Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
English
Persian
laggin
اب بندی کردن اب بندی ناوها
Other Matches
rating
طبقه بندی کردن درجه بندی
ratings
طبقه بندی کردن درجه بندی
downgraded
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
grade
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grades
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grades
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
groups
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
group
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
gift wrap
بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
evaluation rating
درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
declassification
از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
word warp
فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
carpet classification
طبقه بندی
[درجه بندی]
فرش
telescopic
دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
packaging
ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
defense classification
طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
lineament
طرح بندی صورت بندی
classification
طبقه بندی رده بندی
lineaments
طرح بندی صورت بندی
wording
جمله بندی کلمه بندی
classifications
طبقه بندی رده بندی
regrade
تجدید طبقه بندی اطلاعات درجه بندی مجدد اطلاعات ازنظر اهمیت
line astern
صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
security classification
طبقه بندی منطقه تامینی طبقه بندی حفافتی
classifications
طبقه بندی کردن طبقه بندی
classification
طبقه بندی کردن طبقه بندی
black designation
علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
transparently
نرم افزاری که به کاربر امکان دسترسی به محل حافظه در سیستم حافظه در سیستم صفحه بندی شده میدهد به صورتی که گویی صفحه بندی نشده است
transparent
نرم افزاری که به کاربر امکان دسترسی به محل حافظه در سیستم حافظه در سیستم صفحه بندی شده میدهد به صورتی که گویی صفحه بندی نشده است
insulation testing apparatus
دستگاه ازمایش عایق بندی دستگاه اندزه گیری عایق بندی
underpin
پی بندی کردن
sealing
اب بندی کردن
caulk
اب بندی کردن
seal
اب بندی کردن
lacevi
بندی کردن
to pin up
بی بندی کردن
to nails up
سر هم بندی کردن
to mull a mull of
سر هم بندی کردن
to take a snack
ته بندی کردن
underpins
پی بندی کردن
batten down
اب بندی کردن
underpinned
پی بندی کردن
seals
اب بندی کردن
to make a muddle of
سر هم بندی کردن
to make a mess of
سر هم بندی کردن
scheduled
زمان بندی کردن
rationing
جیره بندی کردن
rally
دسته بندی کردن
slub
سرهم بندی کردن
schedules
زمان بندی کردن
grades
دسته بندی کردن
sort
دسته بندی کردن
resorts
دسته بندی کردن
grade
دسته بندی کردن
impost
تعرفه بندی کردن
impone
شرط بندی کردن
group
دسته بندی کردن
grades
درجه بندی کردن
wraps
بسته بندی کردن
to categorize
رده بندی کردن
ranked
رتبه بندی کردن
triangulation
مثلث بندی کردن
groups
دسته بندی کردن
ranks
رتبه بندی کردن
bunlge
سرهم بندی کردن
bungling
سرهم بندی کردن
formulating
فرمول بندی کردن
formulates
فرمول بندی کردن
paginate
صفحه بندی کردن
formulated
فرمول بندی کردن
wrap
بسته بندی کردن
compartmentation
تقسیم بندی کردن
rations
جیره بندی کردن
rationed
جیره بندی کردن
ration
جیره بندی کردن
groupage
دسته بندی کردن
rank
رتبه بندی کردن
to categorize
طبقه بندی کردن
to categorize
دسته بندی کردن
grade
درجه بندی کردن
layers
طبقه بندی کردن
categorizing
رده بندی کردن
classifying
رده بندی کردن
classifying
دسته بندی کردن
classifying
طبقه بندی کردن
categorizes
دسته بندی کردن
categorizes
طبقه بندی کردن
categorizes
رده بندی کردن
categorized
دسته بندی کردن
categorized
طبقه بندی کردن
categorized
رده بندی کردن
categorize
دسته بندی کردن
categorize
طبقه بندی کردن
categorize
رده بندی کردن
categorising
دسته بندی کردن
categorising
طبقه بندی کردن
categorising
رده بندی کردن
categorises
دسته بندی کردن
categorizing
طبقه بندی کردن
classify
رده بندی کردن
classifies
طبقه بندی کردن
classifies
دسته بندی کردن
classifies
رده بندی کردن
phrases
کلمه بندی کردن
phrased
کلمه بندی کردن
classify
دسته بندی کردن
classify
طبقه بندی کردن
phrase
کلمه بندی کردن
categorizing
دسته بندی کردن
categorises
طبقه بندی کردن
categorises
رده بندی کردن
prioritized
اولویت بندی کردن
regimentalation
دسته بندی کردن
tabulates
جدول بندی کردن
rates
درجه بندی کردن
rate
درجه بندی کردن
refomulate
از نو فرمول بندی کردن
packing
بسته بندی کردن
prioritizes
اولویت بندی کردن
prioritizing
اولویت بندی کردن
tabulated
جدول بندی کردن
tabulate
جدول بندی کردن
pack
بسته بندی کردن
jerry build
سرهم بندی کردن
packs
بسته بندی کردن
prioritize
اولویت بندی کردن
categorised
دسته بندی کردن
categorised
طبقه بندی کردن
categorised
رده بندی کردن
schedule
زمان بندی کردن
boggle
کارسرهم بندی کردن
partitioning
قسمت بندی کردن
resort
دسته بندی کردن
resorted
دسته بندی کردن
packets
بسته بندی کردن
packet
بسته بندی کردن
prioritised
اولویت بندی کردن
prioritises
اولویت بندی کردن
prioritising
اولویت بندی کردن
layer
طبقه بندی کردن
subsumes
رده بندی کردن
rating
دسته بندی کردن
to lay out
خیابان بندی کردن
systematization
رده بندی کردن
echelonment
درجه بندی کردن
railroad
سرهم بندی کردن
lot
سهم بندی کردن
put up
بسته بندی کردن
compartmentalising
فصل بندی کردن
railroads
سرهم بندی کردن
compartmentalising
بخش بندی کردن
compartmentalises
بخش بندی کردن
compartmentalises
فصل بندی کردن
graduates
تقسیم بندی کردن
compartmentalised
بخش بندی کردن
ratings
دسته بندی کردن
subsuming
رده بندی کردن
graduates
درجه بندی کردن
lot
تقسیم بندی کردن
degrees
رتبه بندی کردن
to lay out
باغچه بندی کردن
degree
رتبه بندی کردن
compartmentalize
فصل بندی کردن
parcel
بسته بندی کردن
graduate
درجه بندی کردن
compartmentalized
فصل بندی کردن
compartmentalized
بخش بندی کردن
to form into groups
دسته بندی کردن
flimflam
سرهم بندی کردن
to form into groups
گروه بندی کردن
graduate
طبقه بندی کردن
aggroup
طبقه بندی کردن
compartmentalizes
فصل بندی کردن
compartmentalizes
بخش بندی کردن
graduate
تقسیم بندی کردن
parcels
بسته بندی کردن
bungle
سرهم بندی کردن
echelonment
رده بندی کردن
compartmentalize
بخش بندی کردن
systemize
طبقه بندی کردن
put-up
بسته بندی کردن
pigeonhole
طبقه بندی کردن
bungled
سرهم بندی کردن
graduates
طبقه بندی کردن
bungles
سرهم بندی کردن
partition
جزء بندی کردن
graduating
تقسیم بندی کردن
hoodwinking
چشم بندی کردن
to knock together
سرهم بندی کردن
subsume
رده بندی کردن
hoodwinks
چشم بندی کردن
partitions
جزء بندی کردن
formulate
فرمول بندی کردن
to provide against
پیش بندی کردن
to pay court
عرض بندی کردن
compartmentalizing
فصل بندی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com