Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (12 milliseconds)
English	Persian
cataract	ابشار بزرگ
cataracts	ابشار بزرگ
Other Matches
overhead	ابشار
cataracts	مه ابشار
waterfall	ابشار
waterfalls	ابشار
dunk	ابشار
dunked	ابشار
dunking	ابشار
dunks	ابشار
overhand	ابشار
fall	ابشار
cataract	مه ابشار
falls	ابشار
cascade	ابشار
cascaded	ابشار
cascades	ابشار
cascading	ابشار
My grandparents are six feet under. <idiom>	پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania	مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
stepped fall	ابشار پلکانی
cascade	ابشار کوچک
submerged fall	ابشار مستغرق
cascading	ابشار کوچک
cascaded	ابشار کوچک
cascades	ابشار کوچک
linn	ابشار پرتگاه
electron cascade	ابشار الکترونی
niagara nexus	ابشار سیل
inclined fall	ابشار شیبدار
barrel drop	ابشار لولهای
lin	ابشار پرتگاه
vertical drop	ابشار قائم
icefall	ابشار یخی
fossil	آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
macropterous	دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
museum piece	آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
big game	صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
cascading	بشکل ابشار ریختن
stuffs	ابشار در حلقه بسکتبال
glasic type drop	ابشار شیب دار
stuffed	ابشار در حلقه بسکتبال
check and drop structure	ابشار تنظیم سطح اب
cascaded	بشکل ابشار ریختن
block	دفاع در مقابل ابشار
cascade	بشکل ابشار ریختن
blocked	دفاع در مقابل ابشار
impluse voltage cascade	ابشار فشار ضربهای
niagara	رودخانه و ابشار نیاگارا
blocks	دفاع در مقابل ابشار
spike over the block	ابشار از بالای دفاع
cascades	بشکل ابشار ریختن
stuff	ابشار در حلقه بسکتبال
syphon well drop	ابشار با چاهک و لوله
toss ball against a wall	تمرین ابشار با دیوار
smacked	ضربه محکم در هنگام ابشار
smacks	ضربه محکم در هنگام ابشار
pierce the block	ابشار محکم غیرقابل دفاع
smack	ضربه محکم در هنگام ابشار
smash	ضربه پرقدرت از بالای سر ابشار زدن
smashes	ضربه پرقدرت از بالای سر ابشار زدن
spike past the block	ابشار را پشت پای مدافعان کوبیدن
put away	ابشار پرتاب به خارج رینگ بوکس
so large	چندان بزرگ بقدری بزرگ
grandparent	پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandparents	پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandam	مادر بزرگ ننه بزرگ
cray	نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
massive	بزرگ
spankings	بزرگ
immane	بزرگ
spanking	بزرگ
gates	در بزرگ
hugeous	بزرگ
gate	در بزرگ
of a large size	بزرگ
macrocephalic	بزرگ سر
long ton	تن بزرگ
macro	بزرگ
massively	بزرگ
large sized	بزرگ
bulky	بزرگ
bulkiest	بزرگ
bulkier	بزرگ
king size	بزرگ
majoring	بزرگ
smallest	بزرگ نه
smaller	بزرگ نه
large sized a	بزرگ
dignified	بزرگ
vasty	بزرگ
headman	بزرگ
headmen	بزرگ
extensive	بزرگ
mightier	بزرگ
eminent	بزرگ
adult	بزرگ
big	بزرگ
mightiest	بزرگ
mighty	بزرگ
adults	بزرگ
stour	بزرگ
swith	بزرگ
small	بزرگ نه
considerably large	بس بزرگ
majored	بزرگ
major	بزرگ
highs	بزرگ
highest	بزرگ
bigger	بزرگ
high	بزرگ
walloping	بزرگ
wallopings	بزرگ
magacephalic	بزرگ سر
enormous	بزرگ
largest	بزرگ
larger	بزرگ
large	بزرگ
propylon	در بزرگ
swingeing	بزرگ
biggest	بزرگ
canis majoris	سگ بزرگ
egregious	بزرگ
decuman	بزرگ
majuscule	بزرگ
megapod	بزرگ پا
jumbos	بزرگ
jumbo	بزرگ
canis major	سگ بزرگ
majuscular	بزرگ
paternal grandmother	نه نه بزرگ
bandog	سگ بزرگ
nonus	بزرگ
voluminous	بزرگ
doyenne	زن بزرگ
doyennes	زن بزرگ
full bottomed	بزرگ
gross	بزرگ
grossed	بزرگ
grossing	بزرگ
extras	بزرگ
extra-	بزرگ
graves	بزرگ
extra	بزرگ
grave	بزرگ
great	بزرگ
great-	بزرگ
majestic	بزرگ
gravest	بزرگ
greatest	بزرگ
grosser	بزرگ
vast	بزرگ
grossest	بزرگ
grosses	بزرگ
whackings	خیلی بزرگ
largen	بزرگ کردن
major cycle	چرخه بزرگ
whacking	خیلی بزرگ
swells	بزرگ شدن
amplifies	بزرگ شدن
leek d;[,vjvi ;i fv'ihd \ik ,	بزرگ دارد
major cycle	بزرگ چرخه
major planets	سیارات بزرگ
maximizing	بزرگ کردن
swelled	بزرگ شدن
amplify	بزرگ شدن
major epilepsy	صرع بزرگ
swell	بزرگ شدن
bulldog	نوعی سگ بزرگ
larged sized	اندازه بزرگ
billowed	موج بزرگ اب
galactic	بی نهایت بزرگ
billow	موج بزرگ اب
distends	بزرگ کردن
abbots	راهب بزرگ
store	مغازه بزرگ
storing	مغازه بزرگ
largen	بزرگ شدن
master mind	فکر بزرگ
mandore	ماندولین بزرگ
amplified	بزرگ شدن
leading nations	ملتهای بزرگ
largen vi	بزرگ کردن
largen vi	بزرگ شدن
distend	بزرگ کردن
billows	موج بزرگ اب
billowing	موج بزرگ اب
mandola	ماندولین بزرگ
abbot	راهب بزرگ
main frame	کامپیوتر بزرگ
magnifier	بزرگ کننده
magnified	بزرگ کردن
long boat	کرجی بزرگ
maximises	بزرگ کردن
distending	بزرگ کردن
magnifcation	بزرگ سازی
magnifies	بزرگ کردن
bulldogs	نوعی سگ بزرگ
maximised	بزرگ کردن
dilating	بزرگ کردن
dilates	بزرگ کردن
magnify	بزرگ کردن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com