل COM برای پورتهای سری
devices
یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
devices
کلمه اختصار بیان کننده یک پورت یا وسیله ورودی / خروجی مثل COM برای پورتهای سری
fix
داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
fixes
داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
adaptive channel allocation
استاندارد CCITT که بیان کننده یک روش برای تبدیل سیگنال صوتی یا آنالوگ به سیگنال فشرده دیجیتال است
algorithmic
زبان کامپیوتر که برای پردازش و بیان الگوریتم ها طراحی شده است مثل ALGOL
algorithmic language
یک زبان که برای بیان الگوریتم ها طراحی شده است
BAK file extension
مشخصه سه حرف استاندارد در سیستم MS DOS برای بیان یک پشتیبان یا کپی از فایل
configured in
وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده آماده بودن آن برای استفاده است
configured off
وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده عدم آمادگی آن برای استفاده است
configured out
وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده عدم آمادگی آن برای استفاده است
cts
CSR برای بیان اینکه یک خط یا وسیله آماده ارسال داده است
Other Matches
gollies
حرف ندا برای بیان تعجب و غیره
golly
حرف ندا برای بیان تعجب و غیره
wisha
برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
X distance
سوراخ کارت در ستون برای بیان عدد منفی
x punch
سوراخ کارت در ستون برای بیان عدد منفی
role indicator
نشانهای برای بیان ورودی شاخص دریک موضوع مشخص
dirty bit
برای بیان اینکه در حافط ه اصلی بار شده اند
rhetorical question
مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
Shannon's Law
قانونی که بیشترین گنجایش محل اطلاعات را برای خط ارتباطی بیان کند
dtr
سیگنال از وسیلهای که آمادگی خود را برای ارسال داده بیان میکند
nil pointer
اشاره گری که برای بیان انتهای یک لیست پیوندی بکارمی رود
underflow
نتیجه عملیات عددی که برای بیان با دقت کامپیوتر بسیار کوچک است
inductor
قطعه الکتریکی شامل هستهای از سیم برای بیان تاثیرات روی مدار.
dataset
سیگنال RSC ازمودم به کامپیوتر برای بیان اینکه آماده استفاده است
dollar sign
که رد برخی زبانها برای بیان یک متغیر به عنوان نوع رشته به کار می رود
DX
پسوند پس از شماره مدل پردازنده intel برای بیان وجود واحد محاسبه اعشاری
macro
کلمهای که برای بیان تعدادی دستور یا ساده کردن نوشتن برنامه به کار می رود
input/output
سیگنال قضعه از رسانه جانبی یا برای بیان اینکه نیاز به یک عمل ورودی یا خروجی است
MIDI setup map
فایلی که حاوی تمام داده مورد نیاز برای بیان تنظیم MIDI Mapper باشد
VT terminal emulation
استاندارد معروف ترمینال که کدهای به کار رفته برای نمایش متن و گرافیک را بیان میکند
macro
استفاده از برچسب در زبان برنامه نویسی اسمبلی برای بیان به اسمبلر که تابع ماکرو در آن نقط ه وارد میشود
redundancy check
تستی متکی بر انتقال بیت ها وکاراکترهایی که بیش ازحداقل تعداد لازم برای بیان خود پیام هستند
sna
روشهای طراحی IBM که نحوه ارتباطات در شبکه را بیان میکند ونیز سخت افزارهای مختلف برای ارتباط
to speak
[things indicating something]
بیان کردن
[رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warns
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
SGML
استاندارد مستقل از سخت افزار که نحوه علامتگذاری متن ها برای مشخص کردن bold,italic وحاشیه ها و غیره را بیان میکند
result code
پیام ارسالی از مودم به کامپیوترمحلی برای بیان وضعیت مودم
tabulation
نشانههای نمایش داده شده برای بیان محل توقفهای جدول بندی شده
DCD
سیگنال RSC ازمودم به کامپیوتر برای بیان اینکه سیگنال دریافت شده است
wake up
کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
negative true logic
سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
rhetoric
علم معانی بیان معانی بیان
kiosk
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
wage fund theory of wages
نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
badminton
بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code
زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
plug compatible
دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
microsoft
بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی
declarations
بیان
dit
بیان
say so
حق بیان
say so
بیان
wording
بیان
expressions
بیان
diction
بیان
say-so
حق بیان
diction
بیان
verbiage
[American English]
بیان
expression
بیان
dite
بیان
word choice
بیان
declaration
بیان
rhetorically
بیان
recitations
بیان
locution
بیان
wording
بیان
locutions
بیان
recitation
بیان
choice of words
بیان
say-so
بیان
explanation
بیان
statement
بیان
pronunciation
بیان
statements
بیان
explication
بیان
pronunciations
بیان
averment
بیان
experssion
بیان
interpretations
بیان
explanations
بیان
quotations
بیان
exposition
بیان
expositions
بیان
interpretation
بیان
quotation
بیان
remarking
افهار بیان
remarked
افهار بیان
remark
افهار بیان
numbers
بیان کیفیت
mouth
مدخل بیان
number
بیان کیفیت
formulation
بیان ریاضی
sweet root
شیرین بیان
liquorice
شیرین بیان
verbalization
بیان کلامی
verbalization
بیان شفاهی
expressible
به بیان درامدنی
lip
سخن بیان
simply stated
به بیان کوتاه
set forth
بیان کردن
fluidity
سلاست بیان
fluidity
روانی بیان
restatements
بیان مجدد
mentioned
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
stated
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
termed
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
expressing
بیان یا شرح
expresses
بیان یا شرح
expressed
بیان یا شرح
declaratory
متضمن بیان
appositive
عطف بیان
self-expression
بیان حال
frame
بیان کردن
set out
بیان کردن
imparts
بیان کردن
imparting
بیان کردن
imparted
بیان کردن
impart
بیان کردن
paradox
بیان مغایر
paradoxes
بیان مغایر
to set forth
بیان کردن
stater
بیان کننده
named
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
dictograph
بیان نگار
express
بیان یا شرح
say
بیان کردن
says
بیان کردن
said
بیان شده
tell
بیان کردن
intonation
بیان با الحان
apposition
عطف بیان
intonations
بیان با الحان
eloquence
علم بیان
shibboleths
بیان رایج
shibboleth
بیان رایج
expounder
بیان کننده
restatement
بیان مجدد
statements
بیان وضعیت
fair spoken
خوش بیان
expessible
قابل بیان
statement
بیان وضعیت
licorice
شیرین بیان
mouthing
مدخل بیان
voice
بیان کردن
inexpressibility
بیان ناپذیری
telling-off
بیان کردن
freedom of experssion
ازادی بیان
anticlimaxes
بیان قهقرایی
diction
طرز بیان
enunciative
بیان کننده
account
بیان علت
tells
بیان کردن
presentment
بیان حضور
mouthed
مدخل بیان
utter
بیان کردن
mouths
مدخل بیان
remarks
افهار بیان
anticlimax
بیان قهقرایی
drive
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
worded
بالغات بیان کردن
run on
بتفصیل بیان کردن
euphuism
بیان مطنطن لفافی
sound off
ازادانه بیان کردن
riddles
تفسیریا بیان کردن
word picture
بیان یا شرح روشن
k
نشانه بیان یک هزار
causal
بیان کننده علت
academic freedom
آزادی عمل و بیان
word
بالغات بیان کردن
riddle
تفسیریا بیان کردن
above-mentioned
<adj.>
بیان شده در بالا
smooth tongued
خوش بیان چاپلوس
below-mentioned
<adj.>
بیان شده در پایین
detailing
یات را بیان کردن
expressed
بیان کردن اداکردن
mentioned below
[often postpos.]
<adj.>
بیان شده در پایین
undermentioned
<adj.>
بیان شده در پایین
obiter dictum
بیان ضمنی و تصادفی
polarity
بیان جهت جریان یک شی
above-quoted
<adj.>
بیان شده در بالا
polarities
بیان جهت جریان یک شی
sound off
<idiom>
عقاید را بیان کردن
expressing
بیان کردن اداکردن
abovementioned
<adj.>
بیان شده در بالا
aforementioned
<adj.>
بیان شده در بالا
afore-mentioned
<adj.>
بیان شده در بالا
detail
یات را بیان کردن
expresses
بیان کردن اداکردن
express
بیان کردن اداکردن
inenarrable
غیر قابل بیان
pomfret cake
کلوچه شیرین بیان
circumlocution
بیان غیر مستقیم
circumlocutions
بیان غیر مستقیم
bubbled
بیان کردن حباب
bubbles
بیان کردن حباب
quantifies
چندی بیان کردن
rhetor
اموزگار معانی بیان
quantified
چندی بیان کردن
last word
بیان یا رفتار قاطع
bubbling
بیان کردن حباب
enigma
رمز بیان مبهم
bubble
بیان کردن حباب
anticlimax
بیان قهقرایی نمودن
anticlimaxes
بیان قهقرایی نمودن
enunciator
بیان کننده اداکننده
restates
مجددا بیان کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com